مراقب روحیه تون باشید اقای درخشنده
نذارید ناراحتی رفتن دوستاتون فشار بیاره
شما این روزا دارید خیلی خوب با شیطون میجنگید پس ادامه بدید
منم خیلی دوست دارم برم خونه مامای بزرگم
واقعا مزه میده
چقدر مرگ دختر و پسرای جوون اطرافمون زیاد شده
اینم یه تلنگره برا من، برا هممون
که سنا اینقدر برای غم و سختی های زودگذر این دنیا حرص الکی نخور
قدر عمرتو بیشتر بدون قبل اینکه دیر بشه
به قول مامان سها خدا آخر و عاقبت هممون رو بخیر کنه
سلام
اومدم بگم پاکی و پرهیز از گناه رو باید در پیش بگیریم چون اگه همسر دنیایی هم نصیبمون نشه همسر اخروی که داریم باید خودمون و برا اونا پاک نگه داریم این هم حرف آخر من بود خدا حافظ همگی
سلام دوستان من تازه با این کانون آشنا شده و ثبت نام کردم دیگه خسته شدم و نمیخام این عمل انجام بدم خواهش میکنم من رو هم راهنمایی کنید چه جور تومسابقات شرکت کنم و از کجا بایدشروع کنم
نوشتم و پاک کردم،
فقط همینو باقی گذاشتم:
متاسفانه تو کانون هم کم کاری کردیم برای قضیه ی فلسطین.
سلام
عادت کردم هروقت حالم بده میام اینجا!
چندبار خواستم درد دلمو بنویسم ولی نشد. نمیتونم
فقط انگار محیط اینجا و اینکه هر کسی داره میجنگه برا بهتر کردن زندگیش حالمو بهتر میکنه
یادم میندازه که مهم نیس چی داری چی نداری.مهم اینه که دوباره پاشی و تلاش کنی
اینکه یکی ته چاه بیافته و بخوای طناب بندازی درش بیاری...
و اگه طناب نرسید، خودت بپری تو چاه تا نجاتش بدی...
ظاهرش اینه که نقش یه آدم دلسوز رو بازی کردی...
اما باطنش اینه که نه تنها اون رو نجات ندادی...
و نه تنها خودت رو همراه اون بدبخت کردی...
بلکه برای همیشه شانس نجات اون شخص رو هم ازش گرفتی...
سلام بچه ها من به برکت ماه رمضون یکماه پاک بودم ولی بعدش لغزش کردم اونم چندبارتوی یکروز ولی سریع پشیمون شدم و الان 2 روزه که دوباره پاکیمو شروع کردم وبا انجمن خوب شماها آشنا شدم حقیقتش دیشب یه خواب وسوسه انگیز دیدم وخیلی وسوسه شدم ولی امروز جلوی خودمو گرفتم و تاجایی که میشد از خودم مراقبت کردم و وقتی هم که اومدم خونه نماز و قرآن خوندم و یه مقدار بهتر شدم و وسوسه ام از بین رفت . بچه ها حقیقتش تو بیرون از خونه و توراه محل کارم هر کاری مینکم نگاهمو کنترل کنم نمیشه خیلی سخته الان هم که اکثر دخترا لباسای زننده میپوشن وآدم یه لحظه نگاهش میره به اون سمت و خیلی سخته نگاهمو کنترل کنم من یه چیزی تو وجود خودم حس کردم و اونم اینکه اگه ذهن و فکر و نگاهمو کنترل کنم و سراغ سایتهای بد نرم و نمازم رو هم بخونم و همیشه مشغول بکاری باشم و بیکار نباشم 90 درصد راه پاکیرو طی کردم
سلام به خسته ی امیدوار عزیز
دوست خوبم به کانون قشنگ ما خوش اومدی
من به شخصه به کانون میگم یه تیکه از بهشت خدا روی زمین..
خدا خیلی دوستتون داشته که شما رو تو این راه قرار داده
(نگید داره تبلیغ کانونو میکنه نه!!، اینجا نیازی به تبلیغ نداره)
همه ی ماها از روی احساس نیازمون گشتیمو اینجا رو خدا سر راهمون قرار داده
اما خوب که فک میکنم
میبینم حتما یه فرقی بین من با اونی که این کارو گناه نمیدونه و براش بد نیست هست
پس قدر خودتونو بدونید
خدا از بین همه ی بندهایی که درگیر این مشکل هستن انتخابتون کرده.
دوست خوبم اینجا کلی قسمت های خوب داره که بهتون کمک میکنه
از راهنمایی بچه ها استفاده کنید من مطمینم با اراده ای که شما گفتید از پس اینم بر میایید
به جمع ما خوش اومدید
داداش امیدوار
همین که تصمیم به ترک گرفتی خیلی عالیه
برای کنترل نگاه و ذهنت هم باید ارادتو قوی کنی و از این مسابقه (
مسابقه کنترل نگاه و ذهن ) هم میتونی کمک بگیری
ولی اول باید خودت بخوای
از تجربیات بچه ها هم استفاده کن
ان شاالله تو هم مثل خیلیا که تونستن میتونی ترک کنی
موفق باشی داداش
کاش اگه قراره یه چیزایی نباشه هیچ وقت نباشه
فکرش تو ذهن ادم نباشه
خسته شدم خدایا :( یکسال شد :(
خیلی وقت بود که به کانون نیومده بودم دلم خیلی خیلی تنگ شده بود واسه کانون واسه دوست های عزیزی که این جا پیدا کردم واسه امضام
من در میان تیرگی تنگنای خویش
پر می زنم ز شوق که این جا چه دلگشاست
سرخوش از این سیاهی و شادان از این مغاک
فریاد می کشم که از این خوبتر کجاست
خوبی این خانوم پیرزنا
که تو خیابون واسه پسرشون ازت
خواستگاری میکنن
اینه که حدال به قیافه ت امیدوار میشی
والله
دیروز جواب کنکور داغونم کرد.....چون خیلی زحمت کشیدم.....اما نتیجش عجیب غریب بود! درصدام از دوبرابر پارسال بهتر شده بود اما به خاطر
سوابق تحصیلی رتبم بدتر شد...درسته من قبلا ضعیف بودم اما الان خیلی میخونم...این عدالت نیست.....
بابام که خیلی بد باهام دعوا کرد.....انگار ندید که چقدر بهتر بودم امسال....
خواهرم که رتبش دوبرابر من شده بود رو خیلی تحویل گرفت! انگار که پزشکی تهران قبول شده!!!!
ابروم جلوی همه رفت...همه روم حساب میکردن....به همه هرچی بلد بودم یاد میدادم....دوستام یه بار ترازشون از من بهتر نشد اما حالا رتبه ی همشون
از مال من بهتر بود....
خدا....
همه ی فامیلامون با اینکه نمیدونن کنکور اصلا چیه مسخرم میکنن.....
امروز خواستم با بابام دوست باشم اما خودش نذاشت...خودش نمیخواد.....
منم دیگه هیچوقت همراهش نمیشم....
گفت یه قرونم دیگه بهت نمیدم...دوستام با رتبه ی 40 هزار به بالا رفتن دانشگاه ازاد چند میلیون فقط سالی میریزن تو جیب دانشگاه ازاد اما بابای من
اینه....
منم گفتم باشه....
قابل تصور نبود برام همه چیز اینطوری خراب شه...
انگار هرچی خودمو از گناه دور نگه داشته بودم به جای اینکه کمکم کنه بدتر شد...خدا یهو لهم کرد!!!!
بازم بهش میگم خدایا شکرت....
هیچوقت طرز فکرم تغییر نمیکنه....حتی اگه بلاهایی بدتر ازین سرم بیاد....
من خدامو دارم و برای ارزوم همیشه تلاش میکنم......
حتی اگه ارزوهام احمقانه باشه یا اگه هیچکس همراهیم نکنه مهم نیست.....
وقتی بابام باهام اونکارو کرد گفتم به خودم گفتم به کمک هیچکس احتیاج ندارم....
یه روز میرسه که به ارزوم میرسم......