سلام
(1390 فروردين 3، 22:07)Alireza 68 نوشته است: [ -> ]سلام اسم من علیرضا هست 21 سالمه مبتلا به این گناه کبیره اولین بار خیلی سال پیش بود اخرین بار هم همین دیروز از دیروز شروع به ترک کردم بیشترین زمان ترک من 4 ماه وخورده ای بود بر میگرده به سال 88 اون موقع یه روز برگشتم پیش خودم گفتم که خدایا کمکم کن که ترک کنم با کمک خدا و ماه رمضان من تونستم ترک کنم ولی در همان اوایل ماه رمضان از سر کار برمیگشتم که چشم تو چشم یه دختر زیبایی شدم و یه جورایی عاشقش شدم پیش خودم گفتم دیگه واسه همیشه این گناه رو میذارم کنار و فهمیدم که اون دختر خانم هم از من خوشش میاد خیلی مسایل دیگه ای پیش اومد که بخوام بگم خیلی میشه و چون من تا حالا دوست دختر نداشتم بلد نبودم چیکار کنم شاید هم کار خدا بود که من باز هم با دختری دوست نشم بعد چند مدت بهش مشکوک شدم و فهمیدم که دوست پسر داره ومن هم کنار کشیدم و از اونجایی که محل کار من و خونه دختره نزدیک هم بود باعث افسردگیم میشد واز بعد چند مدت مقاومت گول شیطان و هوای نفسم رو خوردم و باز به این گناه برگشتم چندین و چند بار توبه کردم و باز هم توبم رو شکستم واز دیروز 2 فرودین 1390 با این سایت اشنا شدم و امیدوارم با کمک خالق هستی واین سایت خوب واسه همیشه ترک کنم و لطفا منو کمک کنین
جزو پست های اول منه
تو فکر ازدواج افتاده بودم پیش مشاور رفتم و این داستانو بهش گفتم
و به این نتیجه رسیدم که توی اون موقع فقط 13 سالش بود و نهایتش این بود که تو دوران بچگیش این کارو کرده و صرفا میتونسته جهت کنجکاوی بوده باشه
خودمو راضی کردم به خانواده ام بگم با کلی استرس و اذیت هایی که شدم تا به خانواده ام بفهمونم وقت ازدواجمه و زن میخوام
و کلی زور زدم که به خانواده بفهمونم ازین دختره خوشم میاد اونم با کلی واسطه بازی و ..
خانواده ام مدتی میدونست و خودشو زده بود به نفهمیدن و ندونستن و فیلم بازیکردن
تا اینکه رودر رو شدیم اعضای خانواده و مستقیم حرفامونو زدیم
گفتن زن گرفتن خوبه ولی بهتره خانواده بیاد بگه این کیس هارو برات داریم تا اینکه تو بیای به خانواده بگی این کیسو برام بگیرین
گفتم مشاور گفته اول اینو بررسی کن تا بعدا ازدواج کردی پشیمون این نشی
داداشم فکر میکرد من باهاش دوستم و دارم فیلم بازی میکنم و به خیال خودش که ختم روزگاره و بهتره باهاش رو راست باشم
به هر زبونی میگفتم به خدا باهاش صنمی ندارم تو ظاهر قبول کردن و لی تو دلهاشون نه
گفتن باشه بررسیش میکنیم ولی بررسی سفت و سخت و اونم سر فرصت
حدود یکی دو ماه تحقیق کردن ( تحقیق اولیه خوب بود)
(توی تحقیق از یکی پرسیدن به نظرت این دوتا با هم دوستن؟ طرف گفت نه بابا من بعید میدونم علیرضا اینجور ادمی باشه! این یکم ناراحتم کرد)
منم به خودم جرات داده بودم و از سمت خونه دختره ( مسیر کارم بود) رد میشدم مادرشو همیشه سلام میکردم حتی قبلا ها
این بار به خودم جرات دادم که به خود دختره هم سلام کنم
اونم خیلی خوب جوابمو میداد
بلاخره توی تحقیق به گوش خانواده دختره میرسه و رفتارشون بعد از شروع تحقیق ها به ظاهر با من خوب بود و سلام گرم میگرفت مادرش و خود دختره هم اگه من توهم برم نداشته باشه متمایل نشون میداد خودشو
تحقیق دوماهه اینا تموم شد و این وسط هم منم همش استرس که چی میشه بلاخره چون خانواده ام بهم هیچی نمیگفتن از کاراهایی که انجام میدادن
و بلاخره زنگ زدن مادر دختره گفت بهمون فرصت بدید فکر کنیم و بعدش بگیم بیاین یا نه
بعد ده روز خواهر من زنگ زد و گفتن جواب دختره منفیه دوست داره ادامه تحصیل بده!
خانواده من فکر کردن طاقچه بالاس و اصرار کردن بازم فکر کنین
بازم هم ده روز زنگ نزدن و بعدش زنگ زدن ( فکر کنین چه استرس و حالی داشتم من)
گفتن جواب دخترمون منفیه بازم میگه میخواد ادامه تحصیل بده عموش هم میگه زودشه چرا میخواین دختره رو توی نوزده بیست سالگی شوهرش بدید
من واقعا گیج شدم اگه جوابشون منفی بود پس این رفتارا چی بود دوستام میگن توهم زده بودی ولی به صراحت میگم توهم نبود و این رفتارو دیدم
خانواده ام ناراحت بودن این دو سه روزی از این اتفاق
من به یکی از خواهرام گلایه کردم چرا شما همون 6 الی 7 ماه پیش که بهتون گفتم ی زنگ نزدید بپرسید قصد ازدواج داره یا نه اصلا شرایطش چیه؟
جواب داد که ما فکر میکردیم تو خیالت از طرف خانواده اونا راحته! گفتم بابا من به هر زبونی گفتم که هیچی بینمون نیست!
گفتم حالا باورتون شد باهم دوست نبودیم؟
بعدش ی بنده خدایی که همسایه سابقشون بود و با این خانواده رفت و آمد خانوادگی داشت و یکی از کسایی بود که ازشون تحقیق شد برای دختره
خانومش بدون هماهنگی از طرف خودش رفته با دختره صحبت کرده که چرا جواب رد دادی و این پسر خوبیه و.. 5 الی 6 سال تورو میخوادو..
اینجور که این همسایشون امروز بهم گفت گفت جواب دختره این بود که کسی که منو میخواد باید منتطرم بمونه!
و باید ماشین و خونه داشته باشه!
منم برگشتم به اون رابط گفتم این موضوع برای من دیگه تموم شده اس!
یعنی اگه من ماشین و خونه داشتم ایشون یهو بزرگ میشدن و وقت ازدواجشون میشد؟