دیروزت خوب یا بد گذشت
مهم نیست
امروز روز دیگریست...
قدری شادی با خود به خانه ببر
راه خانه ات را که یاد گرفت
فردا با پای خودش می اید
شک نکن
از صبح دارم مرور می کنم
مرور می کنم
مرور می کنم
مرور می کنم و قطره قطره اشک می ریزم
زین دایره ی مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
می دونید؟
نقل قول: وقتی از آنها می پرسی «چرا او را ترک نمی کنی؟»
شاید بگه کجا برم ؟؟؟ جایی هم دارم برای رفتن؟؟؟ بچه هامو بذارم زیر دست این هیولا؟؟؟ شاید بگه منو 10 سالم بود شوهر دادن هیچ کاری به جز کلفتیه خونه بلد نیستم چون حتی درسم نذاشتن بخونم حالا برگردم کجا برم؟ پول چطوری در بیارم؟؟؟ و ...
شاید بگه قبلا از لحاظ قانونی اقدام کردم اما حق رو به همسرم دادن. شاید بگه قبلا به خانواده م پناه بردم اما اصلا حمایتم نکردن و انقدر اذیت کردن تا مجبور شدم برگردم.
این سازمان ها و نهاد ها بیشتر مسخره کردن تا کمک
مخصوصا تو ایران
از ادما متنفرم... از دنیا بدم میاد...
خیلی سعی کردم برم سیگار بکشم! میخوام خودمو داغون کنم...
جالبه کارم از نفر ...ام دوچرخه سواری کشور برسه به سیگاری و معتاد شدن تا یکی بهم توجه کنه!(نمینویسم چندم چون تابلو میشم!)
شدم مربیه ورزشی که دیگه هفته ایی یه بار هم نمیره تمرین!!!
درخشنده چرا ؟!!!!
داداش نه ...
کس دیگه بود زودتر به این نتیجه میرسید! اگه بین من و بقیه فرقی نبود بازم برام مهم نبود ولی حالا میبینم با همه ی کارام بازم از بقیه عقبترم حالم
خراب میشه...
منم باید مث بقیه باشم.......
واقعا مثبت بودن هیچی برام نداشت هیچی داغونمم کرد...اشتباه میکنم؟ اگه اشتباه میکنم چرا اونایی که هیچی براشون مهم نیست همه چی دارن من مث بدبختا زندگی میکنم؟
(1394 مهر 16، 14:59)درخشنده نوشته است: [ -> ]کس دیگه بود زودتر به این نتیجه میرسید! اگه بین من و بقیه فرقی نبود بازم برام مهم نبود ولی حالا میبینم با همه ی کارام بازم از بقیه عقبترم حالم
خراب میشه...
منم باید مث بقیه باشم.......
واقعا مثبت بودن هیچی برام نداشت هیچی داغونمم کرد...اشتباه میکنم؟ اگه اشتباه میکنم چرا اونایی که هیچی براشون مهم نیست همه چی دارن من مث بدبختا زندگی میکنم؟
حق با توعه درخشنده منم خودمو خیلی وقتا باختم خیلی...درکت میکنم
نمیدونم واقعا چی بگم ولی فقط اینو میدونم که اگه به ده سال پیش برمیگشتم اگه لحظه ها که می افتادم دوباره بلند میشدم شاید الان فرسنگها بالاتر از اینی بودم که هستم...اینو مظمان باش.
با خودت خلوتی کن ببین من راست میگم یا تو .
من حسرت داشتن یه برادر خوب و با اخلاق رو با خودم به گور میبرم و برای به دست اوردنش به چه نامردایی تکیه کردم حالا
دیگه همه همشون همه چی تموم شده همه چی...
کاری که می رم تا آخر هفته آینده برام به آخر می رسه و دوباره بر می گردم به روزای معمولی قدیم
خیلی فکر کردم ...
از فکر زیاد غصه م شد
دیگه رها کردم همه چیو
میای درست کنی می زنی بدتر می شه
انگار که آلرژی داره به من
خب باشه دیگه دست به چیزی نمی زنم
....
هر طور دوست داری برون منم مسافرم
یه روزی پیاده می شم ازت روزگار
ولی یادت باشه کرایه های سنگینی ازم گرفتی ...
(1394 مهر 16، 20:38)تـــواب نوشته است: [ -> ] کاری که می رم تا آخر هفته آینده برام به آخر می رسه و دوباره بر می گردم به روزای معمولی قدیم
خیلی فکر کردم ...
از فکر زیاد غصه م شد
دیگه رها کردم همه چیو
میای درست کنی می زنی بدتر می شه
انگار که آلرژی داره به من
خب باشه دیگه دست به چیزی نمی زنم
....
هر طور دوست داری برون منم مسافرم
یه روزی پیاده می شم ازت روزگار
ولی یادت باشه کرایه های سنگینی ازم گرفتی ...
سه ظرف را روی آتش قرار دادیم. در یکی از ظرفها هویج در دیگری تخم مرغ و در دیگری قهوه ریختیم و پس از 15 دقیقه:
هویج: که سفت و محکم بود نرم و ملایم شد
تخم مرغ که شل و وارفته بود سفت ومحکم شد دانه های قهوه در آب حل شدند و آب رنگ و بوی قهوه گرفته است. حالا فرض کنید آبی که در حال جوشیدن است مشکلات زندگیست . شما در مقابل مشکلات چگونه اید؟
مثل هویج سخت و قوی وارد مشکلات می شوید ودر مقابل بسیار خسته میشوید امیدتان را از دست داده وتسلیم می شوید. هیچ وقت مثل هویج نباشید..!
با قلبی ملایم وحساس وارد میشوید وبا یک قلب سخت وبی احساس خارج میشوید از دیگران متنفر میشوید و همواره تمایل به جدال دارید. هیچ وقت مثل تخم مرغ نباشید…!
در مقابل مشکلات مثل قهوه باشید. آب قهوه را تغییر نمیدهد. قهوه آب را تغییر میدهد. هر چه آب داغتر باشد طعم قهوه بهتر میشود…!
پس بیایید در مقابل مشکلات مثل قهوه باشیم ما مشکلات را تغییر دهیم. نگذاریم مشکلات ما را تغییر دهد.
از طعم قهوه تان لذت ببرید…
یکی بود خیلی بهش کمک کردم خیلی کل زندگیش رو مدیون من بود توی نقطه ی بحرانی زندگیش دستش رو گرفتم بعد از حل شدن مشکلش دلم رو شکست و شروع کرد به بدگویی پشت سر من بدبخت ...
یکی دیگه بود مامانم خیلی بهش کمک کرد خیلی اونم زندگیش رو مدیون مادرم بود اما الان مار شده پیچیده به گردن مادر بیچاره ام و هممون
دوتاشون با هم همدستی کردن!
میگن دنیا دار مکافاته امیدوارم درست گفته باشن
بعضی ها خر شون که از رو پل رد میشه یادشون میره کجا بودن و به کجا رسیدن
میگن چوب خدا صدا نداره امیدوارم خدا انتقام چوبی رو که به خودم و خونوادم زدن رو خودش بگیره و با چوب خودش بزندشون ...
کانون یه جور خیلی خاصی انگار بی حال و خلوته :(