شبا که میخوام بخوابم با خودم خیلی فکر میکنم به این اس بدم به اون اس بدم بعد میگم نه
طرف چند وقته طولانیه یاد ما نیست شاید خوشش نمیاد ازم منم مزاحمش نمیشم همینجوری میره تا میبینم همه از من خوششون نمیاد
احساس تنهایی وجودمو مییره ولی بازم دلم پیش خداست
ولی ...
سلام
بچه ها یکی هست دل منو اروم کنه
شده مثل بارون بهار
نمیزاره درس بخونم
تامیام بخونم اشکم ..........
اینحام به درد نمیخوره
مام دلمون خوش کردیم به کانون
وقتی قرار دنیا نسازه همه جاش با ادم نمیسازه:smiley-yell:
(1391 آذر 23، 15:30)mahsa20 نوشته است: [ -> ]اینحام به درد نمیخوره
مام دلمون خوش کردیم به کانون
وقتی قرار دنیا نسازه همه جاش با ادم نمیسازه:smiley-yell:
شاکی ایااااااااااااا
ولی خب موافقم باهات که اگه قرار باشه نسازه رسما نمی سازه
اما نکته ش اینه که نباس به این نساختنه رو بدی.....بدفرم می تازونه برا خودش:smiley-yell:
بگیر خفه ش کن باباااااااااااااا
مهساااااااااااااااااااااااااا جونییییییییییییییی..............خوب باششششششششششششش
:ep:
ببین اون شکلک بالایی ا منو توییم
از دیروز با وسوسه شیطون ساختیم دیگه این دل گرفتم چه کنم؟؟؟
مطمئن باش سرتو بکوبی به دیوار دلت وا نمیشه
این تجربه رو از من به یادگار داشته باش
امتحان شده،جواب نمیده
اما دل گرفته......راهای مختلفی هست برا باز کردنش....یکیش اینه که خیلی بها ندی به گرفتنش..پررو میشه.....توانایی شم بالاست در این زمینه...یهو میبینی 4 سال گرفته،بازم نمیشه.....
یکی دیگه ش اینه که بری بیرون یه هوایی بخوری،حال و هوات عوض شه.....
یکی دیگه ترش اینه که خودتو به یه کاری که دوس داری مشغول کنی ( در مورد من کتاب خوندن جواب میده)
..........
راهای دیگه م میتونی کشف کنی
من اینا رو به خصوص اولین راهو،یعنی محل ندادن بهش و خیلی قبول دارم.....به شدت و در مورد بدترین دل گرفتگی ها جواب میده
سلام به همه
فکر کنم الان وضعیتم نسبت بهدو هفته گذشته خیلی فرق کرده
من تونستم با کمک ورزش دو هفته پاک بمونم
تا الان به عدد 14 رسیدم دیگه فکر می کردم اراده ام نابود شده اما بهم اثبات شد که نه . و من از این بابت خیلی خوشحالم
اما یه چیزایی هست که منو آزار میده
رابطه ضعیفی که با خدا دارم .
اینکه هر روز از صبح تا شب سرگردون توی دانشگاه می چرخم و واقعا هدف ندارم
اینکه زندگیم پر از تجملات شده
اینکه با افرادی ارتباط دارم که واقعا کثیفن.
کاش بتونم ساده از کنار سختی های زندگی بگذرم
کاش بتونم نگاهمو کنترل کنم
کاش بتونم به روی هوس هام پا بذارم.
برام دعا کنید
زندگی
ژانر:درام
نویسنده:خدا
کارگردان:خدا
بازیگر:من
مدت زمان:بیشتر از آنچه فکرش را بکنید
سال تولید:نا مشخص
ناشناس : خرمالو دوست داشتن ؟
من : بله
وقتی میشه کاری انجام داد باید انجام داد..از کلمه ی "ای کاش" متنفرم
داشتم راجع به حرفه ای کار کردن فکر میکردم
تمرکزم ریخت بهم چند دقیقه ای.... عیب نداره میام اینجا مینویسم
همیشه فکر میکردم نوشتن خاطرات کار عبث و بیهوده ایه...
اما یه جا رفتم آقای دکتری میگفت : هر شب 15 دقیقه هم شده خاطرات اون روزتون رو بنویسین
چون باعث افزایش تمرکز کاری میشه
داشتن تمرکز کاری هم باعث حرفه ای کار کردن میشه!
دقت کنین " تمرکز کاری " منظورمه نه " تمرکز"
همون اصطلاح تو جو بودن...تو باغ بودن....
حالا منظورم چی بود؟
منظورم این بود مثلا توی ترک هر شب به روند ترک اون روز فکر کنید...باعث میشه قضیه ترک جدی بشه. اثر گذار بشه.
حرفه ای کار کنید!
سلام رکسانا خانوم
نمیدونم چی شده اما اینو میدونم که شما کم سختی نکشیدید و ی جورایی مرد میدونید
این حرفی که شما میزنید دقیقا دو ال س سه هفته پیشم برای من اتفاق افتاد
ابروم پیشدوست صمیمیم و یکی از اعضای خانواده رفت و سرکار هم سنگ رو یخ شده بودم
پشت سر هم هر کدومش هم مثل یک سیلی محکم بود توی صورتم که بسه تا کجا میخوای پیش بری؟
مطمئن باشید هیچ کار خدا بدون حکمت نیست
اتفاقا من معتقدم توی این مواردی که میگید باید بیشتر سمت خدا رفت نباید باهاش قهر کرد
سری های قبلی قهر میکردم و اما این سری قهر نکردم از لج شیطانم که شده بیش از پیش رفتم سمتش
نتیجه کوتاه مدت خوبی داد با خدا دوست شدم
منی که تا همین ماه قبل با یکم فشار شکست میخوردم و خودمو میباختم اما امروزه با سه تا فشار همزمان رو پا هستم
شاید این یعنی رشد
شما هم خودتونو رشد بدید
نقل قول: هر کدومش هم مثل یک سیلی محکم بود توی صورتم که بسه تا کجا میخوای پیش بری
دقیقا همین اتفاق برای منم افتاد
میدونم حکمت داشت
چون من راه اشتباهیو میرفتم ...
میدونم که اشتباه بود
اما خدا که همیشه از همه راهها آدمو امتحان میکنه راهه بهتری نداشت که بهم بفهمونه ؟
مگه نمیگن آبروی مومن حرمت دااره ؟؟
پس چرا اینجوری شد ؟؟
شاید من مومن نیستم
خدا بهم فرصت اصلاح نداد
یه راست و مستقیم منو رسوند به جایی که میخواست
منو به رسوند به جایی که مطمئن شه من دیگه اون اشتباهو نمیکنم
اما ایکاش هیچوقت انین راهو تجربه نمیکردم
امیدوارم برای هیچکس پیش نیاره
دلم میخواد تنها باشم و بشینم ساعتها گریه کنم ....
خیلی وقته گریه نکردم
اصلا نمییتونم تمرکز کنم نمیفهمم چی دارم میخونم
اینم یه درددله دیگه
ببخشید
چقد این حالت dead مناسب حال و هوای منه !
دقیقا وصف شرایط و احساس الانم شده
این سوالها برای منم پیش اومد پس بهتون حق میدم که این سوالهارو از خودتون بپرسید
اما وقتی که ازین سوالها خودمو رها کردم و در بندش نشدم
پیش خودم گفتم خب حالا که این پیش اومده و برنمیگرده دنبال حکمتش باشم
گشتم و پیدا کردم خودمو اصلاح کردم (اگه قبول باشه)
و همراه با اون سعی کردم خصوصیات اخلاقی بدمو کنار بذارم اون مسیر بد رو هم کنار بذارم
نمیدونم اینو کی گفته بود اما هرکی گفت باید با طلا نوشت
گفته بود که داشتی مسیر رو اشتباهی میرفتی خدا هی بهت میگفت نرو
به راههای مختلف میگفت اون مسیر اشتباه هست اما ادامه میدادی
تا بلاخره ی سنگ بزرگ انداخت جلو راهت که نروه بنده خوبم نرو این مسیر توش خیری نیست برات
این اتفاقی که برای من و شما افتاد دقیقا همینه
بستگی به دید ما داره
الان ما میتونیم با عرض پوزش به زمین و زمان گیر بدیم که چرا اینطوری شد
میتونیم همون انرژی رو هم صرف کنیم توی مسیر دیگه ای که چیکار کنم خوب بشم و بهتر بشم
انتخابش هم دست ما هست
پس بجنبید
نقل قول: داشتی مسیر رو اشتباهی میرفتی خدا هی بهت میگفت نرو
به راههای مختلف میگفت اون مسیر اشتباه هست اما ادامه میدادی
تا بلاخره ی سنگ بزرگ انداخت جلو راهت که نروه بنده خوبم نرو این مسیر توش خیری نیست برات
مرسی از حرفای قشنگت
خیلی استدلال قشنگیه
اما کاش مغزم میفهمید این حرفا رو
فکرای نامربوط و بیخود یک لحظه هم منو رها نمیکنن
رسیدم به ناامیدی مطلق