(1391 دي 26، 15:33)پشتکار نوشته است: [ -> ]هادی جان
شما چی می دونی من چی می کشم.دوستان شما چی می دونین من چی می کشم.
طرف دوا دکتر می خوره دوباره می ره پول می گیره هروئین مصرف کنه.صد بار خواستیم ترکش بدیم باز همین طوریه.نابودمون کرده.
مادرم که امروز نفرینش کرد.
تمام تمام تمام
داداش تا خودشون نخوان فایده نداره واسه ترک خودشون باید بخوان
بعضیاشون میگن میخوام ترک کنم ولی نمیتونم چون بدنم بهش عادت کرده
ولی خواستن توانستن است
شما متقاعدش کنید
(1391 دي 26، 15:33)پشتکار نوشته است: [ -> ]هادی جان
شما چی می دونی من چی می کشم.دوستان شما چی می دونین من چی می کشم.
طرف دوا دکتر می خوره دوباره می ره پول می گیره هروئین مصرف کنه.صد بار خواستیم ترکش بدیم باز همین طوریه.نابودمون کرده.
مادرم که امروز نفرینش کرد.
تمام تمام تمام
نفرین مادر هیچ وقت نمیگیره چون از ته دل نیست
و اینکه من قشنگ حستو درک میکنم چون تو فامیل نزدیک ما هم بود
چاره اش صبره تا ببینید کی و چه وقتی سرشون به سنگ میخوره
اینجور ادمها معمولا نیاز به یک شک اساسی دارن تا بیدار بشن
(1391 دي 26، 15:38)darling نوشته است: [ -> ] (1391 دي 26، 15:33)پشتکار نوشته است: [ -> ]هادی جان
شما چی می دونی من چی می کشم.دوستان شما چی می دونین من چی می کشم.
طرف دوا دکتر می خوره دوباره می ره پول می گیره هروئین مصرف کنه.صد بار خواستیم ترکش بدیم باز همین طوریه.نابودمون کرده.
مادرم که امروز نفرینش کرد.
تمام تمام تمام
داداش تا خودشون نخوان فایده نداره واسه ترک خودشون باید بخوان
بعضیاشون میگن میخوام ترک کنم ولی نمیتونم چون بدنم بهش عادت کرده
ولی خواستن توانستن است
شما متقاعدش کنید
من بیست ساله دارم با اینا زندگی می کنم.می فهمم چه خبره.
طرف فقط دنباله لذته و گور بابای وجدان.همه ی خونواده رو عذاب می ده خودش لذت کوفتی داشته باشه.این برادرش به خاطرش جلو چشاش کشته شده آدم نشده.
نابود شدن می دونین یعنی چی؟
لطفا برین از کسایی که معتاد دارن بپرسین شاید یکم فهمیدین
امروز برادر دیگم هر چی التماس می کرد ببخشه.فایده نداشت.گفت اصلا حرفشم نزن.
منم اگه حرفی بزنم می ترسم خودمم نفرین بشم.شما چه می دونین مادرم چی کشیده از دست این.
میدونی داداش آدما تا تو شرایط هم قرار نگیرن نمیتونن درک کنن .....
بنظر منم باید سرشون به سنگ بخوره
اصولا چنین آدمایی دلشون از سنگه که با مرگ نزدیکترین کسشونم هیچ تغییری نمیکنن
پس باید سر خودشون به سنگ بخوره
پشتکار ما هم یه پسر عمو داشتیم تو همین شرایط ...
یه روز زنش رنگ زد اومدن بردنش یه جا 3 ماه اونجا بود ... کسی که از دهنش فوحش فقط بیرون میومد کسی که فقط مواد رو مشناخت و بی غیرت شده بود زنگ زده بود به زنش التماس میکرد ... بعد 3 ماه اوم تازه فهمید زندگی یعنی چی ... الانم خیلی خوبه خدا رو شکر ...
به نظر من زنگ بزنید کمپ های درست حسابی میان بی هوش میکنن میبرن ...
این پسر عموی ما تازه بعد یه هفته که برده بودنش فهمیده بود چه خبره !!!!
چقدر وقت الکی رو این خ.ا تو این سال حساس از دست دادم
استرس دارم اساسی....
رحمت خان .. تا اونجا که من میدونم شما خیلی درس خونید
استرس با درس میاد..هر چی بیشتر می خونید استرستون بیشتر ه و مدام ایرادات کارتون رو میبینید...
پیشنهاد من
1- برنامه ی روزانه ی درسی هر روزتون حتما مشخصه..خوب بعد از اتمام هر روز یه جمله برای خودتون بنویسید و سعی کنید جمله ی انرژی بخشی باشی.. از زحماتتون توی روز تشکر کنید-چه ایرادی داره آدم خودش, خودش و تحویل بگیره..
2- در مورد خ ا زهره ماری .. من میدونم چی میتونه کمکتون کنه برای ترک..چون راهیه که برای همه جواب میده..در واقع تنها راهه..هم آرامشه..هم رحمت..هم پاکی..3 بار توی روز انجامش میدیم..و از بنده بودنمون لذت می بریم.. (راهنمایی بیشتر فول ه
)
3- میدونم که انشاا... میتونید.
خدایا این چه امتحانیه ...
خیلی زیر فشارم ... طاقت ندارم آخه ... ضعیفم
خدا تورو خدا ...!
(1391 دي 26، 19:24)عمو سعید نوشته است: [ -> ]خدایا این چه امتحانیه ...
خیلی زیر فشارم ... طاقت ندارم آخه ... ضعیفم
خدا تورو خدا ...!
هر که در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش می دهند!
--------------
سر به روی شانه های مهربانت می گذارم
عقده ی دل می گشایم گریه ی بی اختیارم
از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم.
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم.
خواننده ی مورد علاقه مه
حقیقتش دیروز کلی برنامه ریختم ... گفتم که امروز ال میکنم بل میکنم ...
صبح یه خبر بد همه چیرو خراب کرد ...
5 تا 6 ساعت درگیر اون بودم ... حل نشد ... فقط موند اعصاب خوردیش (خدا لعنت کنه مسئولی که میتونه کاری برات کنه ولی نمیکنه!)
اومدم خونه ...
خونه هم هیچ آرامشی انتظارم رو نمیکشید ...
خیلی سخته به خدا ... الان یک هفتس که هیچی سر جاش نیست
همه چی ملتهب شده
همه باهام از سر جنگ پا شدن ...
نمیدونم مشکل از کجاس
نمیدونم
امروز یک مطلبیو خوندم بعدش کلی گریه کردم
درد منو کسی درک نمیکنه ولی گفتم که خودمو راحت کرده باشم
بقیه فکر میکنن امثال من هرزن یا روانین ولی این یه اختلال در آفرینش خداست نه هرزم نه روانی
جناب کمک من کمی در این باره مطلب خوندم و میدونم که از آفرینش هست..
اما شنیدم که میشه از پزشک کمک گرفت !
پیش دکتر رفتم اونها هم تغییر جنسیت رو پیشنهاد میکنن که خودش باعث هزار جور بدبختی بیآبرویی تو فامیل و...
طرد شدن توسط خانواده و..
پسرا بخاطر رفتارمون مارو غریبه میدونن دخترابخاطر جسممون ای کاش امثال من زیاد بودن تا حد اقل تنها نمونم شما ها ازدواج میکنید و میرید من میمونم این سایت
در جسم پسر فقط وانمود کردم که پسرم فقط آرزوم بود که فقط یه لحظه روحم پسر بود یا جسمم دختر بود جامعه همیشه از من چیزیو میخواست که نبودم
امیدوارم در آخرت جسمم با روحم یکی بشه خدایاازعمر من کم کن و به عمر کسی که مفیدتره بیفزا خدایا این همه تناقض رو تمومش کن نمیخوام دیگه زندگی کنم
اگه سکوت کنم سرزنش میشم که چرا اینجوریه اگه حرف بزنم متهم میشم ومسخره امثال من چکار کنند
ببینید اگر مشکل را خانواده درک کنن،حاضر میشن به خاطر فرزندشون احتی به شهر دیگه ای مهاجرت کنن
این چیزی که شما ازش حرف میزنن اگر تشخیص روانشناس تغییر جنسیت بوده انقدر خودتون را ازار ندید
یک بار جسارت کنید و با خانوده در میان بگذاترید
این که دست شما نبوده که بخاهید به خاطرش شرمنده باشید