ناگزیر از سفرم، بیسر و سامان، چون «باد»
به «گرفتارِ رهایی» نَتَوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟! مگر میشود از خویش گریخت؟
«بال» تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه «مردم» نشناسد تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوختهای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
من شادبانو من ....
متهم به حبس ابد در پیله تنهایی
ک زندانبانش خودم
شکنجه گرش خودم شده ام.
همیشه رود با خود میوه غلتان نخواهد داشت
به دست آور اناری را که از دست تو خواهد رفت
جالبه هیچ کس توجه نمیکنه مشکل چیه ایراد کار کجاست
فقط یسری حرفای خوب ک حتی ممکنه ربطیبه طرف نداشته باشه رو به عنوان نصیحت میگه و دو درصد هم فکر نمیکنه ایا الان جای این حرفا الان و تو این شرایطه.
همه میخوان کمک کنن همه میخوان ارووم کنن اما بلد نیستن و میشه همون ماجرای اینکه همه ی ما ایرانیا فک میکنیم همه کاره دکتر مهندس و .... هستیم
اینکه به حرفت گوش نکرده و با قضاوت خووشون نصیحت شی جالبه چون حرفایی رو ازشون میشنوی ک به خودت میگی نکنه واقعا مشکلت این بوده. تو بهتر مشکلتو میدونی یادبقیه.
دلم گرفته چند روزه از این زمانه واقعا خسته شدم ، اومدم سفر مگر اینجا آروم بگیرم اما اوضاع خیلی خرابه اینجا ، فساد بی داد می کنه
دلم می خواد بمیرم
دیدم و خوشم اومد چرا دروغ بگم ، چون چیزایی دیدم که توی طبیعت من دلچسب و جذاابن
اما حلال نبود
دلم گرفته ... خیلیییی
بچه ها التماستون میکنم برام دعا کنید . خواهش میکنم خسته شدم . نمیکشم دیگه
خدایا...
دلم عجیــب هوایت کرده است!
نمی دانم در این هوای غبار گرفته دلم...گره از کدام بغض نهفته بگشایم!
خدای من!
می دانم که می دانی هرآنچه را که مدتهاست عذابم می دهد...
می دانم که می بینی چشمان نگران و منتطرم را که سالهاست در انتظار بهاری نشسته است که فصل خزان دلم را شکوفه باران می کند...
با من حرف بزن خدای من... بگذار تپش های به شماره افتاده دلم، اندکی بوی عشق را استشمام کند...
بگذار در این شوره زار نفس گیر، گمان نکنم که تنهایم! گمان نکنم که حتی تو! تو خدای خوب من!... از من بریده ای
خدایا...
درمانده ام... در بیراهه ای که می خواهد تو را از من بگیرد!
دستم را بگیر محبوب من...مرا به حال خودم وا مگذار...
گیر کردم بین دوراهی
کافیه ترسمو از بین ببرم
یه راه بیشتر نمیمونه
این ترسم باید مث ترس شیرجه زدن تو عمق زیاد اب باشه
باید برطرفش کنم. باید بتونم. باید باید باید
رفیق مشتی ندارم....هر که به دنبال درد خویش...
از این به بعد تو رفیقم باش که مشتی تر از تو ندیدم...
یا رفیق من لا رفیق له..
سلام
رفقا بهتر نیست بجای جملات قشنگ که احتمالا بار عملی هم ندارن و گله از روزگار به همدیگه کمک کنین-
وضعیت این تایپیک داره در تضاد با سایر تایپیک ها پیش میره -مخصوصا اینکه کسایی اینجا از غم روزگار و مشکلات میگن که
بقیه جاها به دوستان تازه وارد روحیه میدن(شاید ما یکم این اوضاع رو درک کنیم ولی برا بعضیا قابل هضم نیست)-
وضعیت همه قابل درکه ولی نه اینجا و اینکه سعی کنیم به هم کمک کنیم -نه جملات قشنگ و توخالی و نه گلایه و نه ...
مختصر...سخت نگیرین
دوست خوبم؛ آلفا2ی عزیز
آدم ها در طی مسیر همیشه به گرفتن روحیه نیاز ندارند
گاهی فرصتی میخواهند برای ابراز احساسات شون
فرصتی برای شنیده شدن
فرصتی برای حرف زدن
و گاهی فرصتی برای گرد گیری و دور ریختن افکار آشفته
اینجا ساخته شده برای همچین وقتایی
و بعد اینکه انسان مختاره
لازم نیست همه چیز رو بخونه یا بشنوه...
دیگه خسته شدم ازین وضع...
این ورزش لعنتی جز بدبختی هیچی نداشته تا الان...بقیه هیچکاری نمیکنن هیکلاشون بزرگتر از منه... برا بقیه که فقط ظاهرو میبینن مهم نیست که اون نمیتونه نصف
من وزنه بزنه!
موقع ازدواج هم به هیکل نگا میکنن نه به قدرت!!!
از طرفی هم کلی پول دادم چیز گرفتم بتونم بیشتر موقع تمرین فشار بیارم ازونور تحریکات زیاد میشن! سه برابر حد معمولی هم باید غذا بخورم که دیگه وضع خیلی
ترک خیلی افتضاح میشه...
هرچی پول داشتمو ریختم توی این راه و دستگاه درست کردن خونواده هم هیچ حمایتی نمیکنن...دارن و نمیدن...
اخه من اینطوری چه خاکی بریزم تو سرم؟!
یه افرین هم نمیگن چه برسه به چیزای دیگه...
ملت برا کیف و حالشون یا هرچیز دیگه تنهایی یه بارم نمیرن تمرین! میگن بد میگذره! نمیتونن توی اون بیابون دووم بیارن! من 4 ساله دارم تنهایی میرم این شده
وضعم که بیام اینجا از بدبختیم بگم!
خدا....دیگه تحمل ندارم...
همیشه اخر هر کم اوردنام یاد سهراب سپهری نیوفتم که میگه
اندکی صبر سحر نزدیک است
خیلی بد و زشت و افتضاح هست که پیمان هارو که با خدا بستی
ضرف چند ثانیه و به خاطر کشش نفست بشکنی
از خودم و همه چیزم و کل وجودم متنفرم
دلم می خواد بمیرم و این اتفاقا نمی افتاد از دنیا سیرم ...
گند زدم به روح و روان و جسم