خدایا شیطان رو از من دور کن التماس دعا
نمیدونم چرا بیشتر ما ادم ها اینجورییم،وقتی یه کار بدی میکنیم دنبال مقصر برا کارمون میگردیم غافل از اینکه مقصر اصلی خودمونیم و همش دنبال بهونه ایم و نمیخوایم به فکر اصلاح خودمون باشیم. دقیقا مثل این میمونه: وقتی انگشت اشاره مون را به سمت کسی نشونه میگیریم و اون طرف را مقصر میدونیم یه دونه از انگشتمون به سمت طرف مقابل نشونه میره سه تا از انگشتامون به سمت خودمون برمیگرده و یه دونه هم به سمت بالا میره. اون سه تا انگشت نشون میده که مقصر اصلی خودمونیم، اون انگشتی هم که به سمت بالا میره برمیگرده به خدا و نشون میده که خدا میخواسته امتحانمون کنه.....
(1391 بهمن 7، 15:56)منم منم نوشته است: [ -> ]darling جون اون اصلا نمیدونه که من همچین مشکلی دارم
ولی خب تنهایی انگار شده واسه من مثه یه بهانه که کارمو توجیه کنم ...
عزیزم منم حتی مامانمم نمیدونه که من .... چه برسه به دوستام و .....
منظورم این بود که به خودم میگم اگه خ.ا کنم خدا عزیزترین کسمو ازم دور میکنه
(1391 بهمن 7، 15:02)komak نوشته است: [ -> ]کدوم لذت وقتی با همجنسام غریبم ............................
سهم من شده تنهایی ......................
داداش مشکلی که میشه حل کردو چرا واسش غصه میخورید!!!؟؟؟
ما آدما اصولا واسه مهمترین کارامون از جمله "یه بار واسه همیشه" استفاده میکنیم
داداش به حرف دکترتون گوش بدین و یه بار واسه همیشه از حسرتو غم و غصه دور بشین
----------------------------------------------
شما تنها نیستین شما به اینکه دور و برتون کسی نیست میگید تنهایی!!؟؟؟ کسایی هستن که با اینکه اطارفشون شلوغه بازم احساس تنهایی میکنن
خدا باهامونه یه همدم پایدار و همیشگی
---------------------------------------------
پ.ن هیچ کس تنها نیست .....همراه اول
عزیزم منم حتی مامانمم نمیدونه که من .... چه برسه به دوستام و .....
منظورم این بود که به خودم میگم اگه خ.ا کنم خدا عزیزترین کسمو ازم دور میکنه
اره اونو که مامان منم نمیدونه .فک نکنم کسی باشه که مامانش بدونه
اره منم اکثرا همین میاد تو کلم
میدونی فک میکنم این قهرمم واسه اینه که خدا میخاد تنبیهم کنه
:smiley-yell:
به هرحال ممنون darling
منم منم عزیز
من هم چند سال پیش با صمیمی ترین دوستم قهر شدم و چون هیچ یک از ما دو تا قدم جلو نذاشت دو سال و نیم با هم قهر بودیم تا اینکه یکی از دوستام فهمید و ما رو با هم آشتی داد بعد از آشتی فهمیدم که اون هم مثل من خیلی دوست داشته با هم آشتی کنیم اگرچه دوستیمون هیچوقت مثل اولش نشد
هر چه بیشتر بگذره آشتی سخت میشه غرورتو بذار کنار و برو آشتی کن تا مثل من بهترین دوستتو از دست ندی
خدایا
وقتی این کوفتیو شروش کردم ی بچه بودم
الان ی روانیم
ی منحرف
ی بدبخت
یعنی میشه منم مثله بقیه دختر خانمای گل ی زندگی پاک و بی تهمت رو تجربه کنم
یعنی ممکنه آبروم نره
خدایا
براتو ممکنه که گذشتمو نادیده بگیری
خدایا گریم گرفته
ترک میکنم قول میدم
خدایا
پیشه خودت بی آبروم نذار جلو بندت
(1391 بهمن 8، 0:37)Lona نوشته است: [ -> ]خدایا
وقتی این کوفتیو شروش کردم ی بچه بودم
الان ی روانیم
ی منحرف
ی بدبخت
یعنی میشه منم مثله بقیه دختر خانمای گل ی زندگی پاک و بی تهمت رو تجربه کنم
یعنی ممکنه آبروم نره
خدایا
براتو ممکنه که گذشتمو نادیده بگیری
خدایا گریم گرفته
ترک میکنم قول میدم
خدایا
پیشه خودت بی آبروم نذار جلو بندت
سلام
اکثر ما وقتی شروعش کردیم که ی بچه بودیم پس ازین لحاظ مثل خیلی از ماها هستید
الان شما بالای 20 روز از ترکتون داره میگذره این یعنی توانایی پاک شدن رو دارزید اگه اراده کنید
و اینکه به ارحم الراحمین بودن خدا و به ستار و پوشاننده بودن خدا هیچ شکی نیست
خدا خودش قول داده که بنده من اگه گناهی رو ترک کنی و ازش توبه کنی طوری که دیگه سمتش برنگردی(توبه نصوح)
برای من طوری هست که انگار هیچ وقت اونو انجامش ندادی
به فرشتگان کاتب میگم که پاک کنن اون اعمال گناه ثبت شده رو
به زمین میگم فراموش کنه آنچه که روش انجام دادی رو
و به اعضای بدنت میگم که شهادت ندن در روزی که اعضا شهادت میدن بر علیه خود آدم
دیگه خدا ازین مهربون تر و بخشنده تر سراغ دارید؟
به خودش توکل کنید و به هدفتون با جدیت ادامه بدید
یا علی
(1391 بهمن 7، 19:25)tanha نوشته است: [ -> ]خیلی سخته...
که برای دیگران مثل کوه استوار باشی اما
تو خودت آروم آروم بشکنی..
دوستان دعام کنید
صبرم اره تموم میشه
اين حس واسم خيلي اشناست...دقيقا توصيف حال منه واقعا خدا نكنه صبرم تموم بشه نميدونم چي ميشه...تنها جون معذرت حرفي ندارم واسه اروم شدنت بزنم جز اين كه بگم به خدا توكل كن!!!
هه چ جالب ...
رسیدم به نقطه ای که باید صبر کنم ...
10 روز پیش هم همین شکلی بود
10 روز راحت بودم به ظاهر
امروز روز تعیین کننده ایه بازم ... درست مثه 10 روز قبل!
هجوم آوردن ...
افکار آزار دهنده ای که تو این مدت انکارشون کردم به ظاهر ...
مخفیشون کرده بودم
ولی چ کنم که واقعیتن ... دارم باهاشون زندگی میکنم
تو این مدت مثل یه نابینا زندگی کردم ...
مشکلات بودن و ازشون هم تاثیر میگرفتم ولی خودم رو گول میزدم که نیستن و به همین خاطر مثلا نمیدیدمشون
با خنده تصنعی ردشون میکردم ...
و همینطور مثه یه آدم ناشنوا تحقیر دیگران رو نمیشنیدم ... اونم مثلا ... ولی از داخل به خدا خورد میشدم
و مثه یه آدم لال توانایی زدن حرف و بستن دهن دیگران رو هم مثه همیشه نداشتم! (ای کاش زبان تندی داشتم!!!)
خلاصه امروز مثه اینکه دوباره با هم دیدار کردیم ... یه دیدار همیشگی و تلخ ... دیدار با مشکلات
یه فلش بک خورده تو ذهنم عجیب
ای وای بر من اگر صبر نکنم
(تا الان به هر شکلی بوده پیچوندمش برای بعدش هم دعا کنید بچه ها
)
خدایا راضی ام به رضای تو
میدونم صلاح منو بهتر از خودم تشخیص میدی
.
.
فقط یه چیزی
.
.
کمک کن آدم بشم
چی بگم!!؟؟
پس کوش اون زندگی ای که باید ازش لذت ببری!!؟؟!!
چرا سرنوشت منو اینطوری نوشتی!؟؟؟
فقط حســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرت
دیگه خسته شدم از این همه سوال
همش میگم چرا موفق نشدم!؟ چرا حس میکنم خدا دیگه منو نمیبینه!؟؟؟
کی نفرینم کرده که تو کارم گره افتاده!!!؟؟؟؟؟
کی نتونست اون خوشیا رو ببینه و چشمم زد!؟؟؟
کی!؟!!!!!!!!
مگه چن بار در طول عمرمون جوونیم
همش حسرت
چقد سوال تو مخمه!!؟؟ کی جواب اینارو میدی!!؟؟
کی مسیر زندگیو بهم نشون میدی !!؟؟؟
کی!!؟؟؟
عععععععععععععععععععععععع چقد سوال
چشام هرروز بهونه میگیرن دیگه خسته شدن از بس باریدن.................