اکثر اوقات بدون اینکه فکر کنم حرف میزنم
در این مورد حرص خوردن و خودخوری و اعصاب خوردی بعدش حقمه
مشکل اساسی اینجاست که گاهی هم که راجع به حرفی که میخوام بزنم یا کاری که میخوام انجام بدم فکر می کنم آخرش به نتایج غلط میرسم
مثلا کلی راجع به یه موضوعی که میخوام به دوستم بگم فکر میکنم که بگم یا نه چجوری بگم اصلا
بعد وقتی گفتم بعدش پشیمون میشم که کاش نمیگفتم یا مثلا یه جور دیگه میگفتم
یا اصلا به این نتیجه میرسم که حرفی نزنم بعدش باز پشیمون میشم که کاش میگفتم.
دیگه از دست خودم خسته شدم
امروز به این نتیجه رسیدم که دیگه زیاد وارد جمع دوستام نشم یا مثلا تو مهمونی ها زیاد با فامیلامون صحبت نکنم که دیگه بعدش عذاب وجدان از حرفی که زدم یا نزدم رو نداشته باشم.
چقدر لذت بخشه
اونایی که همیشه اذیتت می کنن
با دوتا چشمای خودت ببینی حالشون گرفته شده
اونجا دیگه باید سجده شکر به جای بیاری که واقعا دلت خنک میشه از این اتفاقات
آخ منتظر اون روزام ، آخ آخ
(1393 ارديبهشت 1، 15:42)تبسم92 نوشته است: [ -> ]اکثر اوقات بدون اینکه فکر کنم حرف میزنم
در این مورد حرص خوردن و خودخوری و اعصاب خوردی بعدش حقمه
مشکل اساسی اینجاست که گاهی هم که راجع به حرفی که میخوام بزنم یا کاری که میخوام انجام بدم فکر می کنم آخرش به نتایج غلط میرسم
مثلا کلی راجع به یه موضوعی که میخوام به دوستم بگم فکر میکنم که بگم یا نه چجوری بگم اصلا
بعد وقتی گفتم بعدش پشیمون میشم که کاش نمیگفتم یا مثلا یه جور دیگه میگفتم
یا اصلا به این نتیجه میرسم که حرفی نزنم بعدش باز پشیمون میشم که کاش میگفتم.
دیگه از دست خودم خسته شدم
امروز به این نتیجه رسیدم که دیگه زیاد وارد جمع دوستام نشم یا مثلا تو مهمونی ها زیاد با فامیلامون صحبت نکنم که دیگه بعدش عذاب وجدان از حرفی که زدم یا نزدم رو نداشته باشم.
اینجوری فقط صورت مسئله رو پاک میکنی عزیزم
(1393 ارديبهشت 1، 15:42)تبسم92 نوشته است: [ -> ]اکثر اوقات بدون اینکه فکر کنم حرف میزنم
در این مورد حرص خوردن و خودخوری و اعصاب خوردی بعدش حقمه
مشکل اساسی اینجاست که گاهی هم که راجع به حرفی که میخوام بزنم یا کاری که میخوام انجام بدم فکر می کنم آخرش به نتایج غلط میرسم
مثلا کلی راجع به یه موضوعی که میخوام به دوستم بگم فکر میکنم که بگم یا نه چجوری بگم اصلا
بعد وقتی گفتم بعدش پشیمون میشم که کاش نمیگفتم یا مثلا یه جور دیگه میگفتم
یا اصلا به این نتیجه میرسم که حرفی نزنم بعدش باز پشیمون میشم که کاش میگفتم.
دیگه از دست خودم خسته شدم
امروز به این نتیجه رسیدم که دیگه زیاد وارد جمع دوستام نشم یا مثلا تو مهمونی ها زیاد با فامیلامون صحبت نکنم که دیگه بعدش عذاب وجدان از حرفی که زدم یا نزدم رو نداشته باشم.
ببخشین
عصر میخواستم جواب بدم کانون لود نمیشد برام
خب حدیثی هست اگه اشتباه نکنم از اما صادق علیه السلام که میگن قبل از اینکه کاری رو انجام بدید به نتیجه کار فکر کنین
اگه نتیجه اش خیر بود انجامش بدید و اگه شر بود نه
من خودم ی زمانی این رو انجام میدادم و تا حدود زیادی موفق بودم
و قبل از زدن حرف یا انجام کار مهم پیش خودم تمام احتمالات رو بررسی میکردم بعد تصمیم میگرفتم
و اصلا این فکر رو نکنین دوری از اجتماع و جمع باعث افسردگی میتونه بشه
سلام
ای خدا
گفتن اگه دفعه دیگه درد دل کنی ، کارت زرد بهت نشون می دیم...
سلام خانم تبسم
اصلاً به این مسئله اهمیت ندید. اگه بی خیالش باشید، مسئله خودش حل میشه (تجربه خودمه)
تصور میکنم اینروزا خودم رو که دارم شبانه روز تویه تنهایی های زندگی خود حرکت میکنم...وقتی تنها حرکت میکنم باید یادم باشه همه هستند و در عین اینکه هیچ وقت نباید فراموش کنم که من تنهای تنهام و امیدم فقط به یه چیزیه به یه کسیه...
تویه این راهی که دارم حرکت میکنم با صدای اذان های یومیه توقف باید کنم و روحیه ای عوض کنم و باید برای موفقیت درراه از این منبع انرژی بهره مند شم...
راهی که در حرکتم گاهی اوقات خیلی گرم میشه که ممکنه ادمو خفه کنه...
و شاید سردیش ادمو از پا دربیاره!!!
گاهی اوقات ممکنه تعدد راه گیجم کنه و راه رو اشتباه برم...
گاهی اوقات ممکنه ادمکهایی با زدن نقاب به چهره بیان و منو از راه به در کنن...
گاهی اوقات کفی راه ممکنه منو حیرون کنه...
گاهی اوقات ممکنه مخوف بودن جنگلهای انبوه در تاریکی شب منو سرجایم میخکوب کنه...
باید در این راه توانایی هایم رو افزایش بدم تا در راه بتوان مددجوی دیگران باشم...
تا بتوان با اعتماد بهنفس بیشتری در راه حرکت کنم...
باید دور شم از صداهایی که بویی از انتظارکشنده ی من ندارد و ممکن است دله نازنینش رو به درد بیارم...
باید از صداهایی که هیچ سنخیتی با خلقت من ندارد دوری گزینم...
و اگر انرا تجربه کردم دیگر تکرار مکررات اتفاقات نامربوط وجودم نباشم...
اگر همه هم کمک دهنده ی من باشند با این وجود هیچ کس هدف من نخواهد بود و نخواهد شد...
اگر بهترین کمک دهنده ها هم هدف من شوند باز انتظارکشم را از خود دور ساخته ام و راه را اشتباه رفته ام...
در این راه من باید بیشتر از همه حواسم پیش خودم باشد تا بتوانم تاثیر بر کار خود و دیگران باشم و الا انگاری هیچ از راه خود نرفته ام و کاری نکرده ام...
همچنان حرکت میکنم و باید ...
خیــــــلی باید مراقب فرشته های دوست داشتنی ای که همراهی ام میکنند باشم...اخر وسوسه ها بدجوری کمین زده اند در راه تا اونا رو ازم بگیرن و گروهی بدرفتار را جایگزین و همراه من کنند...اونا منو به دره های عمیق و وحشتناک خواهند کشید که دیگر راه بازگشتی ندارد...
سلام خدا جون
ممنونم امروز کمکم کردی ، یه نفر رو از گناه نجات دادم
تو خودت میدونی وضع روحی و جسمیم اینقدر خرابه که حتی فکرشم نمی کردم کمکش کنم
همش خواست خودت بود
یه نفر که آمپر شهوتش چسبیده بود
فقط چند دقیقه دیرتر رسیده بودم بالا سرش
کارشو کرده بود...
ولی من محکم گرفتمش ولش نکردم
کلی بهش پیام دادم
نذاشتم یه لحظه فکر کنه ، شیرینیش ابدیه
یا اینکه این بار دفعه آخرشه
آخه می گفت بزار همین دفعه رو انجام بدم ، بعد انجام نمی دم
دقیقا همون چیزی که شیطون دوست داره
شیرین نشون دادن گناه
شیطون از اون طرف بهش می گفت انجام بده
من از این طرف می گفت به خاطر خدا بزن دماغ شیطون رو بشکن
گفتم یه بار جلوش وایسی ، دیگه حساب کار میاد دستش
خدا رو شکر هر جور بود ، نجات پیدا کرد
وضعیتش رو عوض کرد
تا این لحظه ام ، پاک پاکه
الانم دارم تلاش می کنم دستشو بگیرم بیارمش تو کانون
من هیچ کاره بودم تو این قضیه ، خدا خواست
اونم جوون دل پاکیه
امیدوارم همه هوای هم دیگه رو داشته باشیم...
یا علی
دلم خیلی گرفته
با این که بــــــــــــــایــــــــــــــــــد خوشحال باشم اما دلم خیلی گرفته
فکرای جورواجور تو مغزم میرن و میان
کلی حرف تو دلم دارم که به هیچ آدمیزادی نمیتونم بگم
خدایا میدونم که بنده خوبی برات نبودم
میدونم که هیچوقت به حرفات گوش نمیدم
اما خودت بشنو حرفای دلمو
خودت حس کن نگرانیامو
خودت آروم کن دلمو
چون هیچکس بجز تو نمیتونه اینکارو برام بکنه
و من بشدت به آرامشت نیاز دارم
خدایا دستمو رها نکن
چقدر سخته ناراحت باشی
ولی ندونی که باید ناراحت باشی یا نه
بخوای گریه کنی ولی نتونی
=((
میخام گریه نکنم
اصلا شرایطش نیس که گریه کنم
از صبح سرم را کردم تو کتاب یا خوابیدم که بگذره ولی لعنتی نمیگذره که نمیگذره
خدایا من گفتم راضی ام به رضای تو
یعنی این شرایط رضای تو؟؟؟
خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
صدامو میشنوی کمکم کن مثل همیشه
ای مهربان من
یا فاطمه زهرا ، مادر جان برام مادری کن ، دلم سپردم دست تو
نگاهم به دست کرم شماست مادر، امیدم به شماس
حداقل تکلیفمو معلوم کن