(1388 خرداد 5، 8:36)بی نام نوشته است: [ -> ]......
در مجلس خود راه بده همچو منی را....که بی نام کند خوشحال هر افسرده دلی را
حالا درست شد
......
تو بی نامی و ما از نام نیکت غرق در عیشیم
تو اهل بزم و شادی در همه کانون و ما سردرگم عشقیم
خودمم نفهمیدم چی گفتم ...
ولی ممنون گلم
firebird نوشته است:....
چند کلوم هم با تارک جان
جناب تارک اولا خوب می دونم که قضیه غیبتت الکی هستش و نمی تونی تحمل کنی و حتما این پست ها رو میای می خونی!
دوما: بنده خدا شما ترک کردی اونم با یه شروع خوب اونوقت الان دچار بحران روحی شدی ، افسردگی گرفتی و مطمئن باش اگه مجموع این دو تا با هم ادامه پیدا کنن به نا امیدی ختم میشن و نا امیدی همون بی ایمانی و در نتیجه بر میگردی سر خونه اول
.....
پسر تو فکر کنم ذهن ادما رو می خونی
از کجا فهمیدی قضیه غیبت رو
داداشم من که برای همیشه نرفتم
الانم در جا نزدم یا دچار بحران روحی نشدم که گلم..خیالت راحت که هنوز هم همون تارک مصمم و با ارادم .. یه سری مشکلات شخصی برام پیش اومده که حسابی کلافم کرده ..ان شالله که اینم به لطف خدا حل می شه
تو هم سعی خودت رو بکن به مسابقه بیای
اونجا چشم انتظارتم
امتحانات رو هم ان شالله به خوبی سپری کنی
parmida نوشته است:سلام تارک جان تو هم امید مایی
تارک جون یه دونه ای تارک جون نمونه ای
پارمیدا جان تو هم عزیز مایی
داداشای گلم رز زرد و مجتبی
شمام برای من عزیز و با ارزشید
راستی داداش رز منم از اسمت خیلی خوشم اومده
به یه نوعی ادمو سرحال می اره
منم گل رز رو خیلی دوست دارم
راستی اگه این مدت کمتر حضور دارم دلیل بر بی وفایی نیست
خوشبختانه دیروز اجی جان تنها ان بود و تونستیم کلی با هم بحرفیم
و همین تقویت روحیه ای بود برای من .. ممنون تنها جان
چند روزیه دارم سعی می کنم با بقیه بچه های کانون منهدم بیشتر باشم
این چند مدت خیلی افسرده شدن
با چند تا از بچه های تازه واردش شروع کردیم به شکست دادن شیطون ملعون
بچه های خوبین ولی نمی دونم چرا تو این یکی کانون فعال نمی شن
به هر حال اگه کمتر حضور داشتم به بزرگواری خودتون ببخشید