تو دل هم ايجاد ميشه..
عمل و ايمان همو زياد ميكنن..
هر چي ب حيوون نفس اجازه جولان ندي ..
هر چي تو سرش بزني و حبسش كني..
هر چي قواشو ازش بگيري و تربيتش كني..
فرصت بروز و حاكميت عقل هم زياد ميشه..
ان شاء الله زياد ميشه..
(با خودمم!)
ياعلي.
مجاهد عزیز من همیشه رو تو حساب کردم...بعد کنکورتم گفتم فرصت مناسب ترک
حالا
سوال... من از راه اول همیشه میرم اما مسالم حل نمیشه بعد از حدود 1.5 سال
شما ک دانشجویی به من چی میگی؟ خب روش حل مسالت عوض کن...
خیلی ساده... میگی از شهوت؟ خیلی هم خوب، اما قابل کنترل...
میدونی مشکل تو چی یا مشکل سیستم؟ انسان درش کمرنگ..اوهوم، بعد انسانی...همونی که
اگه خودش بشناسه میتونه خدایی کنه...
دین یکی از زیر پایه های ترک نه کل ترک.... مجاهد خوب راهت چی؟ 24 ساعت تسبیح به دست و ذکر ویاد خدا؟
خب ترک خ.ا = اصلاح الگو ..............
دوری از عوامل محرک: تقریبا کامل داری...استرس و بار روانیش نمیدونم
استفاده از ابزارهای بازدارنده:تعبد مثلا و ذکر و ..
شادی و شاد نگه داشتن روحیه: من ندیدم تو وجودت الا سرکوفت و سرخوردگی درونی
مدیریت لحظات بحرانی: باز اینم ندیدم در ترکت...مثلا من اکثر لغزشام موقعی ک پای سیستمم خب باید براش برنامه بریزم، نه؟
توکل و امید
مجاهد ترک خیلی برا خودت سخت کردی و سختش کردند،
ترک راحت فقط مهره چینیمون باید درست باشه
نیازی نیست روحانی بشی، همون آدم معمولی مثل پدرت دوستات و خیلیا..
راستی کم به خودت سرکوفت بزن.... مهم ترین تکیه گاهت در ترک خودتی....
کنکورت به یاد بیار، همه چی تلاش خودت بود، درس نمیخوندی برنامه درست میریختی تا جبران کنی
یکم بتونی الگو کنکورت تطبیق بدیتو ترک حل....همه چیز تویی... قرار نییست معجزه ای رخ بده
چون تو برگزیده شدی تا به شکوفایی برسونی استعداد انسان بودن رو، آزاد بودن رو
موفق باشی دوست خوبم
==================
زیاد نوشتم ببخشید
(1392 خرداد 11، 21:14)mardemojahed نوشته است: [ -> ]3
9
12
13
نمی دونم از صعود روزها خوشحال باشم
یا از نزول مدت فرصت باقیمانده
بعد این همه برنامه ریختن
باز رسیدم به توصیه ی آیت الله خوشوقت
ازشون پرسیدم چرا هر برنامه ای برای ترک گناه میریزم
موفق نمیشم
فرمودن
تصمیم نگرفتی
هی برنامه میریزی!
تا تصمیم نگیری فایده نداره
به راحتی زدم زیر همه چی ...
حتما جریمه میکنم خودمو
علت شکست شهوت بود و دیگر هیچ
علت، یک چیزی درون تهی بود
یک چیز پوچ
تصور کنید
مرد مجاهد
با اون همه ادعاش
با اون همه روی و ریاش
نشسته پای مجلس شیطان
و داره میخ داغ تو چشم خودش فرو میکنه
نمیدونم چرا انقدررررررر خرفت شدم
بابا! به خدا جوون تر که بودم
تصمیم گرفتم پاک شم
شدم
بی حرف و حدیث
از غیبت رها شدم
از دروغ
تمسخر
نگاه به نامحرم
صحبت با نامحرم
چی میخوام از جون خودم که این آخرین تیغ دشمن رو از روی حنجرم بر نمیدارم
ذره ذره
لحظه لحظه
دارم می میرم
ثم لا یموت فیها و لا یحیی که میگن اینجاست
همینه
آخه چی بگم؟
کاملا ارادی رفتم سمتش
می دونستم خدا داره میبینه و کردم
فقط با یه جواب شدید میشه
این گستاخی بزرگ به محضر خداوند عز و جل
رو جبران کرد
عجیبه که از چند روز قبل شکستهام نگران شدم
تدبیر کردم
از درسم زدم
رفتم به تقویت روح پرداختم
اما
چون عزمی نیست
فایده نداره
وقتی وسوسه میاد
قاطع نمیگم نه
نمیدونم چه مرگمه؟
قبلا این نبوده
چی شده؟
من که دارم کمتر به دنیا فکر میکنم
چی شده؟
چه مرگمه؟
من جای خدا بودم، تو طویله ی بهشت هم راهت نمیدادم
تو که هنوز دلت تردید داره به پاکی
میخوای با پاکان نشست و برخاست کنی؟
من خسته نمیشم؟
پام نلغزیده که حالا بخوام تریپ افسردگی بردارم
خریت کردم از درجه ی اعلی
جبرانش میکنم
کاری میکنم
نفسم
جلوم زانو بزنه
نه برای خودم
خودم میرم کنار
تا برای خدا زانو بزنه
بدبخت! یا اون جای مهر رو پاک کن، یا آدم شو
میخوای مهر باطل شد بزنن روی اون جای مهر؟
حال و روز من ...
3
5
11
20
گاهی از این ستاره های زیر اسمم خجالت می کشم ... فکر میکردم دیگه تموم شد ..دیگه ترک کردم ... اما ...
اما
ایمان دارم ... ایمان داریم ...
همین که حضرت دوست فرصت داد ... خواست که دوباره بلند شیم .. همین قشنگه ... زیباست ...
بالاخره ترک میکنیم ... فقط نخواه که خسته شی ... نذار که خسته شی ... از همون لحظه شکست دوباره بلند شو ... به کارهات ادامه بده ..
سلام داداش مجتبی
من هنوز خاطره ی تداوم روزه هات بعد ماه مبارک از یادم نرفته
به عشق همون ماه مبارک انشاالله
امروز آخرین روز گرفتاریمون بود
چه شما
چه خانم زارا
چه من
چه همه
تشکر ویژه دارم از آسمون آبی عزیز
حرفاش بسیار قابل تامل هست
و هر چند نقدهای جزیی بهش وارد بود
اما بسیار راهگشا و اساسی بودن
و حق رو تا حد زیادی به ایشون میدم
باید به توصیه هاشون عمل کنم
(البته گفتم، نقد هایی هم داره، که در پ پ براشون توضیح دادم.)
این توضیح بنده به ایشون:
سلام
قبل از اینکه بیام کانون رو باز کنم
دقیقا به همین نتایجی که شما گفتی رسیدم
حق با شماست
مسیر رو پریدم خواستم برم مرحله ی بعد
من برنامه ام توی پروفایلم هست
صبح تا شب تسبیح به دست بودن نیست
مسایلی مثل رفتن به دانشگاه و درس خوندن
ورزش
کنترل خواب
یا حتی مناجات صبح که من به عنوان یه کار سخت بهش نگاه نکردم، یه جور نشاطه
در مورد سرکوفت هم حق با توئه
ولی مشکل اینه که انگیزه هام ضعیف شده
البته آسیب شناسیش به نظرم همونه که خودت گفتی و خودم هم فهمیدم
پریدن به قله های بالاتر
مقداری گیجم کرده
و من به جای اینکه خودارضایی رو علت ببینم
کرمش معلول چنیدن و چند چیز دیگه
که تا تو یکیش شل میشم تلقین شکست میکنم (منظورم، شل شدن در زمینه ها مثل فکر و چشم و ... نیست)
منظورم همون جنس چیزایی بود که بهش گفتی چیزای روحانی
و یگ چیز دیگه
در مورد اینکه گفتی عادی باش مثل سایر مردم
مساله اینکه که محیط من عادی نیست!
پس عادی بودن من تا حدودی توی همین غیر عادی بودنمه
منتها فکر کردن به مسایل توحید محض و ترک دنیا و ... الان زوده
اما بعضی اموری که میگی روحانی جزو وجود من شده و زورکی نیست به هیچ وجه
در مورد تجربه ی کنکور هم،
راستش رو بخوای ناشکری نمیکنم
اما خیلی تجربه ی موفقی نبود
دوران خوبی نبود
من کنکور لیسانسم خیلی لذت بخش و عالی بود
و اتفاقا بقایای تجربیات همون کنکور به این یکی کمک کرد
کنکور لیسانس یه موج بود که از سوم دبیرستان پا گرفت و تا اینجای زندگیم آثارش هویداست
احتیاج به یه موج و انگیزه ی جدید تر دارم
نه استفاده از تجربیات کنکور ارشد
چون اصولا تجربه ی موفقی نبود
شرکت من توی کنکور ارشد
یه جوری مثل شرکت قهرمانای المپیک توی گروه رپشارژ (گروه بازنده ها) بود
برای جبران مافات کنکور دادم
موج جدید،
نباید دوباره تاکید روی توحید و ترک دنیا باشه
باید یه نظم و سبک جدید به زندگیم بدم
نظم بیرونی
سبک فکر و طرز فکر درونی
شاید یکی از پایه های ثابت شکستهام
مدیریت نکردن لحظات بحرانی نه،
روزهای بحرانیه
معمولا لحظات ابتدایی بحرانی رو با اراده پس میزنم
و یکی دو روز مقاومت میکنم
اما چاره نمیکنم
حالا که میبینم در دوره ی تناوب وسوسه ام
اشکال نداره
به خودم سرکوفت نمیزنم که تو یه آشغالی که به دنیا دل بستی
جنگ رو از یه جبهه ی دیگه شروع میکنم،
برنامه ریزی
جلوگیری از نشتی زمان (هدر رفتن خود به خودی و با فیدبک مثبت وقت)
جلوگیری هدر دادن وقت با حضور اضافه در کانون یا صحبت با دوستان
بالا بردن پلکانی ورزش به طور مستمر
اون چند روز رو بیرون بودن
واقع بین بودن
و از همه مهم تر و قبل از همه:
تصمیم جدی
چرا تصمیم ندارم،
چون فکر نمیکنم که آخرش بتونم
به خودم میگم انقدر خودت رو اذیت نکن
حالا وقت هست
بیا یه کم گناه کن
تا بعد
بعدی در کارنیست!
بعد بعد بعد بعد بعد ده سال پیش، امروزه!
همین امروز تمومش کردم.
والسلام
من که میخوام ترک کنم
به مدیریت بحران
که بسیار در اون با تجربه ام خودم رو محهز و مسلح میکنم
سخت نیست باور کن
لذت آفرینه
هر کسی ازش ببخشو و مهربونیمو نداره
چه اشتباهی میکنم همیشه !
سلام..
خستم شد انقد که اومدم اینجا و هیچی نگفتم..البته نه..خوندم دوباره شما صادقای پاک از عشق الهی گفتید،بغضم گرفت..دیگه نتونستم تحمل کنم..
نمیدونستم از کدوم درد بگم..یا ازین بگم که میام اینجا و فراموش میکنم دردارو..یا اینکه تا میام چیزی بنویسم،نوشتم میره به سمت کاغذ باطله..
گریه رو دوست دارم،دوست دارم جای اون عادتو بگیره..با این که مدتی بود که این چشما خشک شده بود..
کی میگه آدم تا میاد اینجا امواج منفی هجوم میارن آقا mahdi؟!
منکه تا میام امواج منفی ازم دور میشن..
درد؟دل؟!..شاید بالاخره روزی به واسطه ی شما >عشق< خدا به دلم افتاد..که دیگه با عشقی به این بزرگی نخوام فکر دیگری یا تنهایی کنم..
یا حق..
مستند فقر و فحشا.....
فقط يه جمله دارم بگم، خدايا دست چپمو محتاج دست راستم نكن،چه برسه به اينكه يه روز محتاج ديگرون شم.
سلام درد دل های شما دوستان رو خوندم ...
درد دل منم تقریبا همینه ... دیشب گریه میکردم ... خسته شده بودم ...
همش شعار میدم و به دوروبریام روحیه میدم اما نوبت خودم که میرسه عاجز از همه چیز از مه کار ...
بگذریم .امروزم یه روز جدیده تو زندگیم ... و یه امید خیلی گنده به اون بالا سرمون ...
خدایا توبه ...
ای وجودت بر تن بی جان عالم جان بیا
ای ظهورت دردها را خوش ترین درمان بیا
ای امید بی کسان ای یار مظلومان بیا
ای نجات هستی ای گم گشته ی انسان بیا
آفتابا! طلعتت در پرده پنهان تا به کی
ماهتابا! جلوی ای شبهای هجران تا به کی
باغبانا! بی تو خون ها به گلستان ها تا به کی
یوسفا از دیدنت محروم کنعان تا به کی
آقای من!
مولا جانم!
احمدا! تنها میان جمع قرآن تا به کی
مهدیا! بر نیزه های سرهای شهیدان تا به کی
از جگرها آه میجوشد که یا مهدی بیا
خون ثارالله میجوشد که یا مهدی بیا
یا ابن الحسن!
بریدم دیگه
به شما نگم به کی بگم
کی منو میفهمه
دیگران حداکثر کارشون اینه که کمکشون رو به سمتم پرتاب میکنن و میرن
هر کی مدل خودش رو بهم کمک میکنه
فقط شما میدونید
از خودم بهتر میدونی
جز جزء حالاتم رو خبر دارید
گیر کارم رو میدونید
به گرفتن دستم توانایید
به پاک کردنم توانایید
کمکم کنید
23 سالم شده
پس کی تموم میشه
شما نمیخواید یه هفته یه پرونده ی سفید ببینید از بنده؟
خدا! دارم له میشم
من چه دل خوشی دارم
جدتون فرمودن که من اگه بفهمم کسی این کار رو میکنه
باهاش هم سفره نمیشم
اون وقت من اینطور دارم با شما صحبت میکنم
اشکال نداره
جور از جبیب خوش تر کز مدعی رعایت
ره نبردیم به کوی تو و خون شد دل ما
رفت بر باد فنا از غم تو حاصل ما
(1392 خرداد 12، 22:15)مجتبی نوشته است: [ -> ]می توانم خانوم اگه توی جهنم تونستین این رو بگین " خدایا دوست دارم " ، این خدا بوده که گفته ، اونوقت دیگه اونجا جهنم نیست ، خدا نوره و ضد آتش ، وقتی خدا بیاد آتیش خاموش میشه ، پس اگه بتونی اونجا بگی اون خداست که میگه !
همین الان هم اگه بگی ، خدایا دوست دارم ، این خداست که میگه ، خداست که عشق رو پیاده میکنه ، خداست که نوره ، خوده نوره ،
اَعوذُ بِللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
{ وَ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولکِنَّ اللهَ رمی}
(معنی:[ای پیامبر]تیر نینداختی هنگامی که انداختی بلکه خداوند-بود که به وسیله ی تو -تیر انداخت)
منم با آقا مجتبی موافقم(البتّه با یه متن مختصرتر
)یعنی هر کار خوبی که آدم تو زندگیش انجام میده به اراده ی خدا
انجامش میده پس کافیه وقتی میخوایم یه کار خیری انجام بدیم(مثلاً ترک خ.ا)از خدا بخوایم که مارو وسیله ی انجام دادن اون
کار قرار بده و اراده کنه که ما اونو انجام بدیم.به همین سادگی .
(1392 خرداد 12، 23:45)مجتبی نوشته است: [ -> ]خلاصه همه حرف های این پست قبلی من این بود که :
همه خوبی ها مال خداست ،
"همه " خوبی ها ، حتی اگه ما یا چیزی وسیله اون خوبی باشه ، خود وسیله چیز خوب بوده ، پس خوبه و همه خوبی ها مال خداست ! همه ، هم من هم وسیله هم منه وسیله ، نمیشه گفت من ! یا نمیشه گفت وسیله ! این خیلی مهمه !!!
خلاصه این که :
فکر کردن به این که : همه خوبی ها مال خداست
اگه این جمله رو انشاء الله من خوب بفهمم و سعی کنم مرتب ببینمش و بچشمش ، اونوقت زندگی پاکی خواهم داشت .
.
مال هم با از فرق داره ، مال یعنی مستقیم ، له اسماء الحسنی ، مال پسندیدنی مال عشقی مال ماله من مال ملکی ،
آتیش جهنم هم از خداست منتها ناشی از خودمون ، ناشی از بی خدایی یا یا شرک !
ولی کار خیر ، مال خداست واصلا ناشی از ما نیست .
برای همین برداشت دوستمون "لبخند " اصلا منظور من نبود ، همینطور قرآن نگفت که :
خدا اراده کرد و به وسیله ی پیامبر سنگ پرتاب کرد ، بلکه میگه :
وما رمیت ، تو سنگ پرتاب نکردی ،
ولکن الله رمی ، بلکه خدا سنگ پرت کرد ،
این مقام مقام فنا در ذات خدا در همه ی شئون هستی پیامبر هست و نه فقط اراده اش ، بلکه اراده فقط یه نوری از تجلیات خداست ، و برای کمترین مرتبه فنا کمترین منیتی نمیشه تصور کرد ، حتی همون وسیله شدن ، هم اگه نور باشه ، اون وسیله یا خود وسیله ، این نور خداست و در مقام فنا واسطی یا غیر مستقیمی وجود نداره ،
خلاصه این که توضیح هم دادیم که وقت هایی هم این رو تجربه کردیم ،
وقت هایی که دلمون سخت به وسوسه میگرده ،
اون زمان هایی که در حال نوسان هستیم ، لحظات قبل از شکست ، لحظه هایی که از بس فکرمون شلوغه یا حواسمون پرسته نفهمیدیم یا عملن هیچ مدیریت خیلا یا فکری نداریم ، اون لحظات گاهی احساس میکنیم ، چیزی اومد و ما رو نجات داد ، یا این که نوری ، الهامی ، انگیزه ای فکری ، چطور پیدا شد ، اون لحظات آیا واقعا من بودم ؟ چی شد یهو یه انگیزه قوی پیدا کردم ، اگه درست فکر کنیم ،
برای همه ی خوبی هایی که از خودمون ودیگران توی زندگی داره ساطع میشه ، این ها همش مستقیما مال خداست ،
و منظور ما دیدن و بررسی کردن این موضوع بود ، حس کردن خدا و این که از همه خوبی ها به سمتش متوجه بشیم ، که هر وقت خوبی دیدیم یا خوبی انجام دادیم ، همون وقت این نور خدا بوده که در ما متجلی شده ، و راهش هم همینه ، این که دنبالش باشیم .
.
ناامیدی یه درده
.
.
.
.
.
این که نا امیدت کنن یه درد دیگس...