خدایا بحث ناشکری ابدا نیستش اما یکم کلافه شدم
چون راه حل هایی که به ذهن خودم یا افرادی باهاشون مشورت میکنم میرسه قابل اجرا نیستن هر کدومشون باعث میشه ته دلم خالی شه و بترسم از انجامش، یکم امروز بیشتر از قبل اذیتم کرد نمیدونم قسمته یا بی تدبیری خودم که کمکی به حلش نمیکنم شایدم میترسم از روبرو شدن با نتیجش
خدایا کمکم کن
جز خودت کسیو ندارم ازش کمک بخوام شما که هرکاری ازتون برمیاد لطفا کمکم کنین باهاش مدارا کنم و این مسئله زیاد باعث عذابم نشه
حس کردم بازم نیاز دارم اینجا بنویسم
نمیدونم چرا امروز همش به این گذشت که بشینم یه گوشه غصه بخورم حتی شاید قابلیت اینو دارم روزا و ساعت ها همینجوری تو اتاقم بشینم و غصه آینده و گذشته و الانو بخورم.
یه چیزی که باعث ناراحتیم شد که بود داشتم با چندنفر صحبت میکردم از کار و هدفی که میخواستم پیش ببرم صحبت کنم اما در کمال تعجب همشون این مدلی نگام کردن
چندبارم پرسیدم نظرت چیه به نظرت خوبه؟ موافقی؟ بازم :
الان یعنی چی؟ این سکوتو بگیرم به اینکه علامت رضایته؟ یا علامت اینه که انقد اهمیت برام نداری که جوابتو بدم؟ یا چمیدونم جدیت نمیگیرم تو هیچ موضوعی ، یا یکیشون گفت حالا فعلا ول کن
خب بزرگوار من فقط حمایتتو احتیاج داشتم و این فکر نمیکنم آنچنان سخت بود.
این روزا هرکاری از دستم برمیاد دارم برای خودم انجام میدم اما خب همراهی کسایی که باید کمکم کنن رو ندارم
خدا میدونم حواست به همه بنده هات هست و هوای همونو داری اما گاهی دلم یه آدمی رو تو زندگی میخواد که بشه بهش اعتماد کرد و حرفاتو بهش بزنی حداقل اگه تموم دنیا باهات مخالف باشن و بهت پشت کنن حداقل اون باشه بهت اهمیت بده و نادیدت نگیره و اعتماد به نفستو تخریب نکنه
یکم باز روحم خستس و ایده ندارم چجوری تو کمترین زمان ممکن حال خودمو خوب کنم. یکم از لحاظ اعصاب خوب نیستم و دلم نمیخواد تو دنیای واقعی با کسی صحبت کنم و چون ممکنه عصبی شم و ناراحتش کنم : ) کاش بقیه اینو متوجه شن و بزارن تو تنهایی خودم آروم باشم.
خدایا اون آدما چی داشتن تو وجودشون که عاقبتشون این شد...کاش منم لیاقتشو داشتم...
کاش انقد تحت فشار روانی از طرف دیگران نباشم، کاش بقیه متوجه این باشن که هرکس میتونه اعتقادی رو داشته باشه و بهش اطمینان داشته باشه به هر قیمتی بخواد حفظش کنه...
خدایا : )
هممون از تو گهواره تا مدرسه و دانشگاه و کار و بازنشستگی و گور برده ی نظام سرمایه داری هستیم
هیچ راه علاجی هم نداره
هیچ وقت نباید از حس انتقاممون دست بکشیم
فکر میکنن خبریه
خدایا هیچ وقت نذار فراموش کنم یا ببخشم کسایی که در حقم بدی کردن و حقمو خوردن
if lose it all
slip and fall
i never look away
اگه شکست بخورم
بیوفتم و بلغزم
هرگز به پشت سر نگاه نمیکنم
ارن
اللهم الرزقنا همان که میدانی...
همش از چاله در میایم می افتیم توی چاه...
بزرگترین دستاورد عزت نفس، احساس خوبه...
احساس خوبی که فقط در گرو خودته!
نه در گرو هدف، پول، ماشین، کسی یا چیزی..
هزینه فهم این سه جمله ،چندین سال زمان ،چندین هزار بار خطا و کیلو کیلو خون دل خوردن بود...
سلام خدا جونم
دلم گرفت به خاطر اون مسئله ...
ولی این درست نیست ...
این حقیقت تو نیست
یه وقت فکر نکنی زود قضاوتت کردمااا نه ...
آسمان صبوره ...
قشنگ وایسادم خودت برام معجزه کنی
بهت اعتماد دارم پشتم بهت گرمه ...
اصن منو چه به این حرفا منو چع به اینکه بخوام تو کار تو دخالت کنم ...
خودت میدونی نور مطلق
خودت درستش میکنی
پیش به سوی روزای خیلی خوب ...
یعنی یه روزایی رو برام میاری که خستگی این روزا از تنم در بره
توصیه امروزم به خودم :
لطفا با کسی که جنبه شوخی نداره شوخی نکن!
لطفا با کسی که باعث میشه ذهن و روحت اذیت شه انقد صحبت نکن و به مختصر بسنده کن!
خواهش میکنم با کسی که خودش به جهل زده و قصد دیدن واقعیت رو نداره بحث نکن حنیفا کسی که خودشو به خواب زده رو نمیشه بیدار کرد
حنیفا وقتی عصبی هستی دو تا نفس عمیق بکش و سکوت کن موقعی که عصبی هستی الزامی برای صحبت کردن وجود نداره بعدا هم میتونی جواب طرف رو بدی تازه جوابای بهتری هم به ذهنت میرسه
حنیفا تو رودروایسی قرار نگیر
خودت اذیت میشی
کاش بقیه بزارن یکم به حال خودم باشم :/ ممنون میشم واقعا
دیگه هیچ وقت قرار نیست که رفیقام برگردن
هیچ وقت
برای همیشه رفتن ...
داداشا خونتون پایمال نمیشه
هر وقت تصمیم میگیری که خوب باشی، هر چی نامرده سر راهت سبز میشه
همین که تصمیم بگیری تو هم نامرد بشی، یه آدم خوب پیدا میشه که حالا تو اون آدم سابق نیستی.
میدونی، منم یه زمانی خوب بودم
ولی حالا دیگه خیلی وقته که خستهم...
Gladiator
گاهی وقتا با افکارم پایه و اساس دنیا رو زیر سوال میبرم . که باعث میشه خودم و کل زندگیم زیر سوال بره . هرچی بیشتر توی مشکلات عمیق تر میشم چیزای عجیب تری رو تجربه میکنم ، سوالم اینه .... چرا اینطور شد ؟ من الان باید در حال ساختن یه زندگی عالی میبودم ، با کلی انرژی و امید . چی شد که دچار چیزی شدم که بیرون اومدن ازش مثل یک مسابقه دوی سرعت میمونه که خط پایانش با هر لغزش دور تر میشه ؟
اینکه چرا اینطور شد قبول ، چرا هرچی بیشتر تلاش میکنم کمتر میرسم و حتی به خود خدا هم شک میکنم ؟
به دین و زندگی و حتی دلیل زندگیم شک میکنم ؟
اصلا چرا زنده ام ؟ چکار باید کنم ؟ چرا با تصویر آینه غریبه ام ؟ چرا توی اوج جوانی مسن ترین فرد خانواده ام ؟
همه این چرا ها قبول چرا انکار میکنم ؟
(1401 آبان 29، 20:25)Tagon نوشته است: [ -> ]گاهی وقتا با افکارم پایه و اساس دنیا رو زیر سوال میبرم . که باعث میشه خودم و کل زندگیم زیر سوال بره . هرچی بیشتر توی مشکلات عمیق تر میشم چیزای عجیب تری رو تجربه میکنم ، سوالم اینه .... چرا اینطور شد ؟ من الان باید در حال ساختن یه زندگی عالی میبودم ، با کلی انرژی و امید . چی شد که دچار چیزی شدم که بیرون اومدن ازش مثل یک مسابقه دوی سرعت میمونه که خط پایانش با هر لغزش دور تر میشه ؟
اینکه چرا اینطور شد قبول ، چرا هرچی بیشتر تلاش میکنم کمتر میرسم و حتی به خود خدا هم شک میکنم ؟
به دین و زندگی و حتی دلیل زندگیم شک میکنم ؟
اصلا چرا زنده ام ؟ چکار باید کنم ؟ چرا با تصویر آینه غریبه ام ؟ چرا توی اوج جوانی مسن ترین فرد خانواده ام ؟
همه این چرا ها قبول چرا انکار میکنم ؟
کسی که به انکارش اعتراف میکنه انکار نکرده