آقا من دیگه نمی تونم!!! واقعا کم آوردم. آخه خدا چرا یه همچین غریزه ای تو من گذاشتی؟ گذاشتی؟ شکرت. اما چرا راه یاد گرفتن این کارو نبستی برام تا الان به این فلاکت نیوفتم. 2 ساله دارم پدر خودمو در میارم هنوز نتونستم ترک کنم. ار یه طرف می خواییم سرباز امام زمان باشم! ولحتی نمی تونم غریزه ام رو کنترل کنم .
ای خداااااااااااا
سلام
نمي دونيد چقدر دوست دارم يك چيزي بگم تا آروم بشيد
نمي دونم چي بگم تا بدونيد ما همه اينجا مثل هم ايم.
نمي دونيد چقدر دوست دارم بفهمونم بهتون كه دركتون ميكنم و مي فهمم چي ميگيد
از سوز دلتون و غمي كه تو دلتون نشسته
وقتي شكست مي خوريم اينگار رسيديم ته خط
اينگار نشدنيه
از خودت و خيليها بدت مياد
مي خواي به زمين و زمان بد و بيراه بگي
ميخواي اشك بريزي و فرياد بزني
خدايا كمكم كن
چرا كمكم نمي كني
ولي باور كنيد تونستن و پيروز شدن هم اونقدرا كه فكر ميكنيد سخت نيست
يكم اراده و همت قوي تري رو از آنچه الان داريد مي طلبه
باور كنيد اگه دنبال پيروزي باشيد و به فكرش خدا خودش راهشو نشونتون ميده
فقط يك لحظه است
فقط چند ثانيه است
كه بايد مقاومت كنيد و بگيد
نه
يك لحظه است كه بايد باور كني تو پيروزي و مي توني
باور كني كه چشمان مهرباني مي بينتت و ميگه تو مي توني
فقط بايد تلاش كني و بخواي
و باورش كني
و باور كني خودت رو
كه ميتوني
آقا سيزده
نفرين كردنش شايد سبكت كنه ولي بيشتر نفرت رو در خودت شعله ورتر و روشن تر ميكنه
مطمئن باش چه با نفرين تو و چه بدون نفرين جزا كارش رو تو همين دنيا و اون دنيا مي بينه
مطمئن باش و شك نكن
كار خدا حساب و كتابش درسته
ولي اگه ميخواي تو ترك موفق بشي به جاي نفرين دعاش كن
اون وقت اون حس قشنگ بخشيدن و مهربوني رو و رقت قلب رو تو قلبت احساس ميكني
دلت زللاتر ميشه و دل زلال براي ورود پاكي و خروج گناه آماده تره
پس ببخشش تا بخشيده تر شوي
و اما آقا پوري
دو سال كه چيزي نيست
عده اي از زمان كودكي تا الان متاسفانه ...
ولي با همت و اراده خودشون و اين باور كه ميتونند تونستن مدت زيادي رو ترك كنند
مگه تو از اونا چي كم داري؟؟؟!!!!!
پس ميتوني
فقط يادت باشه
چند زماني به همين ثانيه هاي كوچك و زودگذر با قدرت بگو نه
اونوقت شيريني بعد از نه گفتنت رو تا اعماق قلبت احساس ميكني
موفق باشيد دوستان
التماس دعاااااا
سلام
من خودم باعث و بانی بودم
هیچکی هم روی من تاثیر نذاشت
تو این مواقع که کسی بخواهد به من گناهی یاد بده مغرورتر و لج بازتر این حرفام که زیر بارش برم
فقط و فقط خودم مقصر بودم
امیدوارم که خدا ببخشه
ببخشین که تو دل بذر کینه کاشته نشته
بگذرین تا بگذرن
خیلی خوشحالیم پست های تنها خانوم رو میبینیم
..............
یا علی
منم خودم مقصر بودم متاسفانه...
البته اون زمانی که واسه اولین بار این گناهو انجام دادم نه از گناه بودنش خبر داشتم ، نه از مضراتش.
با حرف بقیه دوستان موافقم، درسته که گاهی اوقات بخشش خیلی سخته
اما باید ببخشیم تا بخشیده بشیم. ما خیلی وقتا خیلی کارایی کردیم که الان از گفتنشون شرم داریم.
خیلی کارهایی که همه سعیمونو کردیم که مبادا کسی از اونا با خبر بشه و آبرومون بره .
اما خدا همه اون گناه ها و کارای زشت رو دیده. ما با پررویی تمام شرم رو گذاشتیم کنار و جلوی خدا گناه کردیم اما وقتی برگشتیم سمتش به راحتی آغوششو واسمون باز کرد و بخشیدمون... بی هیچ منتی.
درسته اون خداست و ما یه بنده ی معمولی، از خدای به این بزرگی چنین بخششی هم انتظار میره، اما ما هم بنده های همون خداییم، آفریده های همون خدا... اشرف مخلوقات ... همونی که همه صفات خدا رو به ارث بردیم که یکی از اون صفات هم بخشنده بودنه!!
وروجک جونم منم مثل تو یه ادمی که بعدها پیش خودم گفتم تعادل روانی نداره وقتی فهمیدم دارم چکار میکنم دیر شده بوود
ازش متنفر بودم اما همیشه گفتم خدا به راه راست هدایتش کنه
و منا ببخشه
سلام
دیشب ی پستی نوشتم و خواستم ارسال کنم ..
شاید حدود ده دقیقه نگاهش کردم ک بگم یا نه..
آخرش تصمیم گرفتم ارسال نکنم و ب جای اینجا واسه ی دوستی پیستش کردم.. و در موردش حرف زدم و اندکی رفع شد..
مهم نیست چی بود..
اما
اینکه چرا ارسال نکردم مهمه..
مهمه ک تاثیر حرفمو بسنجم..
مهمه ک چیزی نگم ک شما رو اذیت کنه..
نمیگم همه حرفام باید برای خودم باشه ها.. نه.. خب نفس درد دل همینه ک همه چی رو بگیم و سبک شیم..
اما من دوست دارم همش خوبی باشه..
شاید بد عادتیه.. نمیدونم..اگه هست ببخشین..
اصلا نمیگم شما هم اینجوری باشین.. مدل من اینجوریه..
بچه ها من نمیتونم اون تاثیر زنجیره ای ک با هم داریم رو نادیده بگیرم..
حالا این فقط درد دل بود.. از حسرت و غم من..
اون موقع ک من تازه اومدم کانون جداً این جوری بودم ک اگه یکی میشکست عمیقا ناراحت میشدم ..و تلاش میکردم حرف بزنم.. دعوا کنم.. پیشنهاد بدم.. روحیه و اینها..
یادمه تنها دمپایی داشت و با دمپاییش بچه ها رو میزد..
نمیدونم..
حالا نمیدونم . بیخبریم از احوال بقیه ب خاطر بزرگ شدن و زیاد شدن بچه هاست یا خودم بی معرفت و بیوفا شدم ..
نمیدونم چی باعث شده ک خیلی خبر نداشته باشم
و بدتر از اون خیلی نتونم حرف بزنم با بچه ها..
دلم میخواد برای تک تک کسایی ک میشناسم پست بزنم.. دلداری بدم .. تنبیه و تویخ کنم..
اما همش فکر میکنم نه!
نکنه بهشون بر بخوره..
نکنه بگن این درک نمیکنه..
نکنه بگن این دلداری ها از دلش نیست..
نکنه...
اما هنوز و هنوز دلم میلرزه تا میشنوم یکی شکسته . غم میاد تو دلم...
بچه ها چرا یادمون رفته زنجیرره ایم؟؟؟
چرا ب خاطر هم مقاوت نکنیم؟؟؟
مگه کمه؟؟
مگه کوچیکه؟
من میگم وسوسه میشم..
چرا نمیزنم تو دهن خودم و وسوسه ام؟
چرا جدی نمیگیرم؟
چرا تلاشمو بیشتر نکنم؟؟
چرا من ک ب قدرت و خلاقیت و شجاعت ستایش شدم نتونم از پس شیطون بر بیام؟؟؟
ماها بعد از ترک این کوفتی تزه کار اصلیمون شروع میشه..
ماها تازه باید باز سازی کنیم خودمونو..
ماها باید تلاشمونو زیاد کنیم..
مگه ن این ک مدتها آسیب دیدیم؟ عقب افتادیم؟ ضربه خوردیم؟
خب باید درستش کنیم..
بچه ها ما اینجاییم تا خودمونو درست کنیم.. همه جانبه..
نمیشه روی آتیش نفت بریزی و آب با هم !!!
جواب نمیده!!!
ی ماه ترک میکنم..
بعد میرم سر خونه اول و باز همون کارهای قبلی.. همون رفتار ها.. همون جاها.. همون چیزا.. همون خوراک ها..
خو این شوخی گرفتن نیست؟؟؟
بچه ها ..
ماها با همیم...
شادی من شاید تو.. غم من غم تو.. شکست من شکست تو..
بهش اینجوری نگاه کن..
میشه..من مطمئنم میشه...
وقتی وسوسه میاد ببین چی رو اشتباه گذاشتی.. کجا رو کج رفتی..
ب احوال خودت دقت کن..
پیداش میکنی..
درستش کن..
همین!
ببخشین اگه پر گفتم.. درد بود!!
در پناه خدا..
یاعلی.
(1390 بهمن 8، 11:57)سعیدسیزده نوشته است: [ -> ]
الهی خیر نبینه اونی که اولین بار منو خراب کرد. الهی هر چی غم تو دنیاست یه جا خراب بشه تو دلشه
الهی که تا قیامت نمیره ولی روزی صد میلیون با از خدا طلب مرگ کنه، الهی، الهی، الهی
شاید این که یه کس دیگه منو خزاب کرد یه جور فرافکنی باشه.
ولی آدم وقتی از کارش پشیمونه دوست داره گناهش یه مقصر دیگه پیدا کنه.
البته میدونم نفرین هام کاری باهاش نمی کنه ، چون بازم دلم نمیاد از ته دل نفرینش کنم که بدبخت بشه.
ولی مطمئنم یه جا گیر می کنه. با اینکه من نفرینش نمی کنم اما این کارش اینقدر بد بود که
حتما تو این دنیا عقوبت می کشه.
بی خیال سعید جان
اونم یکیه بدبخت تر از منو تو دیگه
افتاده ارزش سنگ زدنو هم نداره
من که بخشیدمش
این همه به مردم بد کردیم ، یه بارم یه نفر به ما بد کرد دیگه
خدا از سر تقصیراتش بگذره
تو درسام یکم افت کردم ، تو ورزش افت کردم ، روحیه ام تغییر کرد ، وقتم را تلف کردم ،ولی ،خوشحالم چون به من شانس مبارزه داده شد چیزی که عاشقشم ، به من این شانس داده شد که بعد از ترک به خودم افتخار کنم ، به وسوسه ها نیشخند تحقیر بزنم و از اون مهمتر دوستان خوبی پیدا کردم که براشون مهم نیست چقدر فاصله داریم ، چقدر اعتقاداتمون فرق داره و اینکه دربرابر محبت هاشون فقط چیزی از من میخوان که به نفعه خودمه ، خوشحالم که کانون را پیدا کردم ، کانون خونه ی دوم منه ، پس شما هم خوشحال باشید و دیدتون را به مشکلات عوض کنید
سها ی چیز بگم؟ منیکی دلم برا دعواهات و پستات تنگ شده
به من یکی که برنمیخوره