(1398 شهريور 7، 18:57)می توانم نوشته است: [ -> ]بعضی روزا آدم هر طرف که نگاه می کنه فقط سیاهی و بدبختی می بینه
خسته شدم
متاسفانه تو فاز منفی که بیفتیم همین جوریه آدم پشت هم بد میاره.. باید یه جوری از این سیکل فرار کرد
(1398 شهريور 7، 19:47)می توانم نوشته است: [ -> ]راهش چیه جدا؟
تجربه ی خودم اینه که وسط این سیکل بد بیاری با خودم خلوت می کنم و یک ساعتی با خودم (و خدای خودم) صحبت می کنم ...تصمیم میگیرم فازم رو عوض کنم..میرم یه کاری که حیلی دوست دارم می کنم...یه کاری که منو دور کنه از این اتفاقای منفی..مثلا فیلم میبینم...و راستشو بخواید بهترین تاثیر رو برام خوابیدن داره..میخوابم بیدار میشم اصلا ذهنم رفرش میشه و روز جدید رو بدون انرژی منفی شروع می کنم. مدیتیشن رو هم امتحان کنید نتایج شگفت انگیزی داره.
راهش اينه كه ترسامون رو به خدا بسپاريم و بهش توكل كنيم. رو اعتمادمون به خدا كار كنيم و باور کنیم که هيچي بالاتر از قدرت خدا نيس.
درست ميشه همه چي نگران نباش
نقل قول: تجربه ی خودم اینه که وسط این سیکل بد بیاری با خودم خلوت می کنم و یک ساعتی با خودم (و خدای خودم) صحبت می کنم ...تصمیم میگیرم فازم رو عوض کنم..میرم یه کاری که حیلی دوست دارم می کنم...یه کاری که منو دور کنه از این اتفاقای منفی..مثلا فیلم میبینم..
بنده هم با این راهکارها سازگارم ..
مثل ماشین جوش اورده که میزنی کنار تا خنک شه ..
گاهی وقتی سوزن گرامافون ذهنمون گیر میکنه، دیگه همه چی رو بد میبینیم .. آواز گنجشک و شکوفه بادوم هم برامون مسخره میشه ..
وقتی هم حالمون خوبه، در و دیوارهای خون های قدیمی هم برامون جالب میشن ..
قدم زدن در پارک هم خوبه .. یا اون امام زاده هه که نزدیک منزلتون بود ..
وقتی می رم هیئت احساس ماهی ای رو دارم که وارد آب شده.
آرامش دارم، حسین جان، آقا جان ... ما رو دریاب ... کانون ما رو هم دریاب آقاجان ...
آقاجان امسالم جور شه برم کربلا اربعین ... می دونم این یه سالی خیلی بد کردم.
چند بار با بچه ها قرار گذاشتیم که تا اربعین پاک می مونیم و زدیم زیرش. همه هم با هم زدیم زیرش.
آقا جان اما تو ما رو بپذیر.
سرظهر لپ تابمو بردم پیش یه دوستی که ی نگاه بهش بندازه ببینم چرا سرعتش اینقدر پایین اومده
هی بررسی کرد و دلیت کرد و اینا اخرش گفت ی چیزی نشونت بدم نترسیا ولی
گفتم باشه رفت تو ی سایت و قشنگگگگگگگ هیستوریمو آورد بالا در صدر اونم کانون ترک می درخشید یعنی مرررررررررردم
من همبشه با اینکاگنتیو وارد کانون میشدم که نمونه اثری بعدش
نه یکی نه دوتا قشنگ سه چهارتای اول کانون ترک بود
دستپاچه شدم رنگم پرید حرفو عوض کردم همه تلاشمو کردم ک صفحه مانیتور رو از جلوش بردارم و الکی با ی سری سوال چرت حواسشو پرت کنم و لپ تابو بردارمو بیام
خدا کنه یادش نمونده باشه اسم کانون
یادشم مونده باشه چیکار کنم کاریه که شده بکشم خودمو؟! من آبرومو به خدا سپردم و ترسم از لو رفتن رو با خودش در میون کذاشتم میدونم و یقین دارم حافظ آبرومه
پ.ن:اقاااااا حواستون به قابلیت مای اکتیویتی گوگل باشه نامه اعمالیه واسه خودش
(1398 شهريور 11، 13:40)شادن نوشته است: [ -> ]سرظهر لپ تابمو بردم پیش یه دوستی که ی نگاه بهش بندازه ببینم چرا سرعتش اینقدر پایین اومده
هی بررسی کرد و دلیت کرد و اینا اخرش گفت ی چیزی نشونت بدم نترسیا ولی
گفتم باشه رفت تو ی سایت و قشنگگگگگگگ هیستوریمو آورد بالا در صدر اونم کانون ترک می درخشید یعنی مرررررررررردم
...
هیستوریت رو چک کن
نوشته انجمن شبانه روزی، درد و دل های شما، پروفایل کاربری، مسابقه بهترین ها و ...
اصلا اسمی از خ.ا نیست و هر کی برای اولین بار ببینه متوجه نمیشه ماهیتشون چیه مگر اینکه کانون رو بشناسه
نقل قول: دسته سوم:اونهایی که کاملا نسبت به خودشون و نیازشون آگاهی دارن ولی نمیتونن قوه ی جنسیشون رو کنترل کنن و سعی می کنن این نیاز رو با خ.ا در روز های اوجش پاسخ بدن و تلاش می کنن تا برای پسابحران جنسی راه حل منطقی تر و جایگزین مناسب خودشون رو با توجه به ابعاد فردی و اجتماعی زندگیشون پیدا کنن------>متعادل
البته این تاپیک موضوعش فرق می کنه و بهتره بحث ها رو به شبانه روزی منتقل کنیم
اما فکر می کنید گزینه ی سوم منطقی و شدنیه؟ با وجود بحث دوپامین که تو شبانه مطرح شده قابل کنترل هست؟
من هم قبول دارم خ.ا در مقایسه با رابطه های آزاد جنسی حداقل در ظاهر کم خطرتر هست اما با این حال فکر نمی کنم راه حل مناسبی برای پاسخ به این نیاز باشه.
این پست رو هم بخونید.
نکته ی قابل تاملی وجود داره.
نقل قول: نکتهی قابل تأملی هم در این بین وجود داره.
روانشناسان معتقدن چنانچه شخص، شکی نسبت به درستی این فعالیت داشته باشه، نهتنها به تدریج اعتماد به نفسش از بین میره؛ بلکه وضعیت خلقیش هم تحت تأثیر قرار میگیره و احساسهای بد به سراغش میاد.
شما اگر درصد کمی هم شک داشته باشید نسبت به این عمل، به اون حالت متعادل نمی رسید.
پس اندکی هم تفکر دینی در شما وجود داشته باشه نمی تونید به حالت متعادل برسید.
مگر این که کلا خدا و دین و ... بذارید کنار که با توجه به بکگراندی که ما توش متولد شدیم این ممکن نیست برای ما.
تا همین پریروز میاومد سر کار.
دیشب بردنش بیمارستان. وقتش بود.
امروز صبح بچهاش به دنیا اومد.
همکار خانمم رو میگم.
از ترس اینکه مبادا کارش رو از دست بده و مبادا جاش رو پر کنن، از چقـــــــــــــدر قبلتر میدوید و به چند نفر قول داده که من تا خود روز زایمان هم میام اداره. فقط یک ماه بعد زایمان بهم مرخصی بدید.
به خدا همهمون شرمنده میشدیم با اون وضع و کشان کشان میومد سر کار.
بچهاش ممکنه سالم باشه؟
با اون همه فشار و استرسی که تو اداره و با این شغل بهش وارد شده؟
مگه یه خانم تو این دوره زمونه چند بار باردار میشه؟
ظلم نیست این همه آزار یه زن برای مادر شدن؟
آدمن! موجود زندن! براشون ارزش قائل شیم.
خیلی از آدمهایی که سر کار میان، بودن و نبودنشون هیچ فرقی نداره.
اما لااقل با «باارزشهاشون» یه مقدار متفاوت با «بیارزشهاشون» رفتار کنیم.
پ.ن 1:
ایشون عضو ستادی از نوع ویژهاش بودن.
دو همکار اموری که امسال فارغ شدن، ۱۴ روزه و ۱۰ روزه سر کار برگشتن.
اونم چه کاری.
خدا به بچههاشون رحم کنه.
پ.ن ۲:
تو یه سری کشورها به جز زنه به آقایه هم مرخصی میدن.
میگن بچه به جز مادر به پدر هم نیاز داره.
چه چیزا. حتما دیوونن!
امشب شب حر بود ..
یاد این افتادم که یه زمانی نام کاربریم حر پشیمان بود ..
به گمونم زمانی وبلاگی به این اسم یا آدرس هم داشتم ..
امشب فهمیدم چقدر محاسباتم پرت بوده ..
اگر تا اربعین محکم باشم، میشه انقدر روز پاک .. پس ان شاء الله پذیرفته میشم ..
به قول عاشق .. به جای شصت روز بگو ششصد روز پاکی ..
با کارای خودت میخوای بری پیشش؟
خیلی پرت افتادی داداش جون ..
مثل حر برو پیشش بگو ..
بیچاره ات .. استاده بر درت ..
با شرمندگیت .. با خطاهات .. بشین تو این مدت خودت رو بکاو .. در نرو از خطاها و نقصهات .. هر چی میتونی سیاهه کن .. ببر پیش مولات .. بغلت که بکنه میشی مثل حر .. پاک یادت میره .. تازه بلبل زبون هم میشی و وای میستی جلوی همون کسایی که سابقا باهاشون دمخور بوده و با شور و حرارت از مولات دم میزنی ...
(اقتباس و الهام گرفته از سخنرانی آقای پناهیان)
چه روز بدی رو گذروندم دیروز..از همون روزا که میری تو فاز منفی و همه چیز پشت سر هم میاد. دیروز متوجه شدم یکی از وسایل شرکت که توی دفترم بوده گم شده، دنیا رو گشتم ولی پیداش نکردم. مجبور شدم به شرکت بگم و خیلی بابت این ناراحت بودم..به نظر میاد یکی اومده برداشته و برده با خودش..نمی دونم دارم قضاوت می کنم یا نه..نمی دونم تهمت دزدی میشه به این راحتی زد یا نه...ولی این وسیله ی بزرگی بود و چیزی نبود که گم بشه یا جایی جاش بذاریم..فقط اشتباهم این بود که توی یک ماه اخیر اصلا نرفتم چکش کنم ببینم هست یا نه به همین خاطر خیلی از خودم ناراحتم..از اینکه توی این یک ماه نرفتم یه سری بزنم ببینم پیداش می کنم یا نه...سعی می کنم فراموشش کنم و نگران تاثیر منفی که روی نگاه شرکت میذاره نباشم و بهش فکر نکنم...از هفته ی آینده هم مدت طولانی ای تو خونه تنهام و از الان نگرانی هام درباره ی خ.ا شروع شده...میدونم کار سختی دارم و امیدوارم به لطف خدا بگذرونمش..
کاش کمی بیشتر صبور بودیم
نقل از آقایی که دیشب بخاطر یکم تاخیر، جلوی تمام همکارهام، تمام زمین و زمان رو روی پسر کوچیکش خالی کرد
در نهایت گره از مشکلش باز شد
اما اون احساس بدی که تو وجود اون پسربچه شکل گرفت آخرش به کجا ختم میشه؟
کاش میشد با یکی بدون خط قرمز و فیلتر حرف بزنم
هروقت ک خواستم
هروقت ک تو خطر بودم
هرکقت ک از مسیر منحرف میشدم
هروقت