نمیدونم بگم اعتماد کردن سخت شده یا ازدواج کردن
(قبل از اینکه درددل کنم باید بگم اتفاقی نیفتاده ها ، خدایی نکرده حاشیه سازی نشه )
دیروز با یکی از دوستانم تماس گرفتم گوشیش خاموش بود خیلی یهویی این افکار اومد سراغم؛
آدما خیلی راحت با یه خط عوض کردن میتونن عوضت کنن (
میتونن ولی حالا اینکه میکنن یا نمیکنن رو نمیدونم به چی بستگی داره)
البته این دوست دختر من بنده خدا شارژش تموم شده بود منتهی فکر دیگه یهو سر از یه جا دیگه درمیاره
فکر کن یکیو دوست داشته باشی یهو بنا به دلایلی ناپدید شه
میخوای چیکار کنی؟!بری سراغ خانوادش که من از دختر/پسر تون خبر ندارم که اوناهم اگر خیلی مرام معرفت داشته باشن یکی دو روز جوابتو میدن و اگر اونم نداشته باشن با یه جمله آب پاکی رو میریزن رو دستت " اگر میخواستت خطشو عوض نمیکرد "
حالا اینایی که گفتم واسه روابط آشناییت قبل از ازدواجه ،واسه رابطه های امروزی که چیزی نمیشه گفت
حالا از اینا بدتر ازدواجه
فکر کن دیگه اسم یکی اومده تو شناسنامت و متاهل شدی
یه شب منتظر آقایی میز شامو آماده کردی که از سرکار بیاد ولی اون خیلی یهویی قید همه چیو زده و سر به بیابون گذاشته
اینو میخوای چیکار کنی!؟خانوادش چه کمکی میتونن بکنن؟!کسی که رفته ،رفته !پیگیری تو چه فایده ای داره!؟
یا اصن برعکس ( من روی صحبتم فقط آقایون نیست،
تعهد و وفاداری جنسیت نداره )
شما فکر کن خانومت رفته بیرون خرید کنه ولی دیگه هیچوقت برنمیگرده خونه
من نمیخوام بگم همه آدما بی وفا و بدن.من از سختی زندگی میخوام بگم
من میگم یه آدم با تموم خوبیاش مگه میشه خسته نشه!؟یه روز قید همه چیو بزنه
میدونم الان میگید پس نقش خدا این وسط چیه؟!کمک میکنه
بلههه خدا خودش روزی رسونه ولی همون خدای بخشنده ومهربون عقل داده بهمون
نمیدونم نگرانیمو درست تونستم بهتون منتقل کنم یا نه
چقد خوبه آدم بتونه به یکی با خیال راحت اعتماد کنه و عشقو تو زندگیش با اون فرد بسازه
بنظرم عشق تو هر زندگی ای لازمه
عشق که تعهد میاره نه؟؟
ولی از کجا بفهمیم این عشق رفته رفته تو پستی بلندیای زندگی کمرنگ نمیشه!؟
چقد نگرانم من
نمیدونم چرا یدفه اینطوری شدم
شاید تاثیرات قرصایی که مصرف میکنم..