(1392 فروردين 14، 12:42)در راه مانده نوشته است: [ -> ] (1392 فروردين 14، 11:44)Milad milano نوشته است: [ -> ]البته در راه مانده جان اينو هم بگو كه
با معافيت پزشكي هيچ جا آدمو نمي گيرند
يكي از رفيقام هر روز داره به خودش و روزگار فحش ميده كه چرا معافيت پزشكي شده
چون هر جا ميره به خاطر معافيت پزشكي نمي گيرنش
حالا اونايي كه كفه پاشون صافه ديگه نمي دونم
خب مگه قراره جایی استخدام بشم؟
من همین الانش هم شغل دارم.کلا با استخدام شدن مخالفم چون عین بردگی میمونه.
هم حقوقش کمه هم زحمتش زیاده.آخه ماهی چهار یا پنج میلیون هم شد درآمد؟نه جون من این درآمد بدر میخوره؟
آدم خودش رئیس و آقای خودش باشه خیلی بهتره.هم خودش دستمزد خودش رو تعیین میکنه هم اینکه برای خودش کار میکنه.هر وقت هم آدم بخواد خودش به خودش مرخصی میده.بد میگم؟
ببخشید داداش شغل شما چیه؟
ماهی 4؛5 تومن یه حقوق نسبتا عالی هست
نه شوخی نمی کنم شغلت چیه؟(البته اگه فضولی نباشه)
چقد دلم برای رفیقام تنگ شده
داشتم تو لب تاب فیلمایی که با بچه ها رفتیم شمال رو میدیدم دلم گرفت
یکیشون زن گرفت دیگه نگفت اصلا رفیق داریم منم بیخیالش شدم
بقیشونم پی زندگیشونن
ولی.....
یکی تو اون فیلم بود که داغ دلمو باز تازه کرد
خنده هاش جیگرمو کباب میکرد
بهترین رفیقم بود اونو فقط خدا میتونست از من جدا کنه که کرد
اخه چرا؟؟؟؟
یه نامرد 2 سال پیش با ماشین زیرش کرد
دلم براش تنگ شده بچه ها دارم دغ میکنم
دوستم نبود داداشم بود داشتیم با هم ترک میکردیم
سر 17 روز رفت پیش خدا
به حق فاطمه زهرا خدا بخشیده باشش
الان میخوام برم بهشت زهرا ببینمش دلم براش تنگ شده.
(1392 فروردين 14، 16:29)خوشحال نوشته است: [ -> ]چقد دلم برای رفیقام تنگ شده
داشتم تو لب تاب فیلمایی که با بچه ها رفتیم شمال رو میدیدم دلم گرفت
یکیشون زن گرفت دیگه نگفت اصلا رفیق داریم منم بیخیالش شدم
بقیشونم پی زندگیشونن
ولی.....
یکی تو اون فیلم بود که داغ دلمو باز تازه کرد
خنده هاش جیگرمو کباب میکرد
بهترین رفیقم بود اونو فقط خدا میتونست از من جدا کنه که کرد
اخه چرا؟؟؟؟
یه نامرد 2 سال پیش با ماشین زیرش کرد
دلم براش تنگ شده بچه ها دارم دغ میکنم
دوستم نبود داداشم بود داشتیم با هم ترک میکردیم
سر 17 روز رفت پیش خدا
به حق فاطمه زهرا خدا بخشیده باشش
الان میخوام برم بهشت زهرا ببینمش دلم براش تنگ شده.
داداش داغ دلمو تازه کردی خدارحمتش کنه اما اینو بدون که الان داره نگاهت میکنه
هـــــــــــــــــي ... :11:
پس كي نوبت من ميشه ؟ .. :11:
همیشه وقتی ترم دوم سال تحصیلی شروع میشه کل ترم تو ذهنم واسه تعطیلات عید کلی برنامه میریزم
میگذره میگذره میگذره
تاااااااااااا
یهو
چشمو وا می کنم
میبینم بله
این نیز گذشت
بدون اینکه حتی یکی از برنامه هامو انجام داده باشم
از دست خودم خیلی عصبانی ام~X(
حداقل بدتر از من نيست كه دو ترم پشت سر هم مشروط شدم
دوران تلخي بود خدارو شكر كه گذشت
روزهاي خوب هم هست
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که بخشنده ترین بخشنده هاست
نمیدونم از کجا باید شروع کرد بدترین چیز اینه که یه سال
ترک کنی ولی دوباره شروع کنی ......
کار من خیلی خوب شروع شد ولی نمی دونم چرا دوباره شروع کردم اعصابم
خرابه الان ...
سال 91 بهترین سال عمرم بود بعد از 7 سال استمناء ترک کرده بودم
خیلی راحت و آسون و لی درد از اون جایی شروع میشه که راهی برای فرار
نیست سعی میکنی که هر دارویی بخوری تا بتونی این 7 سال جبران بشه
به تمام داروهای گیاهی و سر میزنی چهرت خراب میشه بدتر اینه نمیتونی به کسی بگی
ولی خوشحالم که یک جا میتونم حرف بزنم و بگم احساس حماقت می کنم
احساس پوچ بودن احساس این همه حدیث که استمناء همان زنا هست
حدیث های زیادی که آدم حس میکنه تموم شده دیگه راهی برای نجات نیست
ولی اراده ی من هنوز همونه ترک دوباره تمام زندگیم شده حواس پرتی
خدای من.... خدا لعنت کند این یهودی های کثافت رو و حرام زاده رو
ولی به خدا ما بی گناهیم .....
چرا............. گاهی اوقات فکر میکنم آخر جهنم جامه
خدا خدا میکنم بیدار کخ شدم همه چیز خواب باشه
سلام
آقا مهدی خوش اومدی
شما یه سال تونستی، این نشون میده اراده خیلی قوی ای داری. پس الانم فرقی نکرده مثل قبل میتونی کنار بذاریش.
این اتفاق برا منم افتاد بعد یه عالمه روز، دوباره شده بودم مثل قدیمام ولی الان دوباره جلوش وایسادم با کمک خدا ، کانون و بچه هاش و تلاش خودم.
خدا خیلی بزرگ تر از این حرفاست. به رحمتش امید داشته باش. از نو شروع کن و مطمئن باش هم کمکت می کنه هم می بخشتت.
..........................
تارک
من نمیفهمم چرا خیلی راحت ترک کردم
یک سال رو ولی باز نمیفهمم چرا تو این یک سال
توی اول عید استمناء کردم اونم فقط یک بار
ترک کامل هستم ولی خب میترسم همین
یک بار کار دستم بده
سال 91 ترک کردم سال 92 دوباره دست به این کار زدم
وگرنه جام رو بالای سر باید میبردم
البته من ترک کامل هستم:22:
ولی خب اینجا اومدم تا دیگه آخرین باری باشه که انجام میدم
دل م دیگر مبارزه نمی خواهد.دوست دارم بروم و یک دلِ سیر بشکنم...یا به قولِ بچه ها،بزنم.بعد آن قدر داغون و خراب بشود حالَ م،که بروم و یک بلایی سرِ خودم بیاورم.ترک....منفورترین لغتِ این روزهای زندگیَ م شده.
ببین مریمم اگر تو اینجایی
یعنی تصمیم داری که پاک باشی و بمونی.
نذار یه حس مسخره اینطوری همه چیو خراب کنه..
منم گاهی اینطوری میشم...
ولی خ.ا راه خوبی واسه فرار از خودمون نیس.بهتره به جای این کارا ذکر بگی و از خدا کمک بخوای..
اگه بری سراغ خ.ا نه تنها چیزی درست نمیشه بلکه فردا بدتر از امروز خواهد بود...چون عذاب وجدان میگیری و حس میکنی ارادت ضعیف شده...این از خودکشی بدتره
این کارو باخودت نکن:smiley-yell: