خستگی...فشار آوردن مشتری واسه تحویل کار....
اذیت شدن هنگام تعمیر گوشی و .......
از یه طرف هم میخوام زود کار مشتری رو راه بندازم
(1392 فروردين 16، 22:30)azadam نوشته است: [ -> ]دیگه واقعن خسته شدم
دیگه نا ندارم
فک کنم هیچ کس دوسم نداره
برا کسی مهم نیستم
هرچی برنامه ریزی کرده بودم بهم ریخته
همش پشت کامپیوترم
فک کنم دیگه خدا بخشیده باشتم
خدا فک نمیکنی دیگه بس باشه
اگه بخشیدی بسه دیگه میخوام بیام پیشت
اوون راهایی که انتخاب کرده بودم برا امدن پیشت (کارایی که تو دوس داری، خودم دوس دارم، علاقه نجومو اینا رو میگمااااا، فکر بد نکنیاااا!) عورضشو ندارم
یه آدم بی عرضه شدم
فک میکردم خیلی زرنگم ولی حالا فهمیدم هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچی نیستم
اگر بخواهم انديشهاي مثبت را با كسي در ميان بگذارم، به او خواهم گفت:
«هرگز به خودت شك نكن و به تواناييهايت ايمان داشته باش.»
مهم نيست مردم در مورد تو چه ميگويند، مهم نيست گاهي خودت هم تصوري نادرست داشته باشي،
تنها به ياد داشته باش، هيچ وقت با ترديد به خودت نگاه نكني، خودت را قبول كن و تواناييهايت را باور داشته باش.
یه سر به تاپیک برنامه ریزی هم بزن.
اا ای بابا حمید خان عزیز هی میگم خوبی میگی آره خوبم
داداشم احتمالا مدت زیادی رو برای این کار صرف میکنی تو روز
به نظر من شب ها سعی کن زودتر بری بخوابی و به مغزت استراحت بدی
میگن مغز تمام کارهایی رو که تو روز انجام میدی رو تو کل مدت خواب تجزیه و تحلیل میکنه و چیزای جدیدی که به درد میخورن ذخیره و بقیه رو به قسمت فراموشی منتقل میکنه
اما وقتی خواب کافی نباشه باعث میشه که تو روز احساس بی حوصلگی کنی چون تجزیه و تحلیل مغز با فعالیت روزانت ترکیب میشه ذهنت رو خیلی خسته میکنه و باعث میشه بی حوصله و زود رنج و عصبی بشی
سعی کن بیشتر بخوابی
بعد حالا ممکنه یه خورده خنده دار باشه حرفم ولی عمل کن نتیجه میگیری
روزی یه بار گل گاو زبان دم کن بخور برای تمدد اعصاب و کنترل فشار خون خیلی خوبه چای سبز رو هم اگه با دارچین دم کنی و بخوری یه نوع آرام بخش طبیعیه
شبا هم اگه قبل خواب یه لیوان شیر یا دوغ بخوری خیلی عالی میشه راحت تا صبح بدون دغدغه میخوابی
ممنون داش امید ..خیلی ممنون
ولی در مورد زود خوابیدن نمیتونم
چون در طول روز مشتری میاد میره نمیشه تعمیر کرد
من معمولا بیشتر کارامو میزارم شب تا دیر وقت ...درست مثل الان
کارم اینجوریه دیگه...کاریش نمیشه کرد
(1392 فروردين 17، 23:45)chakavak نوشته است: [ -> ]
دلمان بسی گرفته
چی شده چکاوک جون؟
یه چیزی بگو بگو بلکه یکم سبک بشی.
اين خانوم بازيگره ، سكانس اخر زندگيشو خيلي زيبا بازي كرد ...
خوشا به سعادتش ...
یعنی چی میشه؟
یعنی امروز آخرش خوبه؟
یعنی با اینکه میدونم اگه برم چی میشه باز میخوام برم؟
یعنی اینقدر فکر و ذهنمو مسخ کرده؟
خوشا آنانکه الله یارشان بی
که حمد و قل هو لله کارشان بی
(1392 فروردين 17، 21:18)حمید خان نوشته است: [ -> ]خستگی...فشار آوردن مشتری واسه تحویل کار....
اذیت شدن هنگام تعمیر گوشی و .......
از یه طرف هم میخوام زود کار مشتری رو راه بندازم
سلام حمید جان چطوره ی تعمیر کار بیاری برای کمک بهت
یا ی نفر بیاری که با مشتریا برخورد داشته باشه
تنهایی سخته که هم بخوای تعمیر کنی هم جواب مشتریا رو بدی جونی برا ادم نمیمونه
خیلی جاها من دیدم دو نفر سه نفر هستن
یا علی