به نظر من لازمه که مادرتو برای چند لحظه تنها بذاری فکراشو بکنه...
شاید بتونه باهاش کنار بیاد
منم وقتی راهنمایی بودم وقتی که مامانم فهمید رفتم سایتای بد تا یه هفته با من حرف نزد
تو این یه هفته داشتم به فکر خودکشی میوفتادم
ولی داداشم گفت برو براش یه گل بگیر
به دست و پاش بیوفت....
منم این کارو کردم وبعد از چند روز جواب داد....
الان شما می دونید که باران چی رو به مادرش گفته؟
سلام عزیز دل سها..
من قول نمیدم آرومت کنم...اما قول میدم تا آروم شدن پیشت بمونم...
عزیزم حالا که گذشته ...مامان ناراحت شدن... الان نه غصه تو فایده داره نه زمان به عقب بر میگرده..
بهتره که با خودشون حرف بزنی...
فقط یه چیز کوچولو...
مطمئن باش حرف زدن اونم با یکی مثه مامان تا حد خیلی خوبی بهترین راهه...تو همه چیز...
انشاالله که مامان هم آروم میشن و کمکت میکنن تا تو هم بخندی...
موفق باشی..یاعلی.
ممنونم
مشکل من اینکه تو همه چیز با مامانم مشورت میکنم
اینجوری میشه دیگه...
ممنونم که نوشته های پرت و پلام و خوندین و جواب دادین..
شماها بهترینین
شما می دونید باران چی رو به مادرش گفته؟
نه بابا من کاری ندارم اصلا هم نمی خواستم بدونم ولی اینا یه طوری حرف می زدن انگار فقط من بیخبر از همه جام!
ادریس...با همون بی خبریت ممنون که اومدی..
شماها بهم دلگرمی میدین.
حالم خیلی بد بود اما الان پر از انرژیم..
شکر خدا
راستی ادریسسسسسسسسسسسسس...
روزم از ساعت 5و نیم بعد از ظهر شروع شد
بزن اون دست قشنگه رو
پوریا چه زود رفت بی بی؟
از اعضای قدیمی کانون بود......
حتما پسر با حالی بوده