کانون

گاهی مجبوری همه ی آینده ای رو که تجسم کرده بودی بکوبی و دوباره یه چیز جدید بسازی
وقتی به گذر عمرت نگاه میکنی...احساس عقب موندگی داری از ادمای دیگه..
یه سری اتفاقات مسببش خودت بودی..یه سری هم نه...
وقتی اون مسیری که توش مجبوری با عقلت بری خیلی متفات باشه از چیزی که تو ذهنت بوده میشی مثل یه حباب که سرگردونه...
دستم که نداری خودت رو به جایی نگه داری...
خدا نکنه یه بادی هم بیاد!!!!


انقدر باید توی اون حباب بالا و پایین بپری که بالاخره به یه جا گیر کنه و بترکه...وگرنه میشی یه خونه به دوش.


چقدر سخته داشتن یه ذهن بلند پرواز !!!

اما ته تهش...هر چه قدرم راه با ذهنت جور در نیاد از یه جا نشستن و فهش دادن به زمین وزمان بهتره..چون باز یه مقصدی تهش داره  

فقط قسمت هیجان انگیزه در این تراژدی دیدن آدمهای جدیده که چیز های عجیبی گاهی ازشون یاد میگیری...

و اینکه تهش به از همه ی بالا و پایین پریدنا و غر زدنا...میگی شکرت بازم یه راهی برای رفتن هست.

من برای بار ششم رد شدم
نمیدونم حکمتش چیه ولی اگه خدا اینطور میخواد من تسلیمم
دستامم بالاست
قیدشو زدم
شاید آدم ضعیفی بنظر بیام,ولی وقتی تمام تلاشمو کردم و روز امتحان با اون همه ذکر و دعا ,خدا یه ذره هم آرامش نمیندازه تو دلم
یا اینکه سر مسئله های مسخره رد میشم
اینا همه نشون میده که دارم به کاری که بیهوده است اصرار میکنم
امروز خیلی لحظات بدی رو گذروندم.حس بدی دارم
حس یه آدم بیعرضه
من تسلیم شدم....
تواناای تحمل این همه تحقیر رو دیگه ندارم

(1393 بهمن 7، 13:59)هیچکس هستم نوشته است: [ -> ]من برای بار ششم رد شدم
نمیدونم حکمتش چیه ولی اگه خدا اینطور میخواد من تسلیمم
دستامم بالاست
قیدشو زدم
شاید آدم ضعیفی بنظر بیام,ولی وقتی تمام تلاشمو کردم و روز امتحان با اون همه ذکر و دعا ,خدا یه ذره هم آرامش نمیندازه تو دلم
یا اینکه سر مسئله های مسخره رد میشم
اینا همه نشون میده که دارم به کاری که بیهوده است اصرار میکنم
امروز خیلی لحظات بدی رو گذروندم.حس بدی دارم
حس یه آدم بیعرضه
من تسلیم شدم....
تواناای تحمل این همه تحقیر رو دیگه ندارم

تو یه کتاب روانشناسی خوندم:
تا وقتی خودت نخوای هیچکس و هیچ چیز نمیتونه تحقیرت کنه .
هدفت از ترک چیه ؟
زندگی آیندتو بساز این یه امتحان که باید پیروز ازش بیرون بیایم.

مهم نیست چند دفعه شکست بخوریم مهم اینه که هردفعه پاشیم و با قدرت بیشتر بجنگیم. 

اين حرفا چيه خواهر منن؟؟!
من بهم برخورده نميدونم چي بگمم..

هميشه كه بنا نيست عماول معنوي در كار بااشه كه،عوامل طبيعي هم جزئي از زندگي ماس..
شايد تحقيق كرديد ديديد يه حالتيه كه بين خيلي ها پيش مياد،يا نه تعدادي معدود حتي..شايد اصلا چند بار تمريني بشينيد فكر كنيد امتحانه،يا با چندتا تكنيكي چيزي..هميشه هم كه اين روشاي علمي و كارهاي فكري كه ميگن بيخود نيستن كه..
شايد هم همه اينكارها رو كرديد و مثلا نيروي انتظامي،راهنمايي رانندگي،اونجا مشكل دااررهه..

من نمييدوونم ..ولي تسليم و اين چيزا تو كَتَم نمييره واقعا..

شما تا وقتي به توانايي هاي خودتون شك داشته باشيد و به خودتون ايمان كامل نداشته باشيد،اين طوري ميشه..

اون كليپ "باور" رو ديدييد؟؟!..(الان لينكش ميكنم..)

حرف شما درسته
همیشه که نباید عوامل معنوی باشن...ولی خب پس این همه دعا گذاشتن برای آرامش و اینا چی میشه
نمیدونم دیگه چیکار کنم.
امروز از استرس تمام بدنم میلرزید.
من هیچ وقت انقدر استرس تو هیچ جایی نداشتم.
میخوام یه ماه فاصله بندازم تا شاید یه کم آرومتر بشم.
هر هفته خیلی فشار عصبی بهم وارد میشه

---

آقای امید فردا
ممنون از کلیپی که گذاشتید
شاید واقعا من خودم رو باور ندارم
حتما کاری که شروع کردم با این همه وقت و هزینه ای که کردم رو تمومش می کنم
ممنون از انگیزه ای که بهم دادید...

خوب همين نشونه ي اينه كه غير عاديه..
يه مشاوره اي چيزي شايد بد نباشه..
من به شخصه فكر نميكنم دعا به تنهايي كافي باشه..خدا علاوه بر اسباب غيبي و معنوي اسباب فيزيكي واسه ما گذاشته..شما نميتوني بگي من قرص نميخورم،پيش دكتر نميرم و با دعا درستش ميكنم..

مگر اينكه ارتباطات معنوي قوي داشته باشيد..مثل آيت الله گلپايگاني..(كه اوشون با يك دستش مريضهارو شفا ميداد)(يه مقدار از اصل بحث دور شد!)

---

جالبه ميبينم اون كليپ رو نذاشته بودم..اين هست

---

خواهش ميكنم
اين چيزا قابل شما و كانوني هارو ندارره
آرزوومه بتونم به همه بچه هاي كانون اميد و روحيه بدم..
قطعا اگر توانايي هامونو باور كنيم..شيطون و نفس كه سهله..يعني بگم جهانو تسخير ميكنيم؟؟!ديگه اغراق نميتونم بكنم..

موفق باشيد..باشيم..:highfive:
موفق ميشيد..ميشيم..

کلا یادم رفته واسه چی دنبال پاکی می دویدم
همش شکست
بی دلیل شکست
نه عذاب وجدانی نه هیچی
از همون اولم به آسیب بدنی خ ا اعتقادی نداشتم
ی مدت با بدان همنشین شدم یادم رفت چرا نباید گناه کرد
فنرم در رفته
هر چی سعی می کردم کلیپای تاثیر گذار ببینم جواب نداد
نیاز به ی سلسله بحث علمی دارم که بخونم کارم از بی شوری گذشته بی شعور شدم شایدم تا الان فریب خورده بودم
ی سر در گمی
خدایا اگه صلاحه دستمو بگیر اگه صلاحه  راهنماییم کن اگه تو راه درست افتادم بهم جرات بده انقدر با شک گام نزنم

محب....نمازت رو اول وقت کن . ان شا الله درست میشه

منم رانندگی اولین بار رد شدم. 

بار دوم هم سرهنگی که از ما امتحان می گرفت بار اولش بود (فکر کنم بار آخرش هم بود) امتحان می گرفت. بعدش کلا تو فاز نبود که باید الکی ملت رو بندازه. 
این جوری شد که گواهی نامه گرفتم. دوباره شنیدم که سرهنگ اصلیه این یارو رو کلی دعوا کرده بوده که چرا اکیپ ما رو قبول کرده بوده. 

کلی نذر کرده بودم 

(1393 بهمن 7، 19:07)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]منم رانندگی اولین بار رد شدم. 

بار دوم هم سرهنگی که از ما امتحان می گرفت بار اولش بود (فکر کنم بار آخرش هم بود) امتحان می گرفت. بعدش کلا تو فاز نبود که باید الکی ملت رو بندازه. 
این جوری شد که گواهی نامه گرفتم. دوباره شنیدم که سرهنگ اصلیه این یارو رو کلی دعوا کرده بوده که چرا اکیپ ما رو قبول کرده بوده. 

کلی نذر کرده بودم 

هرچی شما خوش شانس بودید ,من برعکس بدشانسی میارم هردفعه

سلام بچه ها 

اوضاع این روزهامون اصلا خوب نیست با خوندن در دل های دوستای عزیز ، متوجه شدم که واقعا مشکل اساسی تر از این حرفاست .
مایه خجالته اما من یه بیمار قدیمی هستم .

موضوع اینه که ما می خوایم ترک کنیم اما واقعا محیط بهمون اجازه نمی ده حد اقل من این مشکلو دارم .

نهایتا چهار پنج روزی تحمل می کنم اما بعدش مثل یه گرگ گرسنه به هیچ چیز خودم رحم نمی کنم . با این رفتارهام متوجه شدم خدا 
دیگه باهام کاری نداره ، مثل یه میکروب شدم . آلوده ی الوده ...

درست لحظه ای که توقع داریم که خدا از منجلاب خودساخته مون نجاتمون بده ، کور می شیمو نمی بینیمش ، خدا هست ، ولی من انقدر آلوده ام و قلبم سیاه شده که اصلا انگار نه انگار ....

این بیماری تمام زندگی منو به هم ریخته و هیچ چیزی سر حای خودش نیست ...

خالصانه و مستندانه تقاضا دارم هر کسی که این متنُ خوند برای من عاصی و بی تقوا دعا کنه .

یا علی مدد

تواب این چه حرفیه؟
باید عوامل رو از خودت دور کنی
مثلا من تمام آهنگای گوشیمو پاک کردم چون میرفتم تو حس و حال و رویا
بعد فیلتر شکن رو تعطیل کردم
بعد من که معتاد سریال کره ای بودم با یه بدبختی گذاشتمش کنار ,حتی دوستامو تهدید کردم اگه جلوم درموردش حرف بزنین من میدونم و شما
بعد دیگه هرگز فیلم نگرفتم ببینم
یعنی واقعا تلاش کردماااا,اونم خیلی جدی
این تجربه ترک دوسال پیشمه,یعنی جواب گرفتم ازش
وقتی بقول شما یه زمانی میرسه که حریص میشیم وقتی از قبل عوانل رو نابود کرده باشی هیچ اتفاقی نمیفته
کنترل ذهنتون هم آسونتر میشه

دوست من تواب عزیز ...
محب عزیز...
حتی به خودم این حرفا رو میزنم
چه کسایی هستن دارن این حرفا رو میزنن ؟ یه بار دیگه ححرفایی که تو زدی و بقیه افراد زدن در مورد خودشون رو بخون
ما واقعا خودمونیم ؟ که اینجوری باور کردیم که مشکل داریم ؟ که اینجوری قبول داریم خدا رو ؟ این ما هستیم که داریم با اه میگم که ای وای به این قلب سیاه من ؟
یه مقدار خودمون رو از این لحاظ ها باور کنیم
من میگم : وقتی مابه این باور و عقیده در مورد کار خودمون و نگاه خدا و زندگیمو رسیدیم مطمئنا دلمون میخواد خلاهای ریز و درشت زندگیمون رو پر کنیم و این میشه اغاز یک مسیر طولانی به سمت خدا که در اون بار ها زمین خوردن میتونه باشه و مطمئنا هست ... امتحانای مختلف میتونه باشه و مطمئنا هست ... پس قرار نیست با این باور ، این طرز صحبت و این اندیشه و سرخوردگی واسه درک این کار زود جا بزنیم و بزرگی واسه خودمون جلوه بدیم ... بله گناه ما و کار ما گناه کبیره و کار فوق ناپسندیه ولی خودمون و خدا مون رو هم در نظر بیاریم ... ایا واقعا ما همونقدر که توی دوران جاهلیت خودمون بودیم همون قدر که توی اعتیاد بودیم توی راه پاکی و ترک هم قدم برداشتیم که الان با چند بار شکست اظهار نا امیدی میکنیم ؟
و ایا ما در کنار باور راه غلطمون ... راه درستمون رو هم باور کردیم ؟
میخواستیم ترک کنیم .. که چی ؟؟ بعدش چی بشه ؟

نه ... اینطور نباید باشه


در جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبری است
ور نه هر گبری به پیری می شود پرهیزکار

توی جامعه ای که ما زندگی میکنیم ... توی دوره ی اخر الزمونی که ما هستیم
با این مدل اندیشه هایی که تو سر داریم باید باور هم بکنیم که کار بزرگی رو در پیش داریم
قدم تو چه مسیری بر میداریم
یک بار دیگه شروع کن ... چرا یکبار ... ده بار دیگه شروع کن و در کنار باور کردن اعتیاد و راه غلطت راه درستت رو هم باور کن
شاید ما راه درستمون رو باور نکردیم هنوز

سلام ...

بعد چند ماهی که 10 روزه پاکی هم نادر شده بود برام،
خدا کمک کرد و از آذر یه ماهی پاک موندم و بعد خراب کردم و بعد دوباره شد 32 روز تا دیشب؛

دیگه سن و سالی از ما گذشته؛
خیلی بد شد؛

میشه یه سری دلایل تراشی ها کرد
که چون نمازم اینجور بود،
چون برنامه ام در حال تغییر بود
چون اراده ی نت گردیم کم شد
و ...

اما اینا صرفا فرار از واقعیته؛

باید رسید و اقرار کرد به همون سوالی که از آیت الله خوشوقت (ره) پرسیدم،
که چرا هر برنامه ای برای ترک گناه می ریزم موفق نمیشم
گفت، تصمیم نگرفتی هی برنامه میریزی ... تا تصمیم نگیری فایده نداره.

نگاه که میکنم میبینم  حاشا به غیرتم ... آخه این چه شکستی بود؟
تقریبا بدون هیچ مقاومتی..
چقدر نفس لوامه ام نصیحتم کرد که همین الانشم قطعش کنی، خوبه.

نگاه میکنم که 32 روز بی دغدغه رو داشتم
حس میکنم من فقط دنبال فراموش کردن بودم
اما باید واقعیت رو پذیرفت
پذیرفت که مریض بودم و هنوز خوب نشدم ... قلبم و روحم و جسمم رو خودم به بیماری کشوندم و باید مداوا کنم.
قبول کنم که باید ترک کنم نه فقط فراموش کنم ... 
وقتی میخوای فراموش کنی، فقط تا وقتی که خوبی، خوبی و سعی میکنی با به صفر میل دادن عوامل تحریک، وسوسه ای رو وارد نکنی
اما بالاخره پیش ممکنه بیاد ... اگه ذره ای عزم و تصمیم بود،
نمیگم برای همیشه با همون یه ذره ترک میکردم
اما دست کم دیشب خراب نمیکردم به این سادگی

چقدر زشته جلو چشم خدا، هر کاری که دلم بخواد بکنم

و بد بختی به اونجا رسید که جلوی چشمم نماز صبحم قضا شد.

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.


سنگ بباره از آسمون بر سر من، رواست؛
مگر اینکه خدا رحمی بکنه.


انشاالله قصد و عزمم اینه که بدون تن به سریالی دادن،
عزم ترک رو بکنم و هم فراموش کنم  و هم ترک کنم و هم مقاومت.

باید به نشانه های بحرانی بیشتر توجه کنم،
با دیدن این نشونه ها نباید وا بدم و بترسم،
باید قوت قلب و توکلم بیشتر بشه که "تنور جنگ داره داغ میشه"
وقتی میبینم یه هفته ی مدام داره تو ذهنم یه خط جمله ی شیطانی تکرار میشه،
باید بفهمم که شیطان داره بذر میپیاشه
باید آتیش به زمینش بندازم و از ریشه بخشکونمش.
با چی؟
با حساسیت روی وقت نماز ... با تقویت اراده و برنامه داشتن ... با تفریح و تنوع به جا در نظر گرفتن برای خودم ... با توکل به خدا.
اینکه هی بگم سرم شلوغه، سرم شلوغه، که کاری پیش نمیره ... به عمل کار برآید به سخن دانی نیست.

یه برنامه ی کوچک روزانه کافیه.
از همه مهمتر غیرت و تعصب رو نماز داشتن ...
نکنه کسی نگاه چپ به وقت نمازم بکنه.

آن خون که موج می زند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمی کنی

بچه ها روحیه ام چطوره ؟only bugati [4]

اقا از بالا خبر رسید که عامو چاییدی...گفتیم چی؟؟؟ گفتن مگه 16 نه بگو 18 تا رو پر نکردی...گفتیم چرا...گفتن خب شما والف زدی...درسته موتور نسوزوندی ولی والف زدی
گفتن شما باید بری تعویض کنی یه 20 روز دیگه کارات تمومه...20 تا رو پرکن 
گفتیم باشه چشم !
سلامتی اونایی که 98 درصد لود میشن بعد یهو ارور میده میرن از اول