(1391 شهريور 19، 20:51)parisa-f نوشته است: [ -> ]شاید اولین باره اینجا مینویسم یا اونقدر طولانی مدت ننوشتم که یادم نمیاد آخرین پستما...
شاید تنها جایی که میتونم درددل کنم و اکثر کسایی که پستما میخونن درکم کنن و باهام هم فکر باشن اینجا باشه تو این دنیای شلوغ که خیلی کم هم مسیری میتونی پیدا کنی!
این روزا خیلی خودما دور میبینم از هدفی که قرار بود بهش برسم وقتی بعضی هارا میبینم از اول تو هر مرحله نمرشون بیست بود و الان زندگیشون عالیه ،عالی منظورم رضایت درونی خودشون و تلاش برای کسب رضایت خدا، اما من چی! هیچ وقت یادم نمیاد تو چنین کلاس درس هایی اشتباه نداشته باشم، اگر آینده ی منم مثل اون باشه ناعدالتیه، چیزی بیشتر از عمل کردم نمیخوام فقط دوست داشتم برگردم با دونسته های الانم،با تجربه های الانم، میترسم از آینده ای که تا الان ساختم،نمیگم تلاش نکردم یا بی مسئولیت بودم بهش، اما بعضی هارا که میبینم میفهمم اونقدرم زیاد نبوده،میدونم نباید قضاوت کرد اما نمیتونم احساس کمال طلبیمت قانع کنم که گذشته برنمیگرده یا قضاوت اشتباهه.....
میدونم با حرف مشکلی حل نمیشه یا حسرت مهم عمله اما نمیتونم با گذشته کنار بیاد،میدونم خدا میگه توبه واقعی کنید گذشتتون پاک میشه اما با وجدانمم نمیتونم کنار بیام.... شاید بهتر باشه اینکه خودمو نمیتونم ببخشم و بی تاثیر بدونم گذشتما تو آیندم و همین منا میترسونه....
پریسا جان ، من هم وقتی به خودم این چیز ها رو میبینم ، یا عمرم رو میبینم ...
بلاخره یه خوبی هایی ، یه قشنگی هایی و یه چیز هایی که خدا دوستش داره داری ،
ولی این اهداف ؛ کمالات و خوبی ها رو به خودت نچسبون ، ...
ولی همه این خوبی هات رو مال خدا بدون ، این طوری کمش هم چون مال خداست خیلیه !!
حقیقتا خیلیه و واقعا خیلیه !!
چیزی که مال خدا باشه و نور خدا باشه رو مگه میشه حساب کرد !!!
از دریا و اقیانوس هم بیشتره ، تا بی نهایت میره ، مال خداست و دوستش داره ، همیشه هم نگه اش میداره ، اگه مال خداست پس نگرانی چیه ؟ ؟
به محض اینکه این ایمان ، عشق ، صفا و دوست داشتنت برای خدا رو که واقعا داری رو مال خدا ببینی ، همون لحظه اثرش رو میبینی ،
یهو میبینی که خوب شدی ، این تجربه منه ،
و همه بدی هات رو هم از خودت بدن ، که اگه خیلی هم که باشن ، آخرش در مقابل خدا هیچن . مگه مال خدا رو آدم با مال خودش میتونه مقایسه کنه ، میشه بینهایت مقابل صفر !!!
اصلا تا آدم وارد عشق و مالکیت خدا شد ، و همه قشنگی ها رو از خدا دید ، بدی ها خود به خود هی کم و کم میشن ، و میسوزن ...
.........................
مقایسه هم نکن اصلا این طوری که ببینی مقایسه بی معنی میشه ، چون هر خوبی که کسی داره و ب کاردست اورده رو مال خدا بدونی ، نور خداست که زیاد شده ، تازه کیف هم میکنی ، عین این که نور یه خوبی از خودت که مال خداست باشه ....
این طوری تا دیدی نور خدا داره زیاد میشه ، یا خدا از دست کسی راضی شده ! احساس رضایت میکنی و کیف ، چون نور خداست ، و تو هم دنبال همینی ، تازه با کار های خوب بقیه احساس تعلق میکنی ،
کافیه از خدا راضی باشی ، یعنی بگی خدایا من هم جای تو بودم دقیقا دوست داشتم همین کار ها رو بکنی ،
اونوقت این میشه معادل ثواب رضایت هم کارهایی که خدا تو جهان کرده ! ،
تو اگه یه قطره داشته باشیش ، ونگه اش نداشته باشی بلکه بندازیش توی دریا ،
قطره رو مال خودت ندونی و مال دریا بدونی راحت میبخشیش ،
حالا پس خودت رو هم مال خدا بدون ، و ببخشش به خدا ، چون اصلش اینه که مال خداست .
.