سلام
خوبین همتون؟
تا بخواین دلم واستون تنگ شده
یا سایت با من مشکل داره!!! یا اینکه کلا مشکل داره...
تقریبا یک هفته است سیستم عصبی من قبل از ورودم کاملا دست خوش نوسان میشه:smiley-yell:
آخرشم قبل اینکه لود کامل بشه حوصلم سر میره میام بیرون...
حالا هم میبینم که فقط منم که مشکل دارم چرا؟ کسی میدونه ؟(که بتونه کمکم کنه)
_____________________________________________________________________________________
من نوشته های خانم مارال رو خوندم هر چند که خیلی طولانی به قول دوستمون "یا ابالفضل!" .
اما بسیارمفید بود یه جور موعضه ی دوستانه...پشت حرفاشون چیزی به جز مهربونی و خیر اندیشی نبود
حرفاشون خبر از یه بینش عمیق می داد و خلاصه اینکه خوب بود.
اما یه چیزی دل منو سوزوند..
اینکه هرکس دیگه هم خارج از این مشکل باشه همین فکر رو میکنه ؟
که ما خدا رو فراموش کردیم....که ما خیلی تحت فشاریم .....که ما استرس داریم....که ما موفق نیستیم و.....؟؟؟؟
خدایی ،چند نفر از بچه ها خودشون شروع کردن ؟ تو حرفا خوندیم که
درصد زیادی از بچه ها تا مدتها شاید سالها اسیر بودن بدون اینکه بدونن چی کار میکنن..
بدون اینکه معنی دقیقی از کارشون داشته باشن..و وقتی فهمیدن که دیگه اسیر واقعی بودن .
حالا اثرات بد و خاطرات بدتری که واسمون مونده بماند..که شاید دلیل خیلی از ناکامی هامون همین اثرات باشه.
ما ها (کسایی که تو کانون عضو هستن رو میگم) اگه ناراحت نبودیم که قصد ترک نمیکردیم..
گریه نمیکردیم.. غصه نمیخوردیم.. به دوستیمون با هم دیگه چنگ نمیزدم که مبادا غافل بشیم..
دلم میخواست به خانم مارال بگم :
""درسته که میگین باید فراموش کنیم ولی عزیز من اینو در نظر بگیرین که
اثرات این کار اینقدر در ما هست که فقط با "خواستن تنها " به ترک نمیرسیم..
ماها انگیزه هامونو توی دوران اسارتمون از دست دادیم ...اما همینکه اینجاییم
میگه که خدارو دوست داریم
میگه که امیدمون فقط به خداست
میگه که ناامیدی واسمون مثه مرگه
میگه که دین و دنیای خودمونو دوست داریم
میگه که ما داریم تلاش میکنیم و به زمان احتیاج داریم ..
آره استرس داریم اما دلیل ایجادش چی بوده؟ به این فکر کردین؟!
ما مجبوریم به خودمون فشار بیاریم،چون این قصه مال شبهای این روزها نیست .
این قصه سالهاست که واسه ی بعضی از ما تکرار شده ،
پس برای خلاصی از اثرات لالاییش و بدخوابی هاش مجبوریم خودمونو هر لحظه و هر جا
محکم نگه داریم تا یه موقع اسارت دوباره بر نگرده .
البته حرفهای شما کاملا منطقی وصحیح ، اما اینکه ما باید انرژیمونو یه جایی دیگه مصرف کنیم
مال زمانیه که مطمئن باشیم دیگه وسوسه نمیشیم..
ممنون که باهامون اینقدر خوب و مهربانانه حرف زدین. ""
_________________________________________________________________________________________
خیلی حرف زدم امیدوارم با دیدنش از "ابالفضل(علیه السلام)" کمک نخواسته باشین !!
اما اگه نمیگفتم خفه میشدم..
این حرفای که زدم شاید به نظر بعضی ها اشتباه باشه ،نظرم بود دیگه !!! نظرا میتونن متفاوت باشن......
خیلی دوستتون دارم.موفق باشین..یاعلی.