دفعه ی پیش یادمه تا نزدیکای 60 روز رفتم و بخاطره غرورم شکست خوردم
غرور خیلی بد چیزیه من هنوز اول راهم خییییییلیییییی راه دارم تا اون بالاها
همین روزاست که از شدت درون ریزی سکته کنم تموم شه بره
(1396 مهر 20، 0:09)تـــواب نوشته است: [ -> ]منم اینجوری شدم توی درس
تواب مطمئن باش از عوارض خ. ا زیاد هست که حواس آدم سرجاش نیست. این خود به خود درست میشه اگه ترک کنی
(1396 مهر 20، 5:25)سعید علمدار نوشته است: [ -> ]دفعه ی پیش یادمه تا نزدیکای 60 روز رفتم و بخاطره غرورم شکست خوردم
غرور خیلی بد چیزیه من هنوز اول راهم خییییییلیییییی راه دارم تا اون بالاها
غرور آفتِ ترک هست. همه ی ما بنظر من باید این حرفو به خومون بزنیم. هیچ وقت نباید خ. ا رو تموم شده فرض کرد. چون درسته که ما ازش فاصله میگیریم با ترک. ولی باز مثل انگلی میمونه که با مهیا شدن بسترش رشد میکنه
(1396 مهر 20، 13:35)meep نوشته است: [ -> ]همین روزاست که از شدت درون ریزی سکته کنم تموم شه بره
داداش میپ خیلی نگرانتم مرد. میتونی بگی مشکل کجاست؟ خ. ا مسئله س یا چیز دیگه ای توی زندگیت اذیتت میکنه؟
(1396 مهر 19، 23:40)خاله شادن نوشته است: [ -> ]سلام
جدیدا ک ن ی مدته حس میکنم حافظم دچار مشکل شده
نمیتونم خوب چیزها رو بخاطر بسپارم
تو کلاس میخوام برای بچه ها مثال بزنم ن اسم شخص رو یادم میاد ن برندشو
طفلکیا هم هیچی نمیگن فقط صم بکم گوش میدن
ی جمله میخونم چندبار تکرار میکنم بعد ک میخام یاداوریش کنم یادم نمیاد
یعنی من دچار عوارض شدم؟
سلام. والا من فک نمیکنم بعد از ترک خ. ا آدم دچار چنین چیزایی بشه. اگه این مشکلات حافظه ای پیش میاد، من فک کنم دلیلش چیزی جز عوارض خ. ا هست. شاید مشغله زیاد یا درگیر شدن فکر به چیزای دیگه ی زندگی هست که باعث این فراموشی شده.
(1396 مهر 19، 23:40)خاله شادن نوشته است: [ -> ]سلام
جدیدا ک ن ی مدته حس میکنم حافظم دچار مشکل شده
نمیتونم خوب چیزها رو بخاطر بسپارم
تو کلاس میخوام برای بچه ها مثال بزنم ن اسم شخص رو یادم میاد ن برندشو
طفلکیا هم هیچی نمیگن فقط صم بکم گوش میدن
ی جمله میخونم چندبار تکرار میکنم بعد ک میخام یاداوریش کنم یادم نمیاد
یعنی من دچار عوارض شدم؟
من فکر نمیکنم از خ.ا باشه یا عوارضش به نظره من شما مشکلتون حواس پرتی هست یعنی خوب فکرو ذکترتون رو نمیدید به چیزی که دارید مثلا مطالعه میکنید
حافظه انسان چیزی نیس که تازه با ترک خ.ا ضعیف شه
(1396 مهر 20، 13:35)meep نوشته است: [ -> ]همین روزاست که از شدت درون ریزی سکته کنم تموم شه بره
داداش من فکر میکنم بزرگترین عاملی که نمیذاره شما ترکت پایدار باشه وسواس فکریتونه که تو این مدتی که این عملو انجام میدادید گرفتید
وسواس فکری خیلی زورش زیاده مخصوصا وقتی با عاملی مثل شهوت افسار گسیخته هم گره بخوره
توصیه من اینه شما یک سر تو ویکی پیدیا به وسواس فکری بزنید
با فروکش کردن عطش شهوت اونم کم میشه چون همیشه یه عامل هست که ادم وقتی برابر اون قرار میگیره وسواسشم ظاهر میشه
مثل استرس و اظطراب و...
منم حافظه و قدرت ذهنیم هیچ شده
یعنی چارتا کارو با هم انجام میدادم الان دو تا رو نمی تونم با هم انجام بدم
علت چیه؟
حافظه انسان با افزایش سن تحلیل نمیره،باید بیشتر از حافظه استفاده کرد با فعالیت های ذهنی
همیشه این بیت شعر معنای کامل استیصال بوده واسم که کاری از دستم بر نمیاد معنای آرزوهای بر باد رفته...امروز زیاد زمزمه ش کردم. خدا به خیرکناد
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
مشغله هام ک بسیار زیاده
خودمم فکر میکنم بخاطر حواس پرتیه ن عوارض
چقد امروز اذیتم کرد این لاکردار ,یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید
صبح جمعه ساعت خوابُ ازمون گرفته تا همین الانم ادامه داره
بابا یه استراحتی یه نفس کشی چیزی
کاش نفس اماره و وسوسه هام به شکل ادم ظاهر میشدن , تا میخورد میزدمشون اینجوری منصفانه تره الان فقط اون حمله میکنه من دفاع
امروز واقعا به حد انفجار رسیدم با خودم گفتم شاید گفتن ونوشتنش یه خورده کمک کنه
اقا یوسف
ی تجربه شخصی بهتون بگم؟
مم توی ذهنم خیلی کتکشون زدم
و انقدر باهم کلنجار رفتیم تا بردم
فکر میکنم توی ذهنتون اگر باهاش بجنگین دیگه فاصلشو رعایت کنه
عوارض شدید بله دیگه نتیجه خیلی چیزاست حقمه!
حال دلم آشوب بود
خیلی آشوب
گاهی چقدر عمیق میشن درد ها
ولی
حال ادم دست خودشه
میتونه خودش بلند شه و پا بزار روی تمام دردهاش
بالاتر از سیاهی ک رنگی نیست
بلند شدم و با صدای دریا دلمو اروم کردم
گاهی نرم افزارها عجیب به داد ادم می رسن
خداایا مرسی ک صدای دریات ، صدای بارونت ، ابی اسمونت ، تنوع ابرای قشنگت ، وزش باد ملایمت ، گل و درخت هات ، پرنده هات و .... به ادم ارامش می دن .
و من در وسعت دریا و اسمون گم میشم و پیدا می شم
نترس عزیزم
خدا هست
هنوز هم خدا هست
نترس ...
نا امیدم به شدت نا امید,ترس اصطراب استرس هیچ راه نجاتی هیچ کمکی, هر لحظه امکان لعزش هرلحظه امکان گناه
هر لحظه مرگ هر لحظه جزای گناه, حس بد حس میکنی همه با شمشیر واستادن تا پاتو کج بزاری تا از وسط نصفت کنن
یک طرف این ادما یک طرف هم خدا, و بازم ترس ترس ترس گناه ترس ترس ترس
چقدر وحشتناکه این خدا و مردمش ازش میترسم