(1390 خرداد 15، 12:26)امیرعلی نوشته است: [ -> ]
یکی از وبلاگهایی که دوسش داشتم، وبلاگشو پاک کرده ...
هیچ آدرسی هم ازش ندارم ...
چیکار کنم ...
شاید اسم وبلاگشو عوض کرده برای پیدا کردنش اگه مطالب خواصی ( عنوانش ) از اون وبلاگ یادته می تونی تو گوگل سرچ کنی و اگه وبلاگو کلا پاک نکرده باشه می شه پیدارکرد .
یاعلی
از بی هم نفسی ملولم و جاستینم آرزوست
بچه ها منصور خان مصمم کم پیدا شده
دلم براش تنگیده
هر کی دیدش سلام گرم من رو بهش برسونه
یاعلی
msadra عزیز 45 روز پاک بودن یعنی اینکه میتونی برای همیشه ترک کنی
از اونایی که کامل ترک کردن بپرس بهت میگن که 45 روز ترک یعنی چی ؟!
تورو خدا دلاتون پاکه برا پدر دعا کتید
عملش کردن اما حلش زیاد خوب نیست
دعا کنید خدا بهمون رحم کنه
ليبراجان قرار بود زودتر خبر بديا حالا انشالله حال پدر خوب ميشه و سايشون هميشه بالا سرتون باشه
سلام ليبراي گلم اصلن نگران نباش خدا بزرگه ماهمه براشون دعا ميكنيم.هرچي كه اون صلاح بدونه همون ميشه پس راضي باش به رضاش
چكاوك نميخواي ختم نادعلي بخوني برا پدر ليبرا؟
من سهممو ميخونم.
اللهم اشفع كل مريض
چرا مسافر كوچولو 4شنبه شب ميخونيمش
ليبراي عزيز
نگران نباش. بسپارشون به خدا. خدا بهترين تكيه گاهه. روي دعاي اين برادرت كوچيكت هم حساب كن.
يه پيشنهادي مي دم تو رو خدا انجام بده. براي مني كه اين همه گناه روي شونه هامه خيلي خوب بوده. حالا براي تو كه اينقدر خوب و پاك هستي حتماً زودتر جواب مي ده. دو ركعت نماز حاجت بخون ، 313 مرتبه صلوات بفرست به همراه خوندن سوره فتح. ثواب اين نماز رو هديه كن به حضرت نرجس خاتون، مادر بزرگوار امام زمان و ايشون رو به پسرشون قسم بده.
مطمئنم كه به نيكي جواب مي گيري.
لیبرای عــــزیز
از صمیم قلبـــ از خـــــــدا می خوام به پدرتــ کمکــــ کنه که هرچه زودتر برگرده پیشتون.
آمیـــــــــــــــــن.
بعضي وقتا ميشه انقدر فكر و انقدر صداهاي جورواجور توي مغز هست كه صداي خودمونا نميشناسيم نميفهميم يكي داره ميگه بابا ارومتر چرا انقدر عجله صبر كن يكم راهتا نگاه كن ببين داري درست ميري يا فقط صرفا داري ميري صداي وجدانمون توي بقيه صداها گم ميشه و زمان ميگذره
بياين گاهي به خودمون فرصت بديم يكم از صداهاي اضافي كم كنيم يكم ذهنمونا خاليه خالي كنيم بعد ببنيم اوني هستيم كه بايد باشيم؟؟چقدر به خودمون بدهكاريم؟
ادما هر كدوم واسه يه هدف خاص به دنيا اومدن اما توي شلوغيا گمش كردن و فقط عده اي به هدف رسيدن كه در جاي جاي زندگيشون اين فرصتا به خودشون دادن
تا حالا شده فكر كنيد اييييييييييييييييين همه ادم هر كدوم با سليقه و افكار مختلف چكارهايي كه ميتونستند انجام بدن و ندادن و چه عقايد محكمي ميتونستند براي دفاع و جنگيدن داشته باشند اما الان سست و سطحيه و فقط صرف زندگي دارند زمان ميگذرونند
زندگي مبارزه در ميدانهاي جنگه كه هر كدوم رقيب سر سختي داره بايد رزم اور قويي بود
بياين روحمون وجودمون را قوي كنيم ذاتمونا پيدا كنيم نه فقط روحي باشيم در بدني كه روزي خواهد رفت
دیگه واقعا حس میکنم بلد نیستم چجوری زندگی کنم......هر کاری میکنم ته اش اشتباه از آب در میاد....رضایت پدر و مادرم برام خیلی مهمه.ولی اصلا نمی تونم راضیشون کنم
بابا می خواد برام ماشین بخره...اما،دیشب یه سوتی ای دادم که باعث شد مامان امروز یه گیر اساسی بهم بده...تا دو نصفه شب داشتم با تلفن اتاقم حرف میزدم...نگو مامان بیدار بوده و فهمیده
.....مامان صبح گفت اصلا استفاده از امکاناتو بلد نیستی...اون از لپ تاپ که وقتی بشینی جلوش دیگه پا شدن وجود نداره...اون از موبایل که....دیگه واویلا شده قبضش.اینم از تلفن اتاقت که غیر قابل کنترله.....می ترسم بابا ماشین بخره هم همین باشه.همش دوستاتو جمع کنی بری بیرون و این حرفا......خلاصه بدجور خورد تو برجکمون....
نمی دونم چی کار کنم.......هیچ کارم درست نیست.....همش کارای اشتباه...غلط.....کاش این قدر همه تو خانواده خفن و بچه مثبت نبودن.همیشه با همشون فرق داشتم......شیطنتا و کارای عجیب غریبم از بچگی براشون تعریف شده نبود.....مامانم همیشه از متفاوت بودن من ناراضی بوده و هست......اما ببختی اینه که نمی دونم دقیقا کدوم قسمت شخصیتمو باید تغییر بدم تا درست شم...
هیییییییییی.......سبک شدم اینا رو گفتم
ببخشید ها ولی من خنده ام گرفت!
خوب همین بخشهایی که گفتین رو تغییر بدین درست میشه. ولی خوب یه مقداری هم حق بدین به مامانتون! تا دو نصف شب داشتین صحبت می کردین
خیلی دیره!
فکر کنم بتونید به راحتی رعایت کنید بعضی از نکات رو. یه جورایی دست خودمونه. مثلا مامان من میگه وقتی با دوستات می ری بیرون اگه تا 12 اومدی که بیا وگرنه بعدش برو یه جایی بخواب!
منم هر همیشه سعی می کنم رعایت کنم! البته یه بار ساعت 3 اومده! فرداش کلی ما رو نصیحت کردن!
ولی هر وقت قرار می ذارم تنظیمش می کنم که 12 خونه باشم.
قبض موبایل هم که دست خودتونه دیگه. اینقدر زنگ نزنید
کلا فکر نکنم کار سختی باشه اینایی که میگین. نیاز به تمرین داره. البته نمی گم که اون جوری که پدر و مادر می خوان باید زندگی کنیم ولی خوب تا یه جایی باید همه چی رو رعایت کرد.