........
(وقتي انقدر داغوني كه نميدوني چي بگي يا چي بنويسي تا يكم اروم بشي ..همون بهتر كه كه هيچي نگي )
خدایا شاید بعضی از حکمتات دست نیافتنی باشن اما صبرِ واسشون که دست یافتنیه.عطاش کن ب اونایی ک ... آمین...
امشب و اوّلين شب و يك خــــانه ...
يك خانه ي بي در
يك خانه ي بي مادر
يك خانه ي بي همسر
يك خانه ي بي كوثر
يك خانه ي بي يار و ياور
يك خانه و غم نبود مادر
و
پدر ماند و يك چاه
دختر ماند و يك آه
پسر ماند و به غربت نشسته
پسر ماند و گوشواره شكسته
واي مــــادرم ...
دستم بگير مادر
یک مشت خاک جون خودتو خالی کن
جدی میگم
من خودم چنین مواقعی باید با یکی حرف بزنم غر بزنم
تا خوب بشم
(1392 فروردين 24، 9:59)پرواز نوشته است: [ -> ]نوشته ی همای رحمت حال منو دگرگون کرد.
بعضی اوقات که دلم میگیره میخوام بیام اینجا مطلب بذارم اما دلم نمیاد، میگم شاید کسی
یاد عزیزان از دست رفته اش بیفته و دلش بگیره
اما دیگه نتونستم......
اشکهام پایین میریزند و یه بغض توو گلوم سنگینی میکنه
چشمام خیره به تصویری مونده که ای کاش میشد باهاش حرف زد
مگه میشه؟ عکس ها که حرف نمیزنند، عکسها که نمیتونن آرومت کنن
نمیدونم منو بخشیدی یا نه...... تو همه چیزو میدونستی اما هیچ وقت به روم نمی آوردی
بابای مهربونم...
امسال اولین عیدی بود که تو رو کنارم نداشتم و جای خالیتو خیلی حس کردم
جای خالی بوسه هات روی گونه هامو....
سال که تحویل شد اومدم پیشت اما مگه میشه یه سنگ سیاه رو در آغوش گرفت و آروم شد؟
من فقط با تو آروم میشدم.........
ببخشید اصلا به این بعد قضیه توجه نکرده بودم.
سعی می کنم رعایت کنم.
از بقیه دوستان هم عذر می خوام
این پست بر خلاف همیش درد و دل نیست...
حرفه دله
بعد از این که به خدام قول دادم آدم بشم
خدا رو هزار مرتبه شکر فعلا آدم شدم
نمازام سر وقت
اگه حال داشته باشم نماز شب
دعا و قرآن و صلوات و ....
ولی الان بعد آدم شدنم نشستم دیدم کلی درس دارم که به خاطر دیونه بازیایه بچگونم از نتونستم بخونم مونده
الان منم و یه کولباره درسایه سخت مثه گسسته و دیفرانسیل و ....
ولی شک ندارم خدا تو این راه پشتمه و همراهمه
ولی بازم یکم اعصابم خرد میشه وقتی حجم درسا و زمان کم بافیمونده رو میبینم و یکم حرص میخورم.
من باید یه رشته خوب قبول بشم دقت کنید رشته خوب نه عالی
چون من اگه از الان بکوب بخونم شاید بتونم یه رشته خوب یه جا تو تهران قبول بشم فقط خداکنه قبول بشم.
غم هیچکدومتونو نبینم ایشالله
من عاشق کانونم.
بسم الرب الحسین
پر از حرف سکوتم!
"دریغا حاصل عمرم بر آب است
همای بختم اینک خواب خواب است.
هزاران خرمی که گرد کردم
زبان آتش و رنج و عذاب است."
عذاب دوزخ را چه کنم ای خدا به فریادم برس.
کد:
http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,3431
سلام
بچه ها به خدا میترسم باز برگردم سمت خ.ا
واقعا دارم روانی میشم
من نمیتونم تموم کنم درسارو....
شاید بگید چه خرخونیه ولی به خ ا تا حالا هیپکدومو بازم نکردم چه برسه تست بزنم
واقعا اگه نمیتونم و قبول شدن غیرممککه بهم بگید تو روحمو له نکنم بیخود.
سلام محب الزهرا
الان شما بیشتر از 2 ماه وقت دارین!
چرا اینقدر به خودتون استرس وارد میکنید که این مدت خوب رو از دست بدین؟
من خودم خوندن اصلیم برای کنکورم همین مدت بعد از عید بود و نتیجه خوبی هم تونستم خدا رو شکر بگیرم. ( یعنی این 3 ماه آخر رو خوب خوندم ها...خوب ها!!! به هر کس هم میگفتم باورش نمی شد که سه ماهه نتیجه گرفتم)
و تازه زمان ما تعداد صندلی ها کمتر از تعداد شرکت کننده ها بود!
الان که برعکس شده واسه شما...
مباحثی رو که توش بهتر هستین و فکر میکنید اگه براش وقت بزارین میتونین از پس اش بر بیاید رو جدا کنید. و تمرکزتونو بزارین روی اونها.
خوندن رو با تست زدن همراه کنید. خوندن تنها فایده ای نداره.
( من کل فیزیک و شیمی رو با کتاب های گاج خوندم که هم خلاصه درس میده + تست تالیفی داره + تست های کنکور ) و بهترین درصدم هم واسه فیزیکم بود. بالای 80 زدم.
یعنی تست نباشه فایده ای نداره....حتما کتابهایی رو بخونین که تست هم داشته باشه.
و دقیقا همیشه توی کنکور این مدت آخر خیلی ها ( خیلی ها حتی اونایی که خوب خوندن ) استرس میگیرن و این استرس همه چی رو خراب میکنه. الان خیلی ها حال شما رو دارن و فکر نکنید فقط خودتون اینطوری هستین. از این فرصت استفاده کنید و خودتونو بکشید بالا.
اگه شما کنترلش کنین حتما قبول میشین.
فقط خواستم بهتون بگم من تونستم تو مدت کم هم نتیجه بگیرم...مطمئن باشین شما هم تلاش کنین میتونید.
فکر شکست رو هم به ذهنتون راه ندین....چون فکرش همانا و اتفاق افتادنش خدایی نکرده همان...
یا علی
این که نتونی حرف بزنی از چیزهایی که آزارت میدن،سخته!!!