سلام
تا به حال دقت کردین یه بالن چطوری به هوا میره ؟
تا یه جایی با گرمایش میره هوا اما یه جاهایی کیسه های شنشو آزاد میکنه
آیا میترسه که یه سری چیزارو از دست بده ؟
نه
چون میخواد اوج بگیره
برای اوج گرفتن باید سبک بشی
چقدر خودتو سبک کردی تا بتونی اوج بگیری ؟
هی زور میزنی میگی نمیشه
نمیتونم به سمت پاکی پرواز کنم
یه نگاه به خودت بکن ، چقدر کیسه شن به خودت وصل کردی ؟
....
وقتشه سبک شی
وقتشه اوج بگیری
حتی اگه هزارجور سختی سر راهت باشه
نگو نمیشه
همیشه راهی هست
میدونی وقتی بارون شدید میاد ، وقتی طوفان به پا میشه
همه پرنده ها دنبال سرپناهن
دنبال یه جا میگردن که خیس نشن
اما عقاب پرواز میکنه تا خیس نشه
میدونی چطوری ؟
عقاب بالاتر از ابرها پرواز میکنه تا خیس نشه
حالا تو چطوری با مشکلاتت روبرو میشی ؟
دنبال سرپناهی یا میخوای اوج بگیری ؟
نگو نمیشه
که خوده خدا گفته به طبیعت بنگرید تا نشانه ها رو ببینید
پس معطل نکن
وقت اوج گرفتنه
یه تصمیم ساده اما محکم ...
یا حق
سلام.
گفتم كه خيلي از سر و تهش زدم.
اگر دسترسي داريد از رو كتاب بخونيد .شايدم اگر تو اينترن سرچي كنيد چيزي دستگيرتون شد .
سلام.
متن دقيق كتاب اينه.
انان ك راه باطل را برمي گزينند خداوند به انان فرصت و مهلت مي دهد ولي انان از اين فرصت براي غوطخ ور شدن در تاريكي استفاده مي كنند به كونه اي كه اكر در ابتدا اندك اميدي وجود داشت كه نور حق در دل ان ها بتابد به تدريج اين اميد بر باد رفته و به شقاوت ابدي دجار مي شوند.
در خقيقت مهلت و امكانات با اختيار و اراده خودشان به صورت بلاي الهي جلوه گر مي شه باعث مي شه بار گناهان انان روز به روز سنگين تر بشه.اين از سنت هايي است كه بر زندگي گناهكاران حاكم است.(با خلاصه)
كاهي خدا علاوه بر مهلت دادن بر امكانات كمراهان مي افزايد و انان.....(سنت استدراج)
در سنت امداد؛
هر كس با اراده خويش راه حق و باطل را بر مي كزيند خراوند ثراي او شرايطي فراهم مي كند كت در مسيري ك بيش گرفته ب بيش رود و سرشت خود را اشكار كند يعني خداوند براي هر دو كروه امكانت و لوازم رسيدن ب خواسته ها و اهداف را فراهم مي كند و....
یه لحظه دلم برا خودم سوخت ای خداااااا چی شد؟ چرا بد آوردم؟ خدا ایناهم یه نوع امتحانه؟؟؟مگه من تو اون اتفاق به اندازه کافی امتحان ندادم !!؟؟ مگه به اندازه کافی تجربه کسب نکردم؟؟ پس چرا...؟؟؟؟خداجون تجربه هام شده اندازه یه پیر زنه 80 ساله دیگه بسه مگه چن سالمه . شادیمو ازم نگیر آرامشمو ازم نگیر حواهش میکنم. پدرومادرم از شادیه من خوشحالن دعا کنید دعا کنید واسم توروجون عزیزترین کستون واسم دعا کنید . نمیخوام بابام بگه 2باره چی شده؟؟دوباره دیوونه شدی؟؟؟ نمیحوام دوباره روحیمو از دست بدم. کسی صدای منو میشنوه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باور کنید شاد بودم داشتم با لذت کاکائو میخوردم با مامانم حرف میزدم که یه دفه یه اس اومد برام،بازم باخوشحالی بازش کردم وقتی خوندمش دنیا رو سرم خراب شد همون شادی از رو لبم از تو سخنم پرید ...........چرا یه دفه اینطوری شد ؟ دعا کنید ! کسی میتونه آرومم کنه؟؟؟
وای آقای رند چقد دقیق حدس زدید . درسته ایشون تو شرایط مناسبی نیستند.بزارید باهاتون رو راست باشم ایشون مشکل اعصاب داره متاسفانه یا خوشبختانه خیلی دوسش دارم و مطمئنم اون 10 برابر منو بیشتر از خودم دوست داره ولی متاسفانه اعصابش خیلی ضعیفه منم آدم زودرنجی ام . میگه اعصابم باعث رنجیدنه تو میشه تو نمیتونه تحمل کنی تا اوضاع درست شه . درسته سخته ولی سختیش باکنارهم بودن درست میشه بخدا باخودم عهد بستم کمکش کنه
زهرا جان این مشکلمه
زهرا جان اون منو واسه ازدواج انتخاب کردم اصن از روز اول واسه ازدواج بودیم . عزیزم من که با این شرایط زیر یه سقف باهاش نمیرم قرار شد تا جایی که ممکنه اعصابش سر جاش بیاد و بشه همون آدم قبلی که صبور و آروم بود بعدش میریم زیر یه سقف . اخلاقش تند نیست . اینو چون دوسش دارم نمیگم انقد خوبه انقد دلش پاکه که فقط خدا میدونه اندازش چقده . وقتی اعصابش خورد باتموم عشقش سعی میکنه رو من تاثیر نزاره بامن خوب برخورد کنه ولی گاهی اوقات دیگه نمیتونه کنترل کنه بخاطر همین میگه منو میرنجونه... من باید کمکش کنم عزیزم مگه نه؟؟
زهراجان وآقای رند ممنونم بابت راهنمائیاتون. عزیزم نمیزارم احساسم جلوتر از عقلم راه بره . فقط گلم من چطوری میتونم کمکش کنم؟چیکار باید بکنم؟
سلام
دارلینگ جان مشکلتون رو خوندم.
این مشکل عادی نیست که بشه در مورد حلش تصمیم گرفت به نظرم بهتره پیش یه مشاور برید و ازش کمک بخوایین.
اینکه هر دوی شما هم دیگه رو دوست دارید خیلی خوبه. حتما پیش یه مشاور برو عزیزم.
ممنونم ازتون باشه حتما میرم یه مشاوره .یعنی راه حلی جز جدایئمون وجود داره؟اومیدوارم.