من میدونم که خیلی عقبم و نمیرسم، اما بازم درس نمیخونم! یعنی نمیشه که بشه
اگه خدا بخواد و تو کنکورعلوم پایه قبول بشم قراره داروساز بشم خیرسرم!
میخوام اینجا هم از سهای عزیزم تشکر کنم، من ظهر حسابی مزاحمش شدم و یه دل سیر باهاش درددل کردم! ممنون سهاجان
سلام ،
ایشالا دلاتون بی غم ،
کی کنکور داره ؟؟؟؟ بخونید ، توپ بخونید که می ارزه ، محکم باشید که کم مونده ، ماشالااااا
حالا که حرف درد دله منم بگم... امروز کلی ترسیدم ... ترسیدم که یه عزیزی بره از پیشم .... گریه هم کردم حتی!.... :(
چقدر وابستگی بده ....
من کنکور نمیخوااااااااااااااااااااااااااام
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
(1390 فروردين 6، 18:42)Roksana نوشته است: [ -> ]من میدونم که خیلی عقبم و نمیرسم، اما بازم درس نمیخونم! یعنی نمیشه که بشه
منم به درد مشابهی گرفتارم
کسی درمانی سراغ نداره ؟
noch
gooooyand ke bi darman ast
lakerdar
درد ما را نیست درمان الغیاث !
گرچه
نباید ناامید شد ...
سلام به همگی
سال نو همگی مبارک
نمیدونم چرا ولی بعد کلی جریانای عجیب و قریب تو 6 ماهه گذشته ام یاد شما دوستان عزیز کردم.
نمیدونم شاید هر کاری کنیم یه سرمون وصل بشه به اینجا
هم اومدم کمک کنم و هم کمک بدم (اگه قابل باشم)
من شدید آماده ام.
خیلی دوستتون دارم
باورم نمیشه.
بعد من تنها اومده پست داده.
یادش بخیر اون وقتا (سال 42 - شما یادتون نمیاد) که میومدیم فرت و فرت کانون تنها خانوم رو نمیشه سال ب دوازده ماه گیر انداخت که باش حال و احوال کرد.
واقعا خیلی خوشحال شدم که بعد من پست داده.
مرسی تنها جان. من خوبم. سال نو هم مبارک
سلام ققنوس جان
تابحال فقط( رده پاتو دیده بودم) پست هاتو خونده بودم ولی با خودت تاحالا مستقیم حرف نزده بودم
شما واقعا برای کانون خیلی زحمت کشیدین
از اشنایتون خیلی خوشحالم خیلی خوشحال شدم
سلام اشتیاق جان
خواهش می کنم. الان اشک تو چشام جمع شد. واقعا من خیلی بی معرفتی کردم یهو بیخیال کانون شدم.
اگه کاری هم بوده از همنشینی با دوستای فوق گلم تو کانون بود. به جان خودم.
امیدوارم در کنار بقیه بتونم کمک کنم.
یادش بخیر
پوریا
مهدی
خسسسسسته
باران
و خیلی های دیگه
واقعا با عشق کار می کردن.
سلام
ققنوس خان..
خوش برگشتي دوست من..
كلي منتظرت بوديم و جات حسابي خالي بود..
موفق باشي و شاد..
ياعلي.
پوریا جوون سلام
TM ات کجاست پس؟ دادیش به گوگل؟
بچه های از این به بعد من دو روز هفته در خدمتتون هستم. دیگه چاره ای ندارید جز اینکه تحملم کنید
سها خانم ببخشید این پوریا برا آدم هوش و حواس نمیزاره.
حالتون خوبه؟
واقعا دلم برای تک تک تون تنگ شده بود.
من هم یه چند روزیه عضو کانون شدم
خداییش دیگه خسته شدم از هر راهی که فکرش رو بکنید واسه ترک رفتم ولی نشد که نشد
بالاخره دیروز پیش یه روانشناس رفتم وقتی واسش از مشکلاتم گفتم (مثل تنبلی شدید وعدم تمرکز و بی هدفی تو زندگی و ضعف شخصیت و. . . .) میدونیین چه سوالی ازم کرد؟
گفت استمنا هم میکنی؟
قرار شد هفته ای یکلار برم پیشش
دستور این هفتش این بود که فعلا فقط نمازهای واجبت رو بخون همین
که اون رو هم بدلیل تنبلی شدیدم هنوز انجام ندادم و میدونم که با این روش هم نخواهد شد فقط به معجزه امیدوارم
دیگه دارم به این نتیجه میرسم که باید بسوزم و بسازم تا از شر این عادت و این زندگی یه جا خلاص شم
ایکاش لااقل عرضه خودکشی رو داشتم (که میدونم اون رو هم ندارم)
سلام.من یه توصیه به شما دارم.هرکاری که میکنید کمال گرایی رو کنار بذرید.کم کم شروع کنید.انتظار نداشته باشید یک شب همه چیز حل بشه.گاماس گاماس....قدم به قدم، پیش برید..اگر یه دفعه بخواهید به هدفی برسید امکان شکست زیاد میشه و ناا امید میشید.پس از هدفهای کوچک و قدمهای کوچک شروع کنید