1394 مرداد 24، 11:29
چه می شه که کرد!
دنیاست دیگر...
بنایش را گذاشته است که ما را اذیت کند...
اگر بخواهد کمکت هم بکند ، مثلا پولی بدهد...
آن پول را می گذارد داخل یک صندوق...
کلیدش را هم می دهد به دشمن ترین دشمنت...
که از خار شدن تو خوش حال می شود...
بعدش دنیا خنده سر می دهد که بیا...
این هم چیزی که می خواستی...
داخل صندوق است...
باید بروی و سرت را جلو او خم کنی...
باید پایش را ببوسی تا کلید را به تو بدهد...
اف بر تو باد این دنیای مریض...
این جا در شهر ما افرادی مثل تو را می برند در تیمارستان بستری می کنند...
دنیاست دیگر...
بنایش را گذاشته است که ما را اذیت کند...
اگر بخواهد کمکت هم بکند ، مثلا پولی بدهد...
آن پول را می گذارد داخل یک صندوق...
کلیدش را هم می دهد به دشمن ترین دشمنت...
که از خار شدن تو خوش حال می شود...
بعدش دنیا خنده سر می دهد که بیا...
این هم چیزی که می خواستی...
داخل صندوق است...
باید بروی و سرت را جلو او خم کنی...
باید پایش را ببوسی تا کلید را به تو بدهد...
اف بر تو باد این دنیای مریض...
این جا در شهر ما افرادی مثل تو را می برند در تیمارستان بستری می کنند...