(1397 تير 18، 15:14)یوسف نوشته است: [ -> ]هر روز شده پر از تکرار پر از فشار واسترس ,همه شم واسه هیچی
بهترین اوقات یه 24 ساعت واسم همون شب تا صبحه که خوابم اصلا نمیفهمم چجوری میگذره
یعنی این قدر با جلمه اول احساس همدلی کردم که نتونستم هیچی نگم.
فشار و استرس و به سرانجام نرسیدن.
تکرار و تکرار و تکرار.
اما بهترین اوقات من شب تا صبح نیست.
شب تا صبح من با درد همراهه.
اون قدر سال گذشته که دیگه یادم نمیاد آخرین باری که بدون درد خوابیدم و بدون درد از خواب پاشدم کی بود.
وقتی به این آیه از قرآن میرسم که شب را مایه آرامش قرار دادیم نعوذبالله شک می کنم.
قطعاً فهم من از این آیه اشتباست.
حتما استثناهایی هم هست.
شاید خدا استثنا بودن من رو دوست داره.
به آدم هایی که صبح ها از خواب پامیشن و پرنشاط حرکت می کنن و لبخند روی لبشونه حسودیم میشه.
احتمالاً به اندازه ی من درد نمی کشن.
من امیدوارم به روزهای نیامده.
بعضی وقت ها خیلی حالم میگیره. وقتی یه سری چیزها رو میبینم. همه اش فکر میکنم لیاقت من این نیست. ولی یه ندای درونی بهم میگه اتفاقا حقت ولیاقتت همینه شایدم کمتر..
یاد قطع بودن ارتباطم با واقعیت. باگول زدن خودم.عملکردهای اشتبام بلاک کردن واقعیت و قوانین دنیا و جامعه ی بشری که میفتم. بیشتر پی به حق بودن ندای درونم میبرم.
ولی اخه این چه زندگیه با این سن و سال همه اش درس(این اشکال نداره به طور بیمار گونه ای ازش لذت میبرم) همه اش مشغله همه اش نگرانی. ولی میدونم با توکل به رحمان میتونم مدیریت کنم و جلو ببرم امور رو
طی اتفاقات اخیر تصمیم گرفتم دیپلماسی فردیم رو در مقابل اطرافیان تغییر بدم و به شدت منطقی و سیاسی عمل کنم. چون دنیای ما به جز یه قسمت خاصیش طبق فیزیک مکانیکه و عاطفه در باطن جایی نداره.(عطوفتی هم اگه بخوام به خرج بدم طبق قران عمل میکنم) با شعور فعلیم این بهترین راهه
وقتی فکر میکنم باید حد اقل شش سال دیگه هم درس بخونم .تو این مدت زندگی مالیم رو اگه قسمتم خارج از کشور باشه چه طور تامین کنم مخم سووت میکشه...
به ذهنم میرسه مثل دوست های صمیمیم با کمترین زحمت برم پناهنده شم اروپا . که وقتی فیلم میگیرن برام میفرستن یا لایو میذارن با بهشت فرقی نداره(هلند.آمستردام) از طرفی میدونم که اون هم ریسک داره هم وایی نمیدوومم .برم سر کتاب بیو شیمی با نصف وجب قطر و حمله ی بی امان افکار...
خدایا خدایی نباید دیگه بشکنما
داستان ترک من خیلی باحال شده خدایی رفتم تحقیقی کردم چن وقت پیش ک طی همین .... ی پروتیینی ب نام سیستین از بدن ما دفع ک نمیشه هیچ تازه جمعم میشه توی قسمتای خیلی مهم بدن من جمله چشم قلب و مغز حالا جمع بشه فک میکنید چی میشه؟ ممکنه باعث ایست قلبی ،در رفتگی لنز و مشکلاتی مثل پیش فعالی ،عقب موندگی ب وجود بیاره البته اینم بگم هیچکس با انجام دادن این کار دچار این بیماری نمیشه ها ن صرفا ی جهش ژنتیکی میتونه باعثش بشه دیروز رفته بودم گواهی نامما کارشا بکنم ک برم کلاس دیدم ن خیر هیچ وجه من الوجوه راضی نمیشن ک ی امضا بندازن پای برگه ما ب حدی اصابم خورد شد ک تصمیم گرفتم کلا عمل بکنم بره راحت بشم دیگه ماشینم گذاشتم کنار تا بتونم گواهی نامه بگیرم ولی خدایی سخته سختتتتتتتتتتتتتت عشق ماشینا میفهمن چیمیگما
خدایی دعا کنید بتونم زوتر چشمما عمل کنم
اسم این مرحله از ترکم میشه ترک واسه عمل
سلام
چرا بعضی از شمالی ها انقدر آزادن
البته گفتم بعضی ها .. پس ناراحت نشید لطفا
اصلا چیزی به عنوان نامحرم محرم ندارن
خدایاااا .. این چه وضعشه
هر بار میاییم وضع همینه
....
بیخیال مهم نیست
خدایا تحمل میکنم
دارم یه فرم گزارش هفتگی تو اکسل میسازم
برا مسابقات گروهی ...
خیلی بده تو زندگی هدفت فقط گذروندن وقت باشه
از اول پاکیم نماز هام رو تقریبا نخوندم ..
خودم دلم میخواد شروع کنم ... شاید اون شوق و لذت رو گم کردم
14 روز گذشت