خدا جونمممم کمکمون کن
درد ها فراموش میشوند
ولی همدرد ها هرگز ...
من بودن آنهایی را میخواهم که حتی یادشان
زندگی را زیباتر میکند
پس همیشه باش
حالم بهتره،
رضایت درونیم بیشتر شده؛
خدایا! شکرت.
ای فرزند آدم سرانجام تو به آرزویت می خندد( یعنی عمر تو کم و آرزوی تو طولانی) و حکم من به پرهیز تو می خندد و نقشه من به نقشه های تو می خندد و آخرت من به دنیای تو می خندد و (روزی) تقسیم شده من به حرص تو می خندد (چون حرص تو بر روزیت نیفزاید) همانا روزی تو تعیین شده ، شناخته شده ، نوشته شده و ذخیره گشته است. با کردار نیک خود رو بسوی مرگ کن پیش از آنکه مرگ بسوی تو آید.
روزیت را دیگری نخواهد خورد و ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم.
ای فرزند آدم (دنیا به کام دوستان من تلخ است به همین جهت) دنیا گذر بر دوستان من نمود ولی آنان شوق دیدار مرا دارند ،
(ولی) دنیا به کام دشمنانم شیرین است (بهمین جهت) ایشان از دیدار من بیزارند.
ای فرزند آدم مرگ بسوی تو می آید اگرچه ناخوش داری ، برخواست پروردگارت شکیبا باش که تو بر انگیخته خواهی شد.
و چون برخیزی به ستایش پروردگار خود تسبیح گو ، و پاره ای از شب به تسبیح او پرداز و به هنگام پشت کردن ستارگان (و طلوع صبح)
============
فدات بشم خدا که اینقدر ناز و دوست داشتنی هستی
چرا من این طوری ام؟
توی دانشگاه ، هیچ کی من رو دوست نداره.
خیلی سخته ندونی کی هستی...
اخر این داستانا چی میشه؟ تو میشی قهرمان داستان زندگیه خودت یا نه.....
نمیدونی خسته ایی یا نه....
فقط میدونی راه سختی در پیش داری...
حداقل تا چند سال....
به هرچی میرسی بازم ناراحتی....
نمیدونم کی درست میشه...
بمون با مردونگی هات....
تنها چیزی که ازمون مونده...
تنها افتخارمون...
همه چیزمونو گرفتن...
اینو نمیتونن...
(1394 آذر 8، 22:35)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]چرا من این طوری ام؟
توی دانشگاه ، هیچ کی من رو دوست نداره.
بیخیال همه !
خدا دوست داره کافیه !
همین نام کاربرت نشون میده خدا چقدر دوست داشته !
نقل قول: قال النبی - صلّی الله علیه و آله - : یا سلمانُ مَنْ احبَّ ابنتی فهو فی الجنةِ معی و مَنْ اَبْغَضها فهو فی النارِ.
«بحار الانوار، ج 27، ص 116»
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: ای سلمان هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد در بهشت با من خواهد بود و هر کس او را دشمن بدارد پس او در آتش است.
بزار خدای باقی و قدرت مطلق دوست داشته باشه و آدم های فانی و ... دوس نداشته باشند
الان که بعد از تقریبا یکسال برگشتم پیام های خودم رو میخونم هم خوشحالم و هم ناراحت
خوشحالم که تونستم این نکبت (خ ا) رو از زندگیم حذف کنم و دوستای گل کانونی رو پیدا کردم و ناراحتم که اصلا چرا باید انجامش میدادم و اصلا چرا اینجا ....
گاهی اوقات باید به گذشته ها رجوع کرد و به خودمون نگاه کنیم
که چی بودیم
ایکاش تک تک لحظه های زندگی قابل ویرایش بود
آخ که اگر همچین چیزی قابل انجام بود
ولی حیف که نمیشه
باشه خدا من خراب کردم
قبول
تو بگو حالا چی کار کنم؟
کمکم کن تنها کسم.
پدرم در اومده با این رفتار های مادرم
ارامش ندارم تو خونه
همش صداشو میبره بالا
هی نصیحت میکنه
هی سرکوفت میزنه
یه نماز جماعتم می خوام بخونم مانعم میشه
ویییش خدا این چه وضعیه
(1394 آذر 9، 23:18)جدی نوشته است: [ -> ]پدرم در اومده با این رفتار های مادرم
ارامش ندارم تو خونه
همش صداشو میبره بالا
هی نصیحت میکنه
هی سرکوفت میزنه
یه نماز جماعتم می خوام بخونم مانعم میشه
ویییش خدا این چه وضعیه
سلام یعنی مامانتون با نماز خوندن مخالفن؟؟
نه بابا خیلی سرکوفت میزنه....به همه چی
الانم نمید.نم چرا به نماز جماعت رفتنم گیر داد....نه فکر کنم کلا عصبی شده بود خواست بم گیر بده
مادر داشتن خیلی خوبه به خودی خود ..مادر منم که به طور خاص خیلی خوبه یک سری خوبی های منحصر به فرد داره...ولی بداخلاقه...هیچ ارامشی بم تزریق نمیکنه ...فقط سلب ارامشه ...واه خدا(ببخش مادر خیلی پشت سرت حرف زدم من خیلی تو رو دوست دارم)