به سه چیز دارم فکر میکنم!...( یه چیزی هم بگم : کاش ققنوس الان بود توی جمعمون....قدیمی های اینجا میشناسنش!)...
یک!! اینکه واگویه های بانو حورا چقدر قشنگ بود!.....
و دوم!! اینکه این آبجی دکتر ما کی میاد پروفایلشو چک کنه!....
و سوم!! اینکه توی زندگی 25 ساله ی ناقابلم یاد گرفتم که به قول یکی از بچه های همین کانون ، اپن مایند باشم !......وبا تمام دانایی یک انسانی که دارم، اجازه بدم بقیه روی مغزم تخلیه ی اطلاعاتی انجام بدن!.....
همه ی آدما با همدیگه کامل میشن!....به شرط اینکه ذهنمون رو نصف کنیم !.....اونوقت نصف دیگه پیدا میشه!.....این ماییم که دستور نصف شدن خودمون رو میدیم!...(!!)...(!!)....
بیایید هر کدوممون ذهنامونو برش بزنیم تا همدیگه رو کامل کنیم!...
دلم گرفته امشب در خلوت شبانه
دارم فکر میکنم که نکنه هانتر به خاطر ناراحتی دیشبش ، شکسته باشه قول و قرارشو با خودش!...
هانتر خبرمون کن...خواستی حرفی بزنی در پروفایل من همیشه به رووت بازه.
اه !...
چقدر آدم دوست داره روزی که اول صبح با خوشی شروعش میکنه وسط روز یکی نیاد خرابش کنه و بره!.....
...
....
.....
......
.......
کاش بود
کاش میتونستم برم بغلش
کاش میتونستم باهاش حرف بزنم
کاش میتونستم حرفاشو بشنوم
اما نیست.
کجاست؟
خدامیدونه.
نسیم بس کن دیگ.اه
ب ایندت فک کردی؟
اگه حرفاش واقعی شه چی؟
خر نشوووو نسیم خر نشو
امروز بیست فرودین ماه ، روز تولدم بود!...
و جالب تر از همه این بود که پاکی پنج ماه و خورده ای رو ، در یه لحظه چشم بستن ، از دست دادم! ...(به روی بیست وپنج سالگی!)
الان صفر صفرم....به قول صبور باید الان حواسم باشه سریالی نشم!...
امضامم تا حد امکان کوتاه و مختصر کردم!...
(1396 فروردين 20، 11:39)دکتر آرش! نوشته است: [ -> ]امروز بیست فرودین ماه ، روز تولدم بود!...
و جالب تر از همه این بود که پاکی پنج ماه و خورده ای رو ، در یه لحظه چشم بستن ، از دست دادم! ...(به روی بیست وپنج سالگی!)
الان صفر صفرم....به قول صبور باید الان حواسم باشه سریالی نشم!...
امضامم تا حد امکان کوتاه و مختصر کردم!...
تولدت مبارک باشه داداشی
اشکال نداره ، میدونم این سری با یه قدرت و انرژی بیشتر روزای خوبت رو شروع میکنی
(1396 فروردين 20، 11:39)دکتر آرش! نوشته است: [ -> ]امروز بیست فرودین ماه ، روز تولدم بود!...
و جالب تر از همه این بود که پاکی پنج ماه و خورده ای رو ، در یه لحظه چشم بستن ، از دست دادم! ...(به روی بیست وپنج سالگی!)
الان صفر صفرم....به قول صبور باید الان حواسم باشه سریالی نشم!...
امضامم تا حد امکان کوتاه و مختصر کردم!...
تو این مسیر پیروزی معنایی نداره....خوده مبارزه ست که ارزشمنده....
افق دور خوبه....ولی اصل مطلب امروزه.....5 ماه و 5 سال فرقی نداره.....
به امید رفتن وسوسه بعد سی چل روز هم نیستیم.....چون همیشه هست....
امروز رو پاکیم....کاری به دیروز نداریم....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تولدت مبارک....
میفهمم که طبیعیه که یه دوره هایی مقاومت کردن برای آدم سخت تر باشه. آدم تحت تاثیر هورمون های تو بدنشه تا حدی. آره. ولی انگار این روزا یه چیزی از بیخ مشکل داره. یه پایه ی کار میلنگه. البته خوشحالم که میتونم خودم رو از خر شیطون بکشم پایین و صفر نشم اقلا. ولی پاکی این روزا بهم نمیچسبه. معرفت توش نداره. میدونی؟ فقط تحمله. فقط روز زیاد کردنه.
البته شاید درست نباشه که بگم فقط تحمله. همین تحمل هم کم چیزی نیست برای تمرین کردن... چند وقته تو آینه که خودم رو میبینم متوجه خط چروک بین ابروهام میشم که در حال شکل گرفتنه. من آدم صبوری نیستم. زیاد اخم میکنم. زیاد گریه میکنم. زیاد بهونه میگیرم. طاقتم کمه.
آفریننده ی دانا... نوری، نظری، نشانه ای... دریاب.
ی چیز جالبی که امروز برام پیش اومد
من و ارش تولدمون تو یه روزه
داداش ارش تولدت مبارک
(در کمال آرامش اما با کمی چاشنی" لحن تند" مینویسم!)
بلوغ یا فکریه یا جنسی یا جسمیه یا ......
این بلوغ زود رس زود رسی که بعضیا راه انداختن، حال آدمیزاد رو میگیره!...
یکی کشش داره مغزش ،که توی دو سالگی بهش انتگرال نامعین درس بدن!...یکی هم کشش نداره خب توی پونزده میتونه یاد بگیره!.....حالا تو نمیتونی کشش مغزش رو جابجا کنی که!...اگه همه چی رو با نظام تفکری خودت بسنجی و فکر کنی که خب ، الان دیگه سنشه که انتگرال یاد بگیره، و بخوای این کارو زوری و با ترفند انجام بدی ، انتگرال معین و نامعین از لورالمعده ش میزنه بیروون!......
یکی هم کشش داره که، جسمش توی دوسالگی سی کیلو بلند کنه ، یک هم کشش نداره حتی توی سی سالگی دو کیلو بلند کنه!.....حالا دیگه به من و تو چه که بخواییم توان عضلاتش رو بالا پایین کنیم!....یا به من و تو چه که بخواییم برای اون بنده خدا نظر صادر کنیم و عضلاتش رو کش و قوس بدیم!؟؟
یکی هم توی ده سالگی به بلوغ جنسی! ( از نظر اندام ها!) میرسه یکی هم توی هیجده سالگی!......حالا تو یا من چطور میخواییم این بلوغ رو جابجا کنیم یا کند و تندش کنیم! یا انداماشو زیاد و کم کنیم!!؟
بلوغ جنسی ( از نظر تفکر جنسی!) یکی زود بهش دست پیدا میکنه یکی هم توی هیجده سالگی باید بهش بگی که اونی که هی دست میکنی تووش اسمش دماغه! و این کارو نباید بکنی !....( سربسته گفتم!...)....خب شما دیگه اگه بخوای کند و تندش کنی ، بلوغ جنسی -فکریش از چشاش میزنه بیروون!..........
تورو خدایی که شما میپرستین و من هنوز نمیدونم چیه، این بازی هارو سر بچه هاتون یا خواهر برادرای کوچیکتون در نیارین!...
کسی لطفا جوابیه واسه این حرفا صادر نکنه!....چون محض قلقلک ذهنی بود و حتی میتونه تمام جمله ها از نظر علمی و روانشناسی غلط باشه میتونه هم درست باشه!......پ
در کل سخت نگیرید به خودتون بابت چهار تا جمله ای که من از سر، فرار از فشار جنسی نوشتم!.