خدایا تو خود میدانی حال دل زارم را
خدایا تو خود میدانی که اگر بشکنم دیگه نمیتونم بلند شم
خدایا تو میدونی با چه سختی بع این روز ها رسیدم
خدایا تو شاهدی
برای تو کار نکردم
خدایا تو شاهدی برای شروع انگیزم چیز دیگه بود
خدایا نمینویسم که دل بشکنم
خدایا خودت از چشمانم که از گریه میسوزن خبر داری
خدایا نمینویسم که کسی را ناراحت کنم
خدایا مینویسم که برام دعا کنن
برای حال دل غمگینم مینویسم برای چشمان گریانم مینویسم
برای این چشمان اشکبار صبری میخوام خدایا
خدایا دست همه را بگیر که تو دست گیری
خدایا هوای دوستان کانونی را داشته باش
تو خود شاهدی که چقدر به من کمک کرردن
خدایا به همه بچه های کانون رضوان را عطا بفرما
به حق دستان بریده حضرت عباس علیه السلام
به حق فرق شکافته حضرت علی علیه السلام
به حق پهلوی شکسته حضرت زهرا سلام الله علیه
به حق سر مبارک حضرت امام حسین علیه السلام
از گناه کانونی ها بگذر
و همیشه در راه خودت قرارشون بده
میدونی دردناک ترین اتفاق چیع
اینکه کسی ک همیشه میخنده ،مات نگاهت کنه
کسی ک همیشه شلوغ میکنه و همه رو به شور و هیجان میاره دیگه نباشه، نه اینکه بره ها
هر جایی ک هست دیگه تو چشم نباشه، دیگه صدا نکنه
کسی ک همیشهء خدا غرر میزنه ، سکوت کنه
کسی ک امیدوار و پر تلاشه ناامید بشه،
حرفاش بوی گریه بده..
کسی ک معترضه خونه نشین بشه، دیگه صداش در نیاد
من میترسم از انقدر تفاوت
کاش یه جاهایی میشد جلوی تغییر رو گرفت، میشد جلوی یه اتفاقایی رو گرفت
دردناکتر اینکه تو اونا رو همون ادمای سابق میشناسی
ولی اونا هیچ وقت ادم سابق نمیشن
دل ادم چه قدر برای ادمای سابق تنگ میشه
کاش عوض نمیشن
کاش هیچ وقت ناامید ، ساکت ، بی فروغ نمیدیدمت..
من روی قولام هستم
حتی اگر یادتون بره☘✌..
پ.ن: منظورم کلیه ، شما ها نیستین..
گاهی باید بی صدا گریه کردنو یاد بگیری
گاهی باید یادبگیری هرچیزی رو به همه نگی باید یادبگیری مشکلاتتو خودت حل کنی
به کسی نگو ...
سکوت کردنو یادبگیر
لزومی نداره همه بفهمن
بی صدا گریه کن
دیگه چشات قرمز نمیشه
دیگه صدات نمیگیره
گریه کردنت هم برا بقیه
عادی نمیشه ...
دیگه نزار بشنون به همه بگو
گریه کردن شنیدنی نیست حس کردنیه دیگه نزار بشنونت
تو شنیدنی نیستی
برای اثبات خودت
داد نزن
سکوت کن
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت
چقدر این سعدی خوبه...
با یه مصرع میشه تمام زندگیتو رو کنی
#بیچارگی
بگذره این روزا زودتر
+ میدونی که به غیر خودت هیچ امیدی ندارم... چشم و دل و ذهن و امید و زندگیم به تو پناه میاره...
هیچ فقط دلم شکسته
خدایا ممنونم که مشکلاتم و حل میکنی
خدایا ممنون که بهم حس خوبی میدی
خدایا ممنون به فکر منی
بودن ادمایی ک همینجوری بپذیرنت یه نعمته
حیف ک قدرشو دیر فهمیدم
دیگه اوضاع از این بدتر نمیشه
حسین آقام همه میرن تو میمونی برام ....
آدم با بضی اشتباها نوزده نمیشه، صفر میشه
(1400 مرداد 19، 15:59)Bright Star نوشته است: [ -> ]خدایا هرکاری کردم نشد
به هر دری زدم نشد
هنو همونم
هنوز از خودم متنفرم
حوصله هیچ کاری رو ندارم
پر بغضم ...
خدایا
چیکار باید می کردم دیگه
خسته شدم
یعنی
باید کنار بکشم ؟
هرچی بشه اشکالی نداره امروز دوباره شروع میکنم
شاید یه جای کارو اشتباه کرده بودم
اینقدر تلاش میکنم تا بالاخره درست بشه
کاش میشد یکی بدون اینکه حرف بزنی درکت کنه
حتی نیاز نباشه بهش بگی چته و اون بفهمه ...
خدایا میدونم هستی
وقتایی بدجور گیر کرده بودم دستمو گرفتی
وقتی تمام عالم و آدم گفتن نه تو با وجود اینکه از خطاهام خبر داشتی نگفتی نه
نمیدونم مشکل کجاس که نمیشه
نمیدونم ...هوف
یه جاهایی حاجتمو ندادی ...
چقد دلم گرفت
حس کردم به خاطر گناهامه که نمیدیش
اما بعدا دست تقدیر بهم ثابت کرد
اگه میدادیش چقدر باید سختی میکشیدم
و اونجور که فکر میکردم داشتنش حاجتمم حالمو
خوب نمیکرد ...
شکر به خاطر هرچی که نعمتی که قرار بدی و
هرچی که به صلاحم نیست که بدیش
چقد الان نیاز داشتم با یکی حرف بزنم
و چقد بد که همیشه اخرین نفر میام سراغ خودت
و تنها تویی که به دادم میرسی ...
حقیقتا نمیدونم چیکار کنم
۱۰ ماه دیگه کنکوره و من هنوز حسم نمیاد بخونم
و مجبورم همزمان با کنکور یه موضوع دیگه هم پیش
ببرم و حتی این موضوع از کنکورمم مهم تره ...
نمیدونم شاید رسالت من توی کنکور نباشه
شایدم باشه و من دارم تنبلی میکنم ...
خدایا حق باطلو بهم نشون بده
عاقبت بخیری هممون
من خیلی ادم بد اخلاقی هستم ، تلخم ، رودروایسی هم نمیکنم اگه اذیت باشم بالاخره ی جوری میگم ولی ی اخلاقی هم بین اینهمه بدی دارم ک جالبه : )
مثلا امروز با خودم قرار میذارم دیگه با ی نفر ک دلم و سوزوند و ناراحتم کرد حرف نمیزنم,خط و نشون میکشم و میگم دیگه نگاهش هم نمیکنم . نمیدونم چقدر زمان میگذره ولی من یادم میره . خیلی زود یادم میره ک این ادم ب من توهین کرد ،اذیتم کرد ،ب هرحال ی خطایی کرد ..جالب تر اینکه خودم میرم طرفش ،خودم پا پیش میذارم .
جالبه ولی اینکه اخلاق خوبیه یا بد هنوز نتونستم ب نتیجه برسم ..
ی چیزی هم هست ، نمیدونم چ تعداد از نزدیکانم یا دوستانم واقف هستند ب این اخلاقم ..
من بدجور سکوت میکنم در مقابل کسانی ک بیشتر از خودم حرف میزنند . نمیتونم مقابله کنم باهاشون . ی کم لبخند میزنم ،ی کم تایید میکنم ، ی کوچولو شاید تلاش میکنم حرفامون و کوتاه کنم ک زودتر تموم بشه . نمیتونم بگم بس کن .
چرا ادم ها اینهمه بی رحمن ؟ چرا دقت نمیکنند ب حرف هایی ک میزنن؟ چرا فکر نمیکنند اظهار نظرشون زندگی ی نفره ،ی خانوادست . ممکنه این اظهار نظر باعث تنش در زندگی کسی بشه . غیبت کردن و دخالت کردن چرا انقدری مرسوم شده ک منی ک اینهمه رک هستم نمیتونم بگم تمومش کن .
خدا خودش میدونسته این غیبت چقدر خونه خراب کنه ک گفته نمازتم قبول نمیکنم : )
امشب ک گذشت ، ولی از این ب بعد نصیحت باشه ب من ک دیگه هیچوقت گوش نکنم و همراه نباشم برای حس دخالت و غیبت ظاهر زندگی ای ک از دلش خبر ندارم .
حس بدی دارم ، وای بر من..