هپی
تو به خاطر چیزی از خودت نباید بجنگی که!!!
خوب فکر کن ببین واسه کی باید بجنگی...مطمئنم جوابشو میدونی...نه فقط تو بلکه هممون جوابشو میدونیم...منتهی گاهی اوقات جواب رو یادمون میره تو امتحان نمرمون تک میشه...هیچی دیگه دوباره باید از اول ترم دیگه شروع کنیم تا یه امتحان دیگه...
به قول یه نفر:آفرین گل دختر
کربلایی
هم دردیم عزیز
ماسا
بی خیال بابا...فکر مکر رو بزار کنار...فکر جزو دسته ی وهمیاته...وهمیات رو ولش کن بچسب به واقعیات...حالا فکر کنی مثلا چی میشه...تهش دوباره خودتو الکی غمگین میکنی
امید رهایی
برادر چیکار میشه کرد...کاریه که شده...اسمشو بزاریم "اشتباه بزرگ سال"
(1391 آذر 6، 15:45)حسین چار دو دو نوشته است: [ -> ]ماسا
بی خیال بابا...فکر مکر رو بزار کنار...فکر جزو دسته ی وهمیاته...وهمیات رو ولش کن بچسب به واقعیات...حالا فکر کنی مثلا چی میشه...تهش دوباره خودتو الکی غمگین میکنی
بعله بعله ...میدونم!
ولی دست خودم نیس که!
لامصب اگه فقط یه دقیقه.. تو ذهنم نباشه میرم نماز شکر میخونم به خدا!
(1391 آذر 6، 19:18)Ma Sa نوشته است: [ -> ] (1391 آذر 6، 15:45)حسین چار دو دو نوشته است: [ -> ]ماسا
بی خیال بابا...فکر مکر رو بزار کنار...فکر جزو دسته ی وهمیاته...وهمیات رو ولش کن بچسب به واقعیات...حالا فکر کنی مثلا چی میشه...تهش دوباره خودتو الکی غمگین میکنی
بعله بعله ...میدونم!
ولی دست خودم نیس که!
لامصب اگه فقط یه دقیقه.. تو ذهنم نباشه میرم نماز شکر میخونم به خدا!
یه چیز بهت میگم انجام بده...حتما نتیجه میگیری
به خونوادت بیشتر ابراز محبت کن
خواهرت برادرت مادرت پدرت ... بهشون ابراز محبت کن
همین (فقط تو رو خدا ساده از این حرفم نگذر،خیلی خیلی تاثیر گذاره)
یکی دو هفته اینو انجام بده نتیجه گرفتی بگو تا بقیه دستور العمل ها رو بت بگم
ای دنیا اُف به تو که جز درد رنج ناراحتی برایم هیچ نداشته ای
هرچند همیشه و همیشه تقصیر کار خودمون هستیم
وقتی که باید کاری رو میتونیم درست انجام بدیم گند میزنیم توش
یک ثانیه بعد میفهمیم ای داد بی داد ... و هیچ جوره نمیشه درستش کرد
بدی قضیه اینکه افرادی غیر خودت هم دچار این ناراحتی میشن
خدایا خودت کمک کن
بچه هااااااااااااااا خیلی حس بدی دارم...از وقتی از کلاس زبان غیر آدمیزادی(انگلیسی) برگشتم..
راستش معلمم پرسید چرا ما هر سال محرم مراسم میگیریم...
کلی قدقد نمودم اما تهش گفتم بمیری باران که دو کلمه حرف حساب نتونستی بزنی..مثلا به مسلمونی
بعد فهمیدم چقدر پررررررررررررررتم..
تو این همه حرف فلسفی دو زاری یک کلمه هم از شجاعت و دلیری امام نگفتم..فقط غم و اینجوری شد و اونجوری شد..
خیلی حسم بده..یعنی یه وقت میگم بد یه وقت میشه الآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآن من..از یه ربع به 9 تا الآن فکرم مشغوله..که آخه چقدر ابلهم من...
کسی چیزی میتونه معرفی کنه بخونم یهه ذره اطلاعاتم بره بالا از این عذاب وجدان نجات پیدا کنم..از این مطالب عمیق ا .. این سطحیاش و بلدم..
یعنی اول محرم نشده بود گفتم محرم میخوام کتاب بخونم .. گفتن حماسه ی حسینی دکتر مطهری خیلی خوبه..نخوندمممممممممم.. امشب خدا حالم و گرفت اسااااااااااااسی... گفت برو آدم شو .. اینقدر حرف الکی نزن..
اگه سورس انگلیسیش معتبره که خیلی بهتره (ای بمیره اونکه نزاشت زبان شیرین فارسی بشه بین المللی)
متشکر میشم بدین من از این اوضاع داغون نجات یابم
بهم نخندیناااا. دلم واسه خونمون تنگ شده دو ماه و خوردیه نتونسم برم خونمون . گناه دارم بخدا
چرا شکلکای من اینجوری شدن ؟ بعضیا جدیدن بعضیا نیستن ؟
روح آدم نیز سرما میخورد، درست مثل جسم
گاهی مجاورت با آدم های منفی و مریض دل
گاهی اوقات نبودن کنار یک گرمای مطبوع باعث میشه روح آدم سرما بخوره
انگار مدتیه سرما خورده ام...
علی (ع) : " همانا این دل ها مانند بدن ها افسرده می شوند، پس برای شادابی دلها، سخنان زیبای حکمت آموز را بجویید" ( حکمت 95)
خدایا
دیگه چی میخوای از جونم
لابد میخوای مارو بعد از این تو جهنمت هم بکنی
دستمریزاد
یاران شتاب کنید، قافله در راه است. می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند؟آری گناهکاران رادر این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را می پذیرند.
(1391 آذر 4، 20:32)َAlex نوشته است: [ -> ]نقل قول:
درسته که ما روحمون از خداست!! اما وقتی آدم برای آرامش خودش کاری رو انجام بده بیشتر به نفعشه!! اومدیم یکی به بهشت جهنم ایمان نداش اونوقت نمیشه از تیوری شما استفاده کنه
خواهرم ، دوباره سلام .
از آخر به اول جواب میدم . ببینید کی گفته این تئوری من هست ؟ این رو هم ائمه ی ما به دفعات گفتن و هم تو یکی از سخنرانی های شهید همت شنیدم و خیلی جا های دیگه . ببینید کسی که به بهشت و جهنم ایمان نداره ، صد در صد به خدا هم ایمان نداره ( اگر هم داره اسمش ایمان نیست . اسمش بازی کردن با لغاته ) . بنا بر این کسی که این باور به بهشت و جهنم رو نداره و از این تئوری پیروی نمیکنه نباید پیش خدا گله ی چیزی رو بکنه . چون برای خدا نبوده ، نباید نتیجه اش رو از خدا بخواد . ولی اگه کاری برای خدا باشه ، آدم از نتیجه اش مطمئنه چون میدونه هر چی بشه خواست خدا بوده و به صلاح خود ما ) آدم هیچ وقت نمیتونه با کاری از این قبیل خودش رو آرام کنه . الا بذکر الله تطمئن القلوب . ( دلها با یاد خدا آرام میشوند ) . این دیگه گفته ی مستقیم خود خداست .
سلام!
ببخشید من دیر جواب میدم، اما مطمین باشین من تا ته این حرف وامیسم تا به یه نتیجه ای برسه جناب الکس! یا من قبول میکنم یا شما.پس منتظر جوابای من باشین!
من آدم مذهبی یی نیستم! دلیلش اینکه مذهب باعث تعصب میشه بیشتر اوقات همه همه جای دنیا میگن دین من بهتره، من تازه وجود خدا رو به طور قطع برای خودم با همه ی داده هایی که گرفتم تثبیت کردم اما نه با کتاب دینی با کتاب زیست به خدا رسیدم الان یک درصد هم احتمال عدم وجود خدا رو نمیدم!
اینو گفتم که شما بدونی تویه اصول دین همیشه وقت تامل داریم خدا هیچ جا نیومده بگه چون بابات مسلمونه تو هم باید باشی گفته بیاین فکر کنین!
حالا این بحث شما که میگین ایمه اینجوری گفتن یا شهید همت ... و چون اونا گفتن باید گفت کاملا درسته... این فقط نشون میده که شما بهش عمقی نگاه نکردی...
یه بار دیگه میریم سر بحث دلیل آفرینش انسان
.خدا انسان رو به جهان آورد که بگه معجزه ای که آفریدم و تو ای شیطان بر آن سجده نکردی خیلی سرش میشه
! آوردش تا عظمت خودشو نشون یده... نشون بده این آدمی که اوردم با همه ی وسوسه هاش بازم روحش پاکه ، به نظر من حالا چه جناب عالی بگی خدا این کارو واسه تو کردم چه نگی نتیجه یکییه ! تو عظمت خدا رو که روحش درون تو بود و با دستاش تو رو کشید نشون دادی فرقی نداره بگیش یا نگیش!!
اینکه دل آدم با یاد خدا آروم میگیره کاملا درسته
! اما منظور از خدا ایمانه نه صرفا خود خدا.
خود معلم دینیمون یه بار یه داستانی تعریف کرد که دوسداشتم براش کف بزنم
!البته اینکه این داستان سمبولیک شکی نیست اما جالب بگم:
هر روز یه زن بت پرست که بچه اش از شدت درد داش می مرد کنار بتی زانو میزد و فریاد می زد : صنما! صنما! بچه ام را شفا بده! خدا که اون بالا با فرشته ها داش تماشا میکرد به فرشته ها دستور داد هر چه زودتر به دادش برسن! فرشته ها رو کردن به خدا و گفتن اون که خدا پرست نیست ! خدا گفت این بتی که هر روز این زن در مقابلش زانو میزنه در واقع خود منم!
بعضی وقت ها، نمی دونم، نمی شه یا نباید مستقیم حرف زد!
چیزی که در ادامه اومده، بخشی از کتاب "وداع با اسلحه" ارنست همینگوی هست با ترجمه نجف دریا بندری.
شخصیت اصلی داستان فردریک هنری , جوانی آمریکایی است که قبل از شروع جنگ جهانی اول جهت تحصیل به ایتالیا رفته است
و پس از شروع جنگ , داوطلبانه وارد ارتش ایتالیا شده است. او در واحد بهداری مشغول است و کارش جابجایی و نظارت بر آمبولانس ها و بیمارستان صحرایی است...
"...اکنون مدتی گذشته بود و من هیچ چیز مقدسی ندیده بودم و چیزهای پرافتخار افتخاری نداشتند
و ایثارگران مانند گاو و گوسفند کشتارگاه شیکاگو بودند. گیرم با این لاشههای گوشت هیچ کاری نمیکردند جز این که دفنشان کنند.
کلمههای بسیاری بودند که آدم دیگر طاقت شنیدنشان را نداشت و سرانجام فقط اسم جاها آبرویی داشتند...
کلمات مجرد، مانند افتخار و شرف و شهامت یا مقدس در کنار نامهای دهکدهها و شمارهی جادهها و فوجها و تاریخها پوچ و بیآبرو شده بودند..."
کم نمیارم
ولی دنیا
این حق من نبود...
این حق من نبود دنیا
ولی
کم نمیارم
:ep: