این باز شدن مدارس یه چیزی رو بهم یاد داد ، توی این اجتماع ، با این آدمایی که فقط به فکر اینن بقیه رو زمین بزنن تا خودشون رو بورس بمونن ، نباید به کسی اعتماد کرد ... دوستی و رفاقت که جای خود داره ...
پس با هیچکی دست دوستی نمیدم تا اینکه یه روزی یه نفر خلافشو ثابت کنه ، مثل تنها رفیقم (:
خیلی وقتا اصلا نباید توضیح بدی فقط باید کر شی و بری همین
تو اون نقطه بد زندگیت
اونجایی که کسی درکت نمیکنه
حتی اعضای خانواده
یه نفر پیدا میشه از فرسخ ها دور تر ترو درک میکنه
اونم خدا ازت میگیره
میگه حالا ببینم بازم نمیخوای پیش من بیای ؟
گاها حواسمون باشه چرا تنها میمونیم
شاید یه تلنگره )
برا اینکه با خودت و با خدای خودت خلوت کنی
«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»
سلام بر کسانی که گمان میکنند
دنیا به آخر رسیده و دیگر راهی
برای آنها باقی نمانده، و نمیدانند
که خدا بعد از هر سختی راه
راحتی برای آنها فراخ نموده♥️
تو اینجور شرایط
ک یهو هیجانزده میشم... میدونم ک باید یکم به خودم زمان بدم...
یکم طبقه بندی کنم این احساساتو ...
الان مسئله اینکه... ادامه...
یا یه شروع جدید
شایدم بشه ک جفتشو با هم ادامه داد..
فقط باید واضحش کنم
#مسیر_رو_واضح_کن_تا_کامروا_شوی...
این استرس های خفیف به زانو در میان...✌
انقدر در جنبه های مختلف کار هست ک انجام بدم.. یه وقتایی دچار نگرانی میشم...
میدونم ک از پسش بر میایی دختر
هیچی تصادفی نیست...
حتی عجله کردنای امروزت
در همه حال خودم کنارتم :)
از هیچی نترس، خودش هواتو داره
13:27
1/29
# شاید نشان از مسیر جدید :)
پ.ن: احساس کردم این لحظه باید ثبت بشه، ببخشید خیلی حالت درد و دل نداره...
شاید روزی اومدم و تعریف کردم ک امروز روز تولد یه جرقه در ذهنم بود
و تونست به واقعیت گره بخوره..
خدایا ماه رمضون همین امسال تاریخ تحول و قرار گرفتن در مسیری ک ما رو براش به اینجا فرستادی رو امضا بزن :)
#59
ما آدما هر چقدرم ادعای اینو داشته باشیم که یه تنه همه چیو حریفیم
یه جاها واقعا تنها میشیم و کسی نیست
اونی که باید باشه نیست
اونی که نباید باشه هست
انگار هیچی سر جاش نیست
در آن واحد اینم قبول داری که همه چی سرجاشه
پارادوکس های عجیبی تو سرت میان و میرن
نمیدونم تهش چی میشه
هایش
خیلی دیر شد و خسته شدم ... ولی آخرش راهو پیدا کردم (:
سلام ، منِ جدید
از صمیم قلب اطمینان دارم که مسیر دُرُست زندگی رو انتخاب کردی .
محکم پیش برو مَن جان
طبیعت از من کوه صبر ساخته
از بس صبرکن وبگو برم جلو
احساس میکنم همه چی بر من چیره شده
توان حرکت گرفته شده
هر کی میخواد کمک کنه به حرفش اعتمادی ندارم )
بعده یه عمر فهمیدم اونی که بزرگ و تربیتم کرده خودش پر ازاشتباهه و من دوست ندارم شبیه اون شم
بعده یه عمر فهمیدم هر چی اعتقاد داشتم باید بریزم اشغالی
هر چی که کردم تو ذهنم اشتباهه
پر از تغییر و تحولم
اینروزا نمیدونم چی درسته چی غلط
چی اسمش موفقیته چی اسمش ناموفقیت
کی راست میگ کی دروغ !!
کی خوبه کی بد ؟
اثلا جرا اعتماد کنم ؟؟
یه زنه قرطی با دلی مهربون یا یه زنه محجبه با دلی از جنس سنگ کدوم ؟؟ کی بهتره؟
مگه میشه قیاس کرد ؟
یه مرده مذهبی اما منجمد یا یه مرده جلف ولی روشن فکر
هر ادمی یه تفکره !!
یه نفری پر از دودو درده اما خرفاش قشنگه
یه نفر دیگ سالم و سالمه اما حرفی برا گفتن نداره
امروز با دوستام بحث سر این شد که مهاجرت کنیم از ایران بریم
دوباره همون زمره افکار از سرم گذشتـ
من ک مطمئنم روانشناسی قبولم اما اگ بیکار بمونم که بهتره جمع کنم برم خارج
حرفه هم ک بعد کنکورم مبخوام از پدرم آرایشگری یاد بگیرمـ
ولی دلم نیست از اینجا برم درسته خیلی اوضاعش دربه داغونه از همه لحاظ
کم نیستن روانشناس هایی ک بیکارن
من دلم نیست بخاطر خانوادم و فامیلام از ایران برم دلتنگ میشمـم هر چند خودمو سنگدل نشون داده باشمـ
نمیدونم ولی به هر جهت دلم نیست از ایران برمـ
علاقه شدید به رشته موردعلاقه دردسرام داره دبگه ــ
سلام خدا ...
امشب هم مثل خیلی از شب ها از همه جا رونده و مونده اومدم پیشت
از همه دل بریدم ...
همه جوره تنها شدم ...
تو کارم موندم ...
ای کاش حال دلم خوب بشه ...
خدایا تو قادری تو قهاری تو یکتایی ...
خدایا تو غریب نوازی ...
خدایا تو میدونی دردمو ...
خدایا تو درمانم رو هم میدونی ...
خدایا یه جوری عزیزم کن که ...
محسن یگانه تو اهنگ جدیدش یه تیکه میگفتـ:
ساعتاش رو دور کند
چشم تو چشم انتظار
خودم نرم تو مشت سرنوشت
گوش به حرف روزگار
روز به روز غریبه تر با ادماش بدون حس
گذشته ها گذشت بیا
باش به داد من برس
هرچی فکرشو میکنم
انصاف نبودم من تو این موقعیت باشم
چند روز پیش داشتم به یه نفر میگفتم
هرچقدر توسل میکنم جوابی نمیگیرم
گفت ببین کجای توسلت اشتباهه
نمیدونم؟ اما از ته دل توسل کردم
بدجور ناامید شدم
انتظار اینو نداشتم جوابی نگیرم
اگه برای حاجت دنیای و مادی بود
حق داشتین اگه بهم نمیدادنیش
اما خب حاجت دنیایی نبود
خدایا ببخشید زیاد غر زدم
به پای ناشکریم نزار
که به خاطر تموم نعمتایی که دادی و ندادی شکر
ولی حق بده که گاهی انقد مسائل پیچیده میشه
نمیدونم باید چیکار کنم
امروز که تلویزیون روشن بود نزدیک سحر
یه آخونده داشت صحبت میکرد
میگفت یه نعمتایی هست که هیچ وقت جلو چشممون نمیاد که براش شکر کنیم
وقتی نیستش متوجه میشیم چقدر بودنشون نعمت بزرگی بوده
و مثالش اینو زد که یه بچه ای تو یه حادثه ای پلکش آسیب میبینه و شبا نمیتونه راحت پلکشو بزار روهم و بخوابه و با کلی هزینه و عمل شاید که بشه پلکشو بتونه روهم بزاره شبا
خدایا شکرت بخاطر همه چی
و توبه برای همه کارایی که کردم چه خوب چه بد...
توبه بخاطر اینکه اونجور که لایقشی نتونستم بندگی کنم
این روزا سخت میگذره
کمکم کن
تمام دنیا رو سرم آواره .... خستم ؟ نه این حس به خستگی نمیخوره .... مثل بی حس شدنه دیگه هرچی سرم میاد دردشو حس نمیکنم فقط ته وجودم حس میکنم یه چیزی کمه اون چیه ؟ بهش میرسم ؟ اوضاع بعد این چندین سالی که گذشت آخرش درست میشه ؟ هیچی به هیچی