دلم ی راهکار پیدا کرده در مقابل هر مسئله و مشکل و کلا هر پدیده ای چه جدید باشه چه قدیمی باشه چه هر عذر میخوام کوفتی باشه...
همش میگیره! فکرم نمیکنه بعضی جاها باید خوشحال بود... بعضی جاها باید از بعضی چیزا لذت برد... بعضی وقت ها باید نسبت به همه چیز خوشبین بود...
بهش میگم ولی به خرجش نمیره... فقط یادگرفته بگیره...
دل کوفتی!
هی روزگار..
یادش بخیر سال قبل همین موقع استادمون لپ تاپ اپلشو آوردکلاس..
همه کلی کف کرده بودیم که ایول استاااااااااد! چند گرفتین اینو؟؟
گفت 2 میلیون.
بعد کلی کف کردیم که عجب استاد مرفهی داریم ما
2 میلیون تومن داده برا لپ تاپ!!
الان لپ تاپ زیر 2 میلیون پیدا کنی همه تعجب میکنن!
اپلم که زیر 4 میلیون نداریم!
(1391 بهمن 5، 1:51)Ma Sa نوشته است: [ -> ]هی روزگار..
یادش بخیر سال قبل همین موقع استادمون لپ تاپ اپلشو آوردکلاس..
همه کلی کف کرده بودیم که ایول استاااااااااد! چند گرفتین اینو؟؟
گفت 2 میلیون.
بعد کلی کف کردیم که عجب استاد مرفهی داریم ما
2 میلیون تومن داده برا لپ تاپ!!
الان لپ تاپ زیر 2 میلیون پیدا کنی همه تعجب میکنن!
اپلم که زیر 4 میلیون نداریم!
ماسا اینکه چیزی نیست من 2 ماه پیش میخواستم بگیرم آمار گرفتم دیدم درعرض 2 روز 500ت روش اومده
یعنی قیمتش روزی افزایش پیدا میکنه
(1391 بهمن 4، 20:44)komak نوشته است: [ -> ]یعنی اگه من اینطورم ظرفیتم کم بوده یعنی اگه سالم بودم آدم بدی میشدم
خدا که منو نیافریده بود از کجا میدونست من چه راهی رو انتخاب میکنم
یه پسری تو مشهد بود نابینا بود 7 سالش بود میگفت فلانی الان امام رضا خوابه
(1391 بهمن 4، 23:35)komak نوشته است: [ -> ]یعنی اونایی که سالمن ظرفیتشون زیاده که سالمن
پس هیتلر و یزید و رضاشاه اینا چرا معلول نشدن
(1391 بهمن 4، 23:53)komak نوشته است: [ -> ]باشه ولی من همینارو تو کتابا خوندم وهیچ نتیجهای ندیدم فقط اینو فهمیدم که کسایی که در این دنیا معلول بودن بی حساب وارد بهشت میشن همین
سلام
ببخشید انگار پست من سو تفاهم درست کرد واسه همینم پاکش کرد
کمبود ها فقط برای معلول ها نیست
هیچ آدمی تو دنیا کامل نیست...هیچکس
فقط این کمبود ها هم جسمی نیستن...طوری دیگه هم بهشون نگاه کنین
یکی فکرش محدوده
یکی درکش
یکی جسمش
همه اینا هم میتونه یه جور " نعمت الهی" باشه
هم میتونه وسیله ای برای آزمایش
بعضی ها تو شرایط سخت صبر شون میره بالاتر...ایمانشون به خدا بیشتر میشه...
پش این سختی ها میتونه یه جور نعمت باشه
اینم خوبه بخونین :
http://porseman.org/q/show.aspx?id=87550
یا علی
کمک جان قبلا توی میزگرد بحث کرده بودیم ، بچه ها هم درباره عدل حرف های خوبی زدن ، سرچ کن ایشالله پیدا میکنی .
من هم برداشت های جدید خودم رو درباره سوالت میگم :
شما یه باغ گل و یه گل رو در نظر بگیر ، هیچ وقت گل میگه که چرا من باغ گل نشدم ؟ رابطه شما با حضرت علی اینطوریه ، شما گل یه باغی هستی به نام حضرت علی ، شما نوری از اون حضرت هستی ، یا به عبارتی اصلا مال ایشون هستی ، گل افتخار میکنه شده یه گل از این باغ گل و خودش رو از باغ گل جدا نمی دونه ، و هیچ وقت همچین مقایسه ای براش پیش نمیاد چون باش متحد هست . به این میگن معرفت به نورانیت یا این که ما نوری از اهل بیت هستیم ، دیدی عصر جمعه یا بعضی وقت ها یهویی دلت میگیره ؟ چون وجودت رابطه مستقیم با حالات امام زمان داره ، عصر جمعه ، حالت خاصی برای امام زمان پیش میاد کسایی که ایمان و رابطه شون خوب هست این غم و حال بی قراری عصر جمعه رو حس میکنن .
بالاتر رابطه خدا هم با آفریده هاش اینطوریه ، همینطور برای مقایسه شما یه اشتباهی میکنی ، همیشه میای مثلا بین انسان ها سلامتی جسمی رو در نظر میگیری ، مثلا میای فرض میکنی ، کاش همه سالم بودن اونوقت تفاوتشون فقط توی فکر و اعمال بود ، یعنی دوست داری ببینی همه سالم باشند ، و سلامتی جسمی رو شرط مساوات یا حداقل عدالت فرض میکنی ، ولی عدل خدا و دیدن آثارش با نور ها و اسماء خدا بهتره دیده بشه ، این که به هر چیزی که افریده چه اسمایی توی خودش گذاشته ، و قراره با اون ها چیکار کنه ، و به کجا برسند ، این فرض مهم تر از سلامتی جسمی هست ، مهم از خدا اومدن و به خدا برگشتنه ، ال الله ترجع المور ، عدالت توی هر خلقی یعنی هر چیزی سر جای خودش باشه ، آفریده ها وقتی سر جای خودشون هست ، سر جای خود بودن یعنی توی مسیر برگشت درست و خوب برگشتن ، خدا داره اون معلول و شما و من و انسان های باهوش رو هر کسی رو توی مسیر برگشت خودش که فقط مخصوص خودش هست سیر میده و برمیگردونه ، اگه من جای یکی دیگه تو مسیر کسی دیگه بودم سیرم اینطوری نمیشد ، بلکه خراب میشدم ، ته اش این برگشتن میشه تجلی صفات خدا ، آدم توی این برگشتن عدالت زیبایی ، آرامش ، بهشت و خرمی ، ونشاط الهی بودن رو حس میکنه .
ما که اختیار داریم کمی توی این مسیر برگشت ، و یا سیر الهی
ولی بعضی چیز ها و شرایط زندگی که دست ما نیست ، قضای الهی است که بهشت و آرامش ما و مسیر بازگشت ما میشه راضی بودن به این قضا .
و بعضی کارها به ختیار و تصمیم ماست و به اندازه گیری و برنامه ریزی ماست ، توی این ها راه بهشت و آرامش و سیر الهی ، مطمئن بودن یعنی باور کردن و اطمینان قلبی داشتن به برنامه ها و توکلیه که به خدا داریم .
حضرت علی میگه : الهی راضیا بقضائک ، مطمئنتة بقدرک ،
قضا میگه شرایطی که توش ما تعیین نکردیم و قدر میشه برنامه ها و اختیارات و تصمیماتی که باید با عقل بگیریم .
.
این که میگن معلول بی حساب وارد بهشت میشه ، یعنی وقتی توی مسیر الهی خودش قرار بگیره ، آرامش و شادی و نشاط زایدالوصفی رو راحتر از بقیه حس میکنه ، بهشت همینجاست ، یعنی راه بهشت یا خود بهشت در واقع همون رضایت به قضا و اطمینان به قدر هست .
و هر کسی این رو میفهمه در واقع توی بهشت خودش رفته . بهشت یعنی صفا و میمیت امنیت ، صفا ، رضایت ، آرامش ، هر وجود ا یک باغی هست که توش میشه خرم و آروم زیست ، یه باغ محکم و مثل کشتی که اسیر طوفان های شرایط و بلاهای خارجی نمیشه ، شما یه جزئی از همون کشتی هستی ، وقتی بری توی کشتی جزئی از اون میشی و به اون کشتی تعلق داری ، اون کشتی حضرت علی و اهل بیت و امام حسین هستند .
.
امید وارم بهتر و قشنگ تر روی این مسئله فکر و نتیجه گیری کنی .
یا علی .
(1391 بهمن 5، 1:55)darling نوشته است: [ -> ] (1391 بهمن 5، 1:51)Ma Sa نوشته است: [ -> ]هی روزگار..
یادش بخیر سال قبل همین موقع استادمون لپ تاپ اپلشو آوردکلاس..
همه کلی کف کرده بودیم که ایول استاااااااااد! چند گرفتین اینو؟؟
گفت 2 میلیون.
بعد کلی کف کردیم که عجب استاد مرفهی داریم ما
2 میلیون تومن داده برا لپ تاپ!!
الان لپ تاپ زیر 2 میلیون پیدا کنی همه تعجب میکنن!
اپلم که زیر 4 میلیون نداریم!
ماسا اینکه چیزی نیست من 2 ماه پیش میخواستم بگیرم آمار گرفتم دیدم درعرض 2 روز 500ت روش اومده
یعنی قیمتش روزی افزایش پیدا میکنه
واقعاخنده داره!!تعجب میکردیم یکی 2میلیون بده برا لپ تاپ!!!
بدبخت شدم من ,باید هرچه زودتراقدام کنم!
یه خاطره از یه نفر :
از شیفت بر میگشتم ..جنازه بودم.. یه بنده خدایی تو محلمون تازه فوت کرده،یه دخترِ هفت ساله ی خوشگل داره.
نزدیک خونه بودم داشتم می پیچیدم تو کوچه،دیدم این گل دختر وایساده جلو حِجله ی باباییش و اشک میریزه..
زدم بغل پیاده شدم،گفتم: سلام نازدختر..باز که نرفتی مدرسه،بیا اینجا ببینم.
اشکاشو با مقنعه ی مدرسه اش پاک کرد اومد جلو گفت:سلام خسته نباشی.
گفتم:مرسی عزیزم.. بفرمایید خانومی،افتخار میدید تا درب منزل شمارو همراهی کنم؟
یه لبخند کوچولو زد و سوار شد... لباس حریقامو آورده بودم که بشورم،رو صندلی عقب بود. چشمش افتاد به لباسام، یهو چشماش درخشیدگفت: وای اینا لباسای شماس؟
گفتم:بعله.. دوسشون داری؟
گفت:آره..خیلی، همیشه تو 125 می بینم ،دوست دارم بپوشمشون..
اجازه شو از مادرش گرفتم بردمش خونمون. لباسامو پوشید..انقد بانمک شده بود،کلی باهاشون عکس گرفت، کلاه و چکمه رو که وِل نمی کرد.
خداروشکر کردم که داره می خنده و حداقل یه چندساعتی از اون فضا خارج شده..
دم ظهر رفتم مسجد دیگه چشام وا نمیشد.. سجاده رو پهن کردم ،تکیه دادم به پشتی و دیگه نفهمیدم چی شد..
یهو ســید"خادم مسجد" اومد صدام کرد گفت پاشو اذان شده..
بلند شدم گفتم: وای ســید چرا گذاشتی بخوابم.. الان تو این سرما باید برم وضو بگیرم..
گفت :بنده خدا بیهوش بودی.شیفت بودی؟ نخوابیدی؟
گفتم:آره .. صبح اومدم، از صبح تا یه ربع پیش هم عملیات ویـــژه داشتم
چقد از خداحافظی و رفتن بدم میاد... خیلی ناراحتم میکنه....
چقد تو کانون خداحافظی و رفتن هست...
گاهی حالت تهوع میگیرم از ناراحتی این همه رفتن...
همش تجسمشون میکنم که الان کجان چی کار میکنن... گاهی تجسمشون میکنم که دارن تو شولوغی یه خیابون گم میشن... اشک تو چشام جمع میشه... بغض میکنم...
خدا به همراه همه ی کانونیا باشه... هر جا که هستن!
خدایا از این دنیا بدم میاد!!! یه جا ببر منو که خداحافظی و رفتن نباشه توش... ببر منو... ببر...
گریه ام گرفته نصف شبی...
(1391 بهمن 6، 1:42)آرشام نوشته است: [ -> ]چقد از خداحافظی و رفتن بدم میاد... خیلی ناراحتم میکنه....
چقد تو کانون خداحافظی و رفتن هست...
گاهی حالت تهوع میگیرم از ناراحتی این همه رفتن...
همش تجسمشون میکنم که الان کجان چی کار میکنن... گاهی تجسمشون میکنم که دارن تو شولوغی یه خیابون گم میشن... اشک تو چشام جمع میشه... بغض میکنم...
خدا به همراه همه ی کانونیا باشه... هر جا که هستن!
خدایا از این دنیا بدم میاد!!! یه جا ببر منو که خداحافظی و رفتن نباشه توش... ببر منو... ببر...
گریه ام گرفته نصف شبی...
ناراحت نباشین داداش
همیشه با هر اومدنی یه رفتنی هم هست
رسم دنیاست دیگه چه میشه کرد!دنیای بی وفا
انشالله هممون راه مستقیم رو پیدا کنیم
(1391 بهمن 6، 5:41)abolfazl.tgh نوشته است: [ -> ]شکستم...
بعد از دو ماه و نیم...
نقل قول: و اگر دچار شکست ، و خود ارض.. شدین ، به شدت ، از خشم ، و اعتراض و سرزنش نسبت به خودتون دوری کنین ، حتی یک صدم ثانیه ، به این حس پاسخ ندین ، اگه نگران روحتون و خدا هستین ، بلافاصله ، با همون روحیه ای که یه لحظه بش سرزنش نداشتین ، فوری به طرف غسل برین ، و سریع پیش خدا توبه کنین ، یا دعا بخونین ،
ولی یک لحظه حس و احساس خود باختگی و شکست و سرزنش رو نکنین ، برعکس برای حفظ روحیه بگین خدایا ، شکرت که بهم فرصت اصلاح میدی ، و من "نور " میخوام برای ترک این کار ، و "نور " میخوام ، بعد با دید اصلاح ، اون هم وقتی که حالتون خیلی بهتر بود ، برای حل مشکلتون ، به گونه ای که کمترین عکس العمل و واکنش درگیری فکری رو داشته باشه عمل کنین .
نقل قول: باید فقط اون کار زشت رو لعن و نفرین و سرزنش کنی و اون هوا رو ، فقط و فقط اون هوا و میل رو ،
نه خودت رو
یعنی بعدش بگی » خدایا من از استمنا بدم میاد ، حاملم بهم میخوره ، حالم از غفلت و بی خبری از یاد تو به هم میخوره !
نه این که بگی » خاک برسرت ، حالکم از خودم بهم میخوره ،اگه این ها رو بگی این کفر و توهین به خداست . و چوب داره . یه نوع بی اخلاقیه .
این ها خلاصه ای از مدیریت بعد از شکست بود
آقا ابولفضل خیلی رکورد خوبی زدین دو ماه و نیم خیلی عالیه
ولی ناامید نباشین داداش
سریع بلند شین و هدفهاتونو یادآوری کنین و سریع برگردین به مسیر
با غم و غصه و ناراحتی و ترک کانون مشکل بدتر میشه
موفق باشین
شیشه مربا جلوم میزارم نونمو میمالم پشت شیشه فکر میکنم نون شیرین میشه
خودارضایی س*ک*س بیروحه نه لمسی نه محبتی
حالم بده،خیلی بد.ی نفرو خیلی دوس داشته باشی،همه فکرو ذهنتو براش بذاری بعد بفهمی سر کاری.خیلی حس بدیه.چرا بعضی از پسرا اینجورین؟چرا زندگی ی نفرو خراب میکنن فقط واسه سرگرمیشون؟چیکا کنم حالم بهتر شه؟چطوری میشه جبرانش کرد اون همه ضرورو؟اصن چرا اینقد زود باورم شد؟چرا جدی گرفتم؟تا کی باید تاوان اشتباهمو بدم؟دیگه خسته شدم.دارم نابود میشم.درسم،آرامشم،دوستام،خانوادم
کی حالم خوب میشه
دعام کنین
خدایا اشتباه کردم بهش دل بستم
خدایا تو خدایی کاره بدمو به دل نگیر
نجاتم بده خداجون