خدایا خودت کمکم کن تو زندگیم تصمیای درستی بگیرم
خودت راهنماییم کن و راهنمام باش
و با آدمایی روبروم کن که بتونم بهترین مشورت رو ازشون بگیرم
به روزای سخت یکی دوماه پیش که فکر میکنم
از ته دل خداروشکر میکنم که تموم شد
یادمه امتحانای اخر دیگه جوونی برام نمونده بود
به معنای واقعی کم آورده بودم
یه ادم بزرگواری که خودش حوزه درس میخونه
میگفت اگه کنکورو دادی و سوای اینکه نتیجش چیه
و چقد گند زدی و چقد باید تلاش میکردی و نکردی
ولی وقتی از سرجلسه اومدی بیرون حس کردی آدم بزرگتری شدی و آدم باتجربه تری شدی
صدرصد بدون که تو برنده شدی
با سپاس و تشکر فراوان از کسانی که در لیست سیاه خودشون بنده رو مرمت و نگهداری می کنند
سلام
بنظرم هیچ وقت تو زندگی به اندازه الان از نظر
ذهنی و جسمی خسته نبودم
فردا یه مسافرت یکی دو روزه دارم که همه چیو
میشوره میبره
میخوام وقتی برگشتم یه صفحه نو از زندگیم رقم بزنم ... اگر خدا بخواد .
امیدوارم خدا جونم ، به خودم واگذارم نکنه که بیچاره ام (:
افسردگی تقریبا داره منو از پا درمیاره. واقعا توان انجامکارای معمولیمم ندارم و فقط میدونم کلی کار دارم
امان از دل هایی که گرفته، دل هایی که شکسته شدن، دل هایی که بهشون بی اهمیتی و بی توجهی شده
هوای دل و قلب خودمون و دیگرانو داشته باشیم، دل چیزی نیس ک باهاش بازی کرد
دلم گرفته بود ولی با این خدایی که دارم به اندازه بی نهایت درست شد، بی لیاقتیه بگم و خدایی که به شدت کافیست چون انقدر دوسم داره و بهم لطف داره که از سرم زیاده اونوقت من بگم کافیست؟ به شدت مهربان است به شدت بخشندس :)
امروز استثنائا برای درد دل نیومدم
.
.
.
اومدم بگم خودمو با تمام اشتباهاتم و نواقصم دوست دارم
امروز هم مثل همبشه اون صدای مسخره رو تو سرم شنیدم
وای چقدر آهسته کار انجام میدی ...
چرا اینجوری هستی چرا نمیتونی مثل بقیه داد بزنی چرا نمیتونی حقتو بگیری و ...
اما بلافاصله بعدش یه صدای دیگه اومد تو سرم که خب من اینجوریم
اتفاقا خیلی هم شیرین و دوست داشتنیه یادمه یه بار رفتم پیش مشاور مدرسه مون و بهش گفتم میترسم اشتباه کنم ...
گفت میدونستی اونایی که اشتباه میکنن به چشم بقیه خیلی دوست داشتنی ترن تا اونایی که
خیلی عصا قورت داده هستن ؟
مسیرم مسیر عجیبیه
ازش راضی ام اما خب سختی های خودشو داره
نمیدونم رتبم چند میشه فردا یا چند روزدیگه رتبه ها میان
و من دل تو دلم نیست که رتبم چند میشه واقعاااا
میرم تهران؟
یا فردوسی؟
تبریز؟
اصفهان؟
شیراز؟
یکی دو شهر دیگه ام تو نظرم هست
اما عشق ترینش دانشگاه فردوسیه مشهده
نمیدونم واقعا اقا منو همسایه همیشگی خودش میکنه یا نه
لیاقتشو دارم یا نه
خونوادم خیلی مخالفه فردوسیه
نکنه اصلا فردوسی نیارم ضایع شم بدتر
همش میگن دوره و بده و اینا
اما نمیدونن من برا خدمت به امام زمانم میخوام برم اونجا
کسی از اهداف من خبر نداره
خدایا میشه برم فردوسی؟
چقدررررر خوشحال میشم باهاش
یعنی به خیر و صلاحمه؟
بلاتکلیفی بده خیلی
خبر دارم از همه دل میبری
دلای شکسته رو خوب میخری
قرارمی
صاحب اختیارمی
واسه من همین بسه کنارمی
اقای امام رضا جانم میشه کنارم باشی؟
پناهم تو مشهد خودت بشی؟
و رو سفید شم پیش امام زمانم؟
قضاوت
چیز سختیه
چقدر راحت انجامش میدیم
کی پاسخگویه !
گمانم اون دنیا باید پاسخگو باشیم
بسی دلم گرفته
نمیدونم اگه نبودی، اگه نداشتمت.
اگه لبخند قشنگ و چشم های مهربونت رو نمیدیدم، دنیام الآن چه شکلی بود.
نمیدونم چی ، یا کی ، می شد برام انگیزه و تو وجودم جوونه میزد.
تو عزیز منی,
تو آرامشم ،
قرارم،
پناهم،
نیمه ی روشنم و تمام وجودم شدی.
7 مرداد چهار صد و یک
پ ن : صرفاً این مدل تکست هارو خیلی دوستدارم
بچه ها من همچنان التماس دعا دارم
دمتون گرم لطف کردید دفعه قبلی و واقعا هم نتیجه داد و کارم به مقدار زیادی جلو رفت ولی حالا باز به بن بست خورده
پاکی محرم و صفر رو نذر کردم ان شاء الله کنار دعاهاتون نتیجه بخش بشه
خیلی آدم ساکت و کم حرفیم
ب طور ترسناکی خیلی کم حرفم ....
خیلی ترسناک ...
نمیخوام بترسونمتون
ولی بنظرم همین باعث شکست هان در مسیر زندگیه نه پاکی
زیاد به چیزایی نباید اهمیت میدم
گاهی وقتا شکست خوردم چون دلم چیز بدی میخواسته
دوباره از اول شروع میکنم
۳۶۵ روز در مقابل من
ببینم چی تو چنته داری شیطان
سرویس و میزنم
اون روز دوستم بهم میگفت انقد ناامید نباش ناامیدی از بزرگترین گناهاس
خدایا خواستم بگم من از شما ناامید نیستم مگه میشه
ناامید شد از کسی که هرکاری ازش برمیاد و کریم بخشندس
اما راستشو بخوای از خودم ناامیدم
چه فرصتایی که از دست ندادم
حس میکنم انقد حجم افکار الان تو ذهنم زیاده که دیگه
نمیتونم نگهشون دارم
خواستم بگم خدایا به یه پس گردنی جهت آدم شدن نیاز دارم
من شاید بدم ولی دوس ندارم اینجوری باشم
دقیقا شبیه اونی که میخواستم بشم شدم و این بده
محرم نزدیکه : ) بوی محرم قشنگ میرسه به ادم
خواستم بگم یاعبدالله ازمون ناامید نشو
دستمونو بگیرید میدونم گرفتید یا شایدم ما داریم دستتونو ول میکنیم ولی برای هممون یه کاری کنید
چشم امیدمون شمایید
اره
نمیتونم از این واقعیت فرار کنم
نباید سفره دلت و برا آدما باز کنی
اما من با بیماری های متابولیسمی
با بیماریهای پوستی
حساسیت های مختلف
تیروئید
کلیه
آزمایش
همه اینا بزرگ شدم
از بچگی ۲ ۳ سالگی یه سره بهداشت بهم مشکوک بود که چرا رشد قدم لنگ می زنه چرا ضعیف چرا لاغر مردنیم
ولی من همیشه تو بچگی ساکت ساکت بودم
فوق العاده درونگرا
نمیدونم چرا همش تو خودم بودم
همش ی سره تو خودم بودم
نمیتونستم ۱ تا ۱۰ رو بشمارم
قدم ۱ متر ۱۸ سانت بود تو ۷ سالگی!!!!!
کلاس اول ک بودم همه فکر میکردن ۵ سالمه!!!
دارم یادآوری می کنم ببینم کی بودم کی شدم ....
نمیخوام آینده ام تاریک باشه ....
ته ته بی انصافی ابتلا به این لامصب بود
چ حکمتی داشت ک مبتلا شدم:/