من دوستم بنده خدا تو یک سال
هم برادرش ، بعد مامانش بعد باباش فوت کردن ، نامزدش ازش جدا شد و....
ولی توکل به خدا سال بعد ارشد قبول شد الانم ازدواج کزده و یک بچه تپل مپل داره
مشکلات تو زندگی همه هست !!!
شاید تو زندگی تو اینجوری باشه تو زندگی یکی دیگه یک جور دیگه که اصلا فکرش رو نمی کنی !!!
مثلا کسی که بچگی بهش تجاوز می شده همیشه
اینجور چیزها خیلی سخت تره به نظرم چون تو کل احساسات طرف تاثیر می گذاره
البته خودم رو نگفتما
آقا وقایع اشکال نداره
همین سختیاس که عیار آدما رو معلوم می کنه دیگه
اگه با این شرایط تونستید بلند شید و یه تغییری به زندگیتون بدید حرفه
وگرنه تو حالت عادی که همه شیرن!!!!همه قوی اند!!
همه کار درستند!!!!!!!!!!!!
به امید خدا یه بار دیگه تلاش کنید
این بار همه جانبه پیش برید
از نظر روحی خودتونو قوی کنید
برای حل همه مشکلاتون فکر کنید
مشورت بگیرید
اقدام کنید
و مهم تر از همه توکل کنید
انشالله همه چی حل میشه
خیلی زودتر از اونی که فکرشو می کنید
ساعت 23:45
در اتاقش را بست و پشت میز کامپیوترش نشست
ناگهان کنترل افکار از دستش خارج شد
وقتی به خود آمد، پی برد نور آفتاب تمام فضای اتاقش را پر کرده
از پایین گوشه سمت راست مانیتور ساعت را نگاه کرد
7:33AM
قوه درکش دیگر کار نمیکرد
مغزش خشک شده و چشمانش ذق ذق میکردند
درد خفیفی در کلیه اش احساس میکرد
چگونه گذر زمان را نفهمیده بود!
در نظرش بازه زمانی گذشته مانند فیلم صامتی آمد که وقایع در آن به تندی جریان یافته
پشت میز کامپیوتر گوز کرده بود
خواست راست بنشیند ولی گردنش از درد تیر کشید
احساس می کرد اگر پا شود ستون مهره هایش خواهد شکست
پای راستش به خواب رفته و جفت عضلات رانهایش گرفته شده بودند
چشمانش را به پایین دوخت
مواد هُل داده شده از بدنش، برابر چشمانش به او دهن کجی میکردند
وحشت کشنده ای تا خرخره اش بالا آمد
فکر اینکه دوباره این کار را انجام داده گلویش را بهم فشرد
خود را وادار کرد تا بایستد
پای راستش را روی زمین گذاشت و سعی کرد خودش را روی تخت خواب بندازد
سوزن سوزن ها از کف پایش به بالا هجوم اوردند
به هر زحمتی خودش را روی تخت انداخت
لحاف را روی سرش کشید
و به خودش قول داد که دیگر این کار را انجام نخواهد داد!
سلام
دوست عزیز مطالب وبلاگتون مناسب حال اینجا نبود بنابراین لینکشو پاک کردم
ویرایش توسط آرمان
استــعـــفــــــــــــــــا
به نام خدا
من محسن2 معروف به دایی صابر چند وقت پیش از درجه دایی بودن ساقط شدم
دنبال فرصت مناسب بودم که این موضوع رو مطرح کنم و از دوستان بخواهم که من رو همون محسن صدا کنند
که فکر کنم الان فرصت مناسبیه که از دایی بودن استعفا بدهم .
با تشکر ..
محسن 2
و انشالله سها خانم که برگشتند نام کاربری من رو به محسن 2 تغییر خواهند داد
سلام
دایی محسن اینی که گفتی یعنی چه؟
ساقط شدم دیگه یعنی چی؟
یو آر وی دایی فور اور
اوکی؟
دایی دایی دایی دایی دایی دایی
..............
یا علی
راست میگه علیرضا کی ساقطتت کرده
اصلاًمگه دایی بودن ساقط کردنیه ، یه صابره و یه داییه پیشوندش
نبینم ناراحت باشیا
اصلا
کوه صبرم نرم شده چون موم در دست غمتتا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع!!!
بیا دیگه ترکوندم واست...واسه هیچکی اینطوری تیریپ لاو بر نداشته بودم
چـه سخته گـــم بشي و ندوني
بي راهه نرفته مسير پيش روته
چــه سخـتــه دلهــــره هـمـيـشـــه
باور اينكه شايد تقدير من سقوطه
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
سسسسسسسسلام
خوبی رایتوس جان؟
دلت درد گرفته اشکال نداره بیا بقل بابا بزرگ
(حالا به شکلکه گیر ندید
)
حالا یکم بخند
آفرین پسر
یکم ذوق کن
آفرین پسر خوب
حالا یکم جو گیر شو
بعدش توهم بزن که بهار شده
....................
یا علی
به نام خدا
اینجانب صابر معروف به صابر دایی ، با توجه به اظهار لطف های بیشمار بچه های کانون ، و پذیرفته نشدن استعفایم در سمت دایی ابقا شدم
و تمام ادعاهای قبلی خودم رو در مورد محسن 2 پس میگیرم
خوب دیگه پس همه باید بهم بگند دایی !!!
نبینم کسی صابر خالی بگه ها :smiley-yell: کمربندی رو که همه دانا برام گرفته بودم رو یادتون نره
یا علی
وای خدایا امشب من چم شده ؟
حس خوبی به زندگی دارم
با این که مشکلاتم زیاده اما حس میکنم هیچ مشکلی ندارم امشب خیلی ارومتر از شبهای دیگم
هوای بیرون چقدر خوبه
داره نم نم بارون میاد
هوای پیاده روی دارم
الان باید برم پیاده روی
........ بیادتون هستم
خدایا شکرت