خدایا خواستم بگم شکرت
جوری شرمندم کردی که حد نداره
دیگه خسته شدم از این همه ظلم و بی عدالتی لعنت به هر چی شیاد و احتکارگر بی همه چیزه درست موقعی که همه چیز رو به رواله کار ما باید گیر یه دارو بیوفته که اونم یه سری بیشرف محتکر برای جیب خودشون همه را جمع کردن تا گرون تر بفروشن به مردم یکی نیست بگه آخه جیب کسی که مریضه و لنگ یه دارو هست زدن داره؟
خدایاا چرا راهم انقدر سخته چرا چاله های زندگیم پر نمیشن ، بزرگتر میشن . چرا به بقیه نعمت بیشتری دادی خدا .چرا من اعتیاد دارم ؟ چرا ؟ این عادلانه نیست ..این عادلانه نیست . چرا هرچی می دوئم ، خط پایان دورتر میشه ، چرا نمیرسم خدا ؟ چرا انقدر رنج و عذاب برام نوشتی ؟ من اونقدرا هم آدم بدی نبودم...
خدا خودت به هممون کمک کن
و به هممون بینش و بصیرت بده که قبل از هر اقدامی خوب فکر کنیم و براساس هیجان و بی فکر هرکاری رو انجام ندیم
خدایا میدونم شما اگه بخوای میشه
حتی اگه تموم دنیا بخوان سنگ بندازن جلوی راه ادم
پس پناه میبرم به خودت
ما آدما پناهی جز شما نداریم...
_ 1 مهر 1401
چندسالیه که همینه حالم ... دارم میمیرم شبی یه بار ...خنده رو کسی ندیده با من ....
شاید یکی از دلایلی که افراد گرفتار خ ا، دچار حواس پرتی و فراموشی میشن اینه که
همیشه در حال تلاش کردن برای فراموش کردن اون گذشته لعنتی شون هستن
یا هر روز سر و کله زدن با این تصاویر نکبت
و زمزمه کردن این عبارت که "من بهش فکر نمی کنم،من بهش فکر نمی کنم، من بهش فکر نمیییکنم"
یه ماه دو ماه هفت ماه یک سال که میگذره
می بینی ساده ترین چیز ها رو یادت نمیاد
حواست همیشه پرته
این چیز رو جا میزاری
وظایفت رو یادت میره
و این مثل موریانه اعتماد به نفست رو پوچ میکنه
(1401 مهر 3، 20:25)ArA نوشته است: [ -> ]شاید یکی از دلایلی که افراد گرفتار خ ا، دچار حواس پرتی و فراموشی میشن اینه که
همیشه در حال تلاش کردن برای فراموش کردن اون گذشته لعنتی شون هستن
یا هر روز سر و کله زدن با این تصاویر نکبت
و زمزمه کردن این عبارت که "من بهش فکر نمی کنم،من بهش فکر نمی کنم، من بهش فکر نمیییکنم"
یه ماه دو ماه هفت ماه یک سال که میگذره
می بینی ساده ترین چیز ها رو یادت نمیاد
حواست همیشه پرته
این چیز رو جا میزاری
وظایفت رو یادت میره
و این مثل موریانه اعتماد به نفست رو پوچ میکنه
سلام
کلا رو حافظه تاثیر می ذاره و از عوارض خ.ا هست ، من قبلا کتاب تاریخ رو تماما میتونستم حفظ کنم ولی الان خیلی سخت چیزی رو حفظ میشم و زود یادم میره .
سلام به همگی
چقدر اینروزا اینجا خلوت شده ، احساس میکنم خیلی تنهام...
خب ، از اونجایی که خیلی چیزا راجب من میدونین ، رفیق من محسوب میشین ، به همین راحتی
پس منم بدون تشریفات و کلا راحت میخوام حرف بزنم باهاتون
خب..... اصلا چی شد که اومدم اینجا ...نه..نه ... چی شد به خ.ا دچار شدم . راستش کلی تئوری توطئه توی ذهنم ساختم ، مثلا یه بار این فکر به سرم زد : من درسم خوب بوده ، از نفر اول کلاس زدم جلو ، اون طرف خواست منو زمین بزنه ، به چندتا از همکلاسی ها گفت جلوی من از خ.ا حرف بزنن . ولی همه اینا فقط فکره
. پس تا الان باید فهمیده باشید که آدمی پر فکر هستم که البته بعضی از فکرام از ریشه و اساس غلطه ولی خب فکره دیگه . اما حقیقت ماجرا من به طور اتفاقی گفتگوی دو تا از همکلاسی هام رو شنیدم که درباره خ.ا مفصل با هم بحث میکردن ، متأسفانه کنجکاو و آلوده شدم . اوایل متوجه کارم نبودم ، اصلا نمیدونستم دارم چیکار میکنم .
کم کم فهمیدم که دچار چی شدم ، پس هزاران بار سعی کردم تا دیگه انجامش ندم ، ولی موفق نبودم و کم کم فاصله بین لغزش ها کمتر و کمتر شد . و حالا کانون از کجا شروع شد ، یادمه یه شب بخاطر آلودگی به خ.ا خوابم نمی برد و بدترین حال ممکن رو داشتم ، قبلا چندباری کانون رو فقط دیده بودم اما جرعت نکرده بودم داخلش عضو بشم . بعد کلی فکر کردن عضو شدم و تونستم تا ده روز رو برم ولی دیگه طاقت نیاوردم تاااا چندماه پیش که ۱۶ روز پاکی داشتم .... الان .... خیلی میترسم ، چون به این مشکل ، مشکل کنکور و درس هم اضافه شده ....
توی این سه سال که دچار بودم . سلامت چشمام رو از دست دادم ، سلامت مغز و حافظه ام رو از دست دادم ، سلامت اعصاب بدنم رو از دست دادم ، رشدم با مشکل مواجه شد ، درسم ضعیف شد ، از کنکور جا موندم ، افسردگی رو بار ها تجربه کردم ، به خودکشی فکر کردم و در آخر ... شدم چیزی که الان هستم ، یه معتاد ، آدمی که دیگه هیچی جز خ.ا نمیفهمه.
چه شب ها و چه روز هایی رو از دست داده و الان هم آینده اش رو داره از دست میده .
چی بگم ، واقعا شکستم ، انگار منو از بالای برج میلاد پایین انداختن ، با پاهای شکسته ، آرزو های خاکستر شده ، استعداد های تلف شده .
سوالم اینه ، چی قراره بشه ؟
(1401 مهر 3، 21:19)Tagon نوشته است: [ -> ]سلام به همگی
چقدر اینروزا اینجا خلوت شده ، احساس میکنم خیلی تنهام...
خب ، از اونجایی که خیلی چیزا راجب من میدونین ، رفیق من محسوب میشین ، به همین راحتی
پس منم بدون تشریفات و کلا راحت میخوام حرف بزنم باهاتون
خب..... اصلا چی شد که اومدم اینجا ...نه..نه ... چی شد به خ.ا دچار شدم . راستش کلی تئوری توطئه توی ذهنم ساختم ، مثلا یه بار این فکر به سرم زد : من درسم خوب بوده ، از نفر اول کلاس زدم جلو ، اون طرف خواست منو زمین بزنه ، به چندتا از همکلاسی ها گفت جلوی من از خ.ا حرف بزنن . ولی همه اینا فقط فکره . پس تا الان باید فهمیده باشید که آدمی پر فکر هستم که البته بعضی از فکرام از ریشه و اساس غلطه ولی خب فکره دیگه . اما حقیقت ماجرا من به طور اتفاقی گفتگوی دو تا از همکلاسی هام رو شنیدم که درباره خ.ا مفصل با هم بحث میکردن ، متأسفانه کنجکاو و آلوده شدم . اوایل متوجه کارم نبودم ، اصلا نمیدونستم دارم چیکار میکنم .
کم کم فهمیدم که دچار چی شدم ، پس هزاران بار سعی کردم تا دیگه انجامش ندم ، ولی موفق نبودم و کم کم فاصله بین لغزش ها کمتر و کمتر شد . و حالا کانون از کجا شروع شد ، یادمه یه شب بخاطر آلودگی به خ.ا خوابم نمی برد و بدترین حال ممکن رو داشتم ، قبلا چندباری کانون رو فقط دیده بودم اما جرعت نکرده بودم داخلش عضو بشم . بعد کلی فکر کردن عضو شدم و تونستم تا ده روز رو برم ولی دیگه طاقت نیاوردم تاااا چندماه پیش که ۱۶ روز پاکی داشتم .... الان .... خیلی میترسم ، چون به این مشکل ، مشکل کنکور و درس هم اضافه شده ....
توی این سه سال که دچار بودم . سلامت چشمام رو از دست دادم ، سلامت مغز و حافظه ام رو از دست دادم ، سلامت اعصاب بدنم رو از دست دادم ، رشدم با مشکل مواجه شد ، درسم ضعیف شد ، از کنکور جا موندم ، افسردگی رو بار ها تجربه کردم ، به خودکشی فکر کردم و در آخر ... شدم چیزی که الان هستم ، یه معتاد ، آدمی که دیگه هیچی جز خ.ا نمیفهمه.
چه شب ها و چه روز هایی رو از دست داده و الان هم آینده اش رو داره از دست میده .
چی بگم ، واقعا شکستم ، انگار منو از بالای برج میلاد پایین انداختن ، با پاهای شکسته ، آرزو های خاکستر شده ، استعداد های تلف شده .
سوالم اینه ، چی قراره بشه ؟
خبر خوب یا بد اینکه گذشته و اینکه چطور افتادی توی این منجلاب اصلا مهم نیست
کانون وسیله خوبیه ولی تنها راه پاکی نیست در واقع اصلا راه پاکی نیست ابزار پاک بودنه خیلی ها هستن بدون کانون پاک شدن خیلی ها هم هستن سال ها توی کانون بودن ولی فقط بودن انقدر درگیر حواشی و این تاپیک و اون تاپیک شدن که اصلا یادشون رفته برای چی اومدن توی کانون از کانون به دید یه ابزار نگاه کن
این خود تو هستی که تصمیم میگیری که یه دقیقه یا یک ساعت یا روز یا یک ماه یا یک سال را پاک بمونی یا نه اینکه بشینی فکر کنی فلانی برام نقشه ریخت بزندم زمین به غیر از اینکه تمرکز تو رو از بین میبره و مانع رسیدن به هدفت میشه فایده ای نداره
شاید باورتون نشه ولی ... این پست بالا رو اشتباهی اینجا ارسال کردم .... میخواستم توی گروه استوا این حرفا رو بزنم ولی خیلی اتفاقی اینجا ارسال کردم . برای همین شاید یکم با جزئیات و بی پروا حرفام رو زده باشم .
حالا اتفاق بوده یا خواست خدا نمیدونم ...