(1393 فروردين 30، 21:56)رهرو نوشته است: [ -> ]یکی از لذت های زندگیم نگاه کردن به صورت مادرم هست
این لذت رو با هیچ چیزی عوض نمیکنم
سلام
خدا مادرتون و همه مادرها رو حفظ کنه..
روح همه مادرهایی ک پیشمون نیست غرق رحمت الهی باشه..
مادر هایی ک بیمار هستن شفای خیر بگیرن ان شاء الله..
در پناه خدا..
یاعلی.
به مادر عزیزم میگم چی شما رو خوشحال میکنه برای هدیه
یکی انگشتر رو گفت؛ که خب میریم گزینه ی بعد
یکی هم گلدون که انشاالله میخرم (گفت حسن یوسف)
یکی هم گفت خوابت رو درست کن! چشم مادر! از همین فردا قول میدم بهت؛ قول که این یکی قول فرزند به مادر رو رعایت کنم؛ تو این اردبیهشتی رعایت کنم.
خدایا! کمکم کن.
با یه بچه ها داشتیم در مورد مواقف قیامت صحبت میکردیم،صحبت از دو آیه ی اول سوره ی حج شد:
یا ایها الناس اتقوا ربکم انَّ زلزلة السّاعة شیءٌ عظیم ... یوم ترونها تَذهَلُ کلُّ مُرضِعَةٍ عمّا ارضعت ...
این آیه که مطرح شد، منقلب شدم؛
نه فقط به خاطر تکان دهندگی این آیه
به خاطر اینکه یادم آمد!
پنج شنبه رو یادم اومد! دو روز پیش رو.
وقتی داشتم مقدمات گناه رو می چیدم، این آیه بی اختیار و ناخودآگاه در ذهنم می پیچید؛
کاملا یادمه در چه موقعیتی این ایه در ذهنم پیچید.
میدونی؟
خیلی باید بیچاره و نامرد و بد باشی که خدا
دقت کن: خدا!
با این آیه با تو حرف بزنه
و تو ادامه بدی.
نقل قول: میدونی؟
خیلی باید بیچاره و نامرد و بد باشی که خدا
دقت کن: خدا!
با این آیه با تو حرف بزنه
و تو ادامه بدی.
سلام
اساسا بدبختی اینه ک خدا با تمام کائنات داره با ما حرف میزنه و ما ادامه میدیم...
نمیدونم دقت کردین یا نه. وقتی میخوای ی کار خلافی بکنی (نه فقط این کوفتی) میز و صندلی هم گاهی میخواد مانع بشه.. اما ما نمیفهمیم....
خدا خیلی مهربونه....
جای گریهست بر مصیبت پیر تو چو کودک هنوز لعابی
در پناه خدا..
یاعلی.
سلام
بنده خدا..
خدا حساب اونا رو خودش رسیدگی میکنه..
من و شما و ما الحمدلله عقل و اراده داشتیم و داریم..
بچسبین ب اون کارهایی ک انتخاب خودتونه..و ببینین کدومش باعث عقب گرد و عقب موندن بوده...
چون تاوان و ثواب ها ب انتخابهامون بستگی داره...
و
ضمنا ی بار نفرین کردین(البته بارها).. دیگه بسه.. این کار اساسا منفیه.. در جهت خلافه رحمت گسترده خداس..
بسپارین ب خدا و تمامش کنین..
در پناه خدا.
یاعلی.
سلام
می گم شاید این دل خونم کمی آروم بشه
شاید اذیت شدنشون رو ببینم کمی دلم آروم بگیره...
قیامت که اساسا باهاشون کار دارم...
سلام آقای ما می توانیم گرامی
البته من در جریان موضوعی که پیش اومده نیستم، ولی ان شالا فردا که بری تو محیط کار، می بینی که این مسائل یه چیز عادیه. نمیگم خوبه ها، ولی این که یه نفر زیراب آدمو بزنه و بخواد سوء استفاده کنه و ... ممکنه برای هر کسی پیش بیاد. شما تنها کسی نیستید که این تجربه رو دارید.
من خودم یه بار برام چنین موقعیتی پیش اومد. شاید تا دو سه ماه روی اعصابم تاثیر گذاشته بود. گاهی اوقات اون فرد رو تصور می کردم و توی خیال خودم میزدمش، که البته خیلی اوقات نمود بیرونی هم پیدا می کرد (یعنی کسایی که اطرافم بودند می دیدن دارم توی هوا مشت و لگد می زنم!). ولی آیا این برخود خوبی با قضیه بود؟ مطمئناً نه.
همینها بهترین موقعیته برای کسب تجربه و محک خوردن آدم. این موقعیتها یه جورایی به نفع ماست و باعث میشه ما از اون حالت سوسول بودنمون در بیایم، تجربه کسب کنیم و پوست کلفت شیم. به نظرم این تجربیات برای مرد شدن لازم اند.
می توانیم عزیز، یه کاری میگم حتماً انجام بده: بشین یه گوشه، تمام کسایی که ازشون دلخوری رو به یاد بیار و ببخششون. خیلی این کار بهت کمک می کنه. بعد از یه مدت می بینی که حد تحملت بالا رفته و می تونی با مشکلات کنار بیای.
سلام
نه کار کیلو چنده اصلا؟!
اگه سر کار همچین اتفاقی بیفته قطعا بدون میز طرف رو بلند می کردم می کوبیدم تو سرش
در دوران دانش آموزی یه کسی اذیتم کرد کل اون اداره رو ریختم بهم
همه ریخته بودن بیرون...
اون جونورا تو همین کانون هستن
لعنت خدا بر قوم ظالمین
یادمه وقتی یکی سیگار میکشید همش میگفتم چرا ترک نمیکنی ؟ و اون میگفت چون مشکلاتم زیاده و....
شاید اون موقع برام قابل درک نبود ولی الان میفهمم چی میگفت
ترک خ.ا چیزی که من داشتم خوب پیش میرفتم ولی بعد از 23 روز به خاطر کلی مشکلات مجبور شدم دوباره ...
و الان بعد از 6 روز دوباره با حمله مشکللت جدید بازم شکست...
من نمیدونم کی مشکلات تموم میشه ....و اینکه چرا من نتونستم به حرفهای خودم عمل کنم و جلو اینهمه مشکلات عین یک مرد بایستم
واقعا خسته شدم و الان که اینو مینویسم دلم میخاد اب بشم برم زیر زمین از شرمندگی :shame:
میخاستم برم از اینجا و برنگردم چون کاری کردم که دیگه نمیتونم با کسی حرف بزنم یعنی اوج شرمندگیم
ولی نمیخام شکستمو قبول کنم باید دوباره تلاش کنم هر طوری که شده از اول باید شروع کنم و دوباره و دوباره...
فکر میکنم کاملا خلوص نیت نداشتم به همین خاطر دوباره شکست خوردم و اینکه نتونستم مشکلاتمو حل کنم و همینا منو به شکست کشوند
:icare:
جناب بی ادعا:
تو کوه درد باش...طاقت بیار و مرد باش
دوستان واقعا منو ببخشید من لیاقت ندارم اصلا میخام برم زیرزمین
واقعا شرمنده ام
این حس ناراحتی چیز خیلی خوبیه..
اگه نباشه تمام انگیزه ی آدم برای ترک از بین میره..
اما یادتون باشه نباید بشه سرعت گیر..
باید بشه انگیزه برای تلاش بیشتر
شکست تلخه...
حقم دارید ناراحت باشید
اما یادتون نره ما اینجاییم که به هم کمک کنیم برای ترک
تلاش کنید..
به گفتن یه یا علی برای یه شروع دیگه نیاز دارید
نقاط ضعف و بشناسید و دوباره شروع کنید
برای شروع هم به بی بی فاطمه توسل کنید..
کاری رو که ایشون دوست دارن به خاطرشون انجام بدید
کمکتون میکنن..تردید نداشته باشید
چقد بده که پر باشی از نفرت
و چقد خوبه که به جایی برسی که تونسته باشی ببخشی
جایی که میشه گفت مردونگی کردی بخشیدی
و چقد بده زبون شر
که بی غیرتی رو توو بخشیدن بدونن
و
بگن بی غیرتم اگه ببخشم
اصلا با هم جور در نمیاد
یه روز می رسه همه چی برعکس میشه
اونوقت می بینی یه آدم مث گذشتت
پر از نفرت و خشم
چقد بدت میاد از اینی که روبروته
اونوقته که میگی
خدا رو شکر واسه آرامشی که الان دارم و
واسه اینکه داری بزرگ و بزرگترم می کنی
مهربون من شکرت
خدایا برشون دار از روی زمین
به قول خودمون بزار تو کاسشون
به نام خدا
و هر گاه وسوسه هائي از شيطان متوجه تو گردد از خدا پناه طلب كه او شنونده و آگاه است. (فصلت/36)