(1392 خرداد 22، 20:06)ترلان نوشته است: [ -> ]بد شانس به کی میگن
من
این درست میشه اون خراب میشه
همه چی خراب
چقد ناراحتم
اگر به خدا اعتماد داشته باشی
قبول داشته باشی که هر کاری که انجام میده به صلاحته دیگه نمیگی بدشانس
از نظر تو خراب شده
ولی شاید خیرت تو این بوده
بهش اعتماد کن
(1392 خرداد 21، 22:40)کریم نوشته است: [ -> ]سلام دوستان
راستش من وقتی کم سن تر بودم (خیلی کم سن هم نه، مثلاً تا همین چند ماه پیش) کلاً از آدمایی که به قولی پدر سوخته بازی در میارن بدم میومد. اما الآن فهمیدم که تا حالا بیرون گود وایساده بودم.
وقتی بری توی کار، می بینی خوب بودن خیلی هزینه داره. اون وقت باید تصمیم بگیری که هزینه بدی یا اینکه همون کارایی رو انجام بدی که ازش بدت میومده.
البته من تصمیم گرفتم خوب بمونم. ولی خب هنوز کامل توی گود نرفتم. باید ببینیم وقتی شرایط سخت تر میشه چه حالتی پیش میاد و می تونم روی قولم بمونم یا نه؟ مخصوصاً ازدواج شرایط رو سخت تر می کنه و مردها رو مجبور می کنه که پول در بیارن.
سلام
مسئله حل شد
یه راه مسالمت آمیز پیدا کردم که نه هزینه زیادی بدم و نه کار نادرستی انجام داده باشم
ولی اگه از اول خودمو باخته بودم و کوتاه اومده بودم این راه رو پیدا نمی کردم. (می بخشید که کلی و مبهم حرف می زنم
)
ترلان جون بیا با دید مثبت به قضیه نگاه کنیم
بیا اسمشو خوش شانسی بزاریم هان؟
بگیم اگه فلان اتفاق افتاده حتما حکمتی توش بوده
خدا خیر و صلاحمونو بهتر از خودمون میدونه نه؟
پس به قول زارا جون بهش اعتماد کنیم
به امضام یکم دقت کن.....
بعدشم باور کن اگه این غم و غصه ها نباشه ک ما یاد خدا نیستیم
بزار خودمو بگم:"من قبلا خیلی ناشکر بودم انقدر غرق شادی بودم ک اصن یاد خدا نبودم ولی موقع ناراحتیام معشوقه ی خودم میدونستمش...ولی الان چشامو رو نعمتاش،مهربونیاش،سخاوتش باز کردم و موقع شادیهامم شاکرم
ببین عزیزم م تا یه جایی واسه حل مشکلاتمون تلاش میکنیم و ما بقیشو میسپریم بخدا هرچی بخواد پیش میاد
پس بسپر بخودشو نگران نباش
کاش یکی بود که مثه همه نبود...
کاش یکی بود که میشد باهاش حرف زد
بدون.این که در موردت قضاوت کنه بدون که این که متهمت کنه
اصلا هیچی نگه فقط بشنوه
نگه من بهت گفتم این کارو نکن
نگه دیدی به حرفم رسیدی
فقط گوش کنه سرمو بزارم رو شونش و فقط گریه کنم
دلم میخواد حرفام به جای دهنم از چشمام بیان ولی حیف چون
من یه مرد ام....ای کاش این غرور لعنتیه مردونه نبود
اگه این لعنتی نبود کلی بغض باز نشده تو این گلوم که تو گلوم هست دیگه نبود
بعضی موقع ها حس میکنم چقد تو این دنیا تنها و غریبم
پس خدا کجاست؟
اه خسته شدم از خودم دیگه کات.
محب الزهرا
وای چقد این حسو دوست دارم
واسه هممونم هرچن وقت یه بار تو زندگیمون به وجود میاد
اینکه از عالمو آدم خسته بشی و نیاز به یه شنونده داشته باشی
واسه اینکه خودتو درداتو خالی کنی
چقد خوبه ک این شنونده خداست
داداش در چنین مواقعی خدا شرایطو جور کرده ک خودت باشیو خودش،و فقط واسش از خودت و غمت و ناراحتیت بگی
چقد خوبه ک این شنونده سرزنشت نمیکنه و میگه بنده خوبم آغوش من بروت بازه بیا خودتو خالی کن
مگه به یه شونه واسه گریه هات احتیاج نداشتی؟!خب خدا هست
برو باهاش حرف بزن منتظرته
بخدا آروم میشی
سلام به همه
جایی رو نداشتم حرف بزنم همه دوستام رفتن مسافرت
گفتم بیام اینجا کسی که نمیشناسمون یذره خودمو خالی کنم...
دیشب عروسی دختر خالم بود
قرار بود یکی رو اونجا ببینم مطمءن بودم که میاد کلی تدارک دیدم برای این روز ولی نیومد
منم مثه همیشه جوگیر شدم و شروع کردم .... خوردن
نفهمیدم؛ انقدر خوردم که دیگه حالم از کنترلم خارج شد
حالم خوب نبود تو ماشین نشسته بودم که دیدم دارن میان بیرون
پسر خاله هامو سوار کردم با اون حالم نشستم پشت فرمون
گفتن از باغ میخوایم بریم پارکینگ خونشون اونجا میخوان جشن بگیرن
فقط باید خداروشکر کنم سالم رسیدیم اونجا...
قبلش به دختر خالم گفته بودم کیو میخوام ببینم اونم فهمید چون اون نیومده خوردم
بیچاره از قضیه من با خبر بود کلی حرص خورد تا اونجا 12 بار بهم زنگ زده بود تو ماشین نفهمیده بودم
رسیدن اونجا بیچاره از صبح هیچی نخورده بود یه ذره که رقصیدن از هوش رفت
انقد فشار عروسیش روش بود از یه طرف من اینجوری کردم...
فقط خدارو قسم میدادم خوب شه دیده تا آخر عمرم لب به هیچی نمیزنم.انقدر داد زده بودن داشتم سکته میکردم از ترس
خلاصه با بدبختی بردیمش بیمارستان بهش سرم زدن گفتن فشارش افتاده
من خودم معدم اوضاش داغونه همش خونریزی میکنه اون همه که خوردم که هیچ نباید استرس بهم وارد بشه هر موقع استرس بگیرم سریع حالم بد میشه
اونو که دیدم منم تو بیمارستان حالم بد شد باز معدم خونریزی کرد
تازه ساعت 4 از بیمارستان برگشتم خونه
خلاصه دیگه توبه کردم
به علی قسم دیگه تا آخر عمرم لب به هیچی نمیزنم
خدا خیلی هوامو داشت نزاشت چیزی بشه
فقط میتونم بگم خداروشکر همین.
خدا رو شکر اقای محب الزهرا
فکر کنم دختر خاله تون خیلی دختر خوبیه
خدا کنه خوش بخت باشه
خدا حفظش کنه
و همین طور شما رو
چقدر خوبه که رابطه تون با امام علی و خانوم فاطمه خوبه
میگن کسی که حب علی تو دلش باشه اتیش جهنم براش حرامه
چه حس بدیه وقتی توی یه شهر بزرگ یه دوست هم نداشته باشی
چه حس بدیه وقتی توی گروهی درس بخونی که همه از هم متنفرن
چه حس بدیه وقتی خونواده ات ذره ای برای برنامه هات و حرفات ارزش قائل نشن و حرف خودشون رو بزنن
چه حس بدیه وقتی رقم های درشت زیاد اطرافت میبینی ولی همیشه محتاج یه لقمه نونی
چه حس بدیه وفتی تمام قوانین درست زندگی کردنو میدونی ولی زندگیت افتضاحه
چه حس بدیه وقتی میدونی تمام مشکلات زندگیت از بزرگترین گناه روی زمین ناشی میشه و باز هم گناه می کنی
چه حس بدیه وقتی، حس میکنی خدا پیشته اما از شرمندگیت میگی باهاش قهرم
چه حس خوبیه وقتی می بینی درد دل نفر قبلی عین درد دل خودته
چه حس خوبیه که وقتی باهش از شرمندگی قهری
بیاد بگه ولی من آشتی ام
نه؟
کاشکی می شد
نه اقای اراده؟
می تی جون و آقای اراده مگه نمیگید حس میکنید خدا پیشتونه ولی از شرمندگی میگید باهاش قهرم ؟
مگه نمیگید کاش میشد بیاد بگه من آشتی ام؟
خب برادر من،خواهر من آشتی بودن ک نماد خاصی نداره
وقتی میگید حسش میکنید وقتی میگید پیشتونه، خب این یعنی آشتی هان؟
بخدا خدا انقدر بزرگو بخشندس ک هیچ وقت با بنده هاش قهر نمیکنه حتی بنده های بدش مثه من....
شاید از بنده هاش برنجه ولی قهر نمیکنه چون میدونه ما جز اون هیچکسو نداریم ....
یاد یه جمله معروف افتادم:
"خدایا ما اگر بد کنیم ،تو را بنده خوب بسیار است
تو اگر مدارا نکنی ما را خدای دیگر کجاست؟"
جناب اراده درسته همه این حسایی گفتید بده تحمل کردنش سخته
ولی اون حس آخریه ک گفتید،با همه بدیش به همه ی اونا حسا می ارزه
اینکه حس کنی پیشته....
قدرشو بدونیم........
اخ... گفتيد
خيلي بده در تكتك لحظات حسش كنيد ولي از شرمندكي نتونيد باهاش حرف بزنيد
كفران نعمت يكي از بدترين كناههاست اسراف هم همينطور بعد وقتي ببيني كه جقدر نعمت هايي را كه خدا بهت داده ناشكري كردي جقدر وقت تلف كرديد
نمي تونم حرفبزمم انكار قلبت شرمنده است درد مي كنه از بار سنكين كناه.....
بگذريم كاش سبك بال بودن كودكي را درك مي كرديم.
هي....
فکر کنم من فهمیدم
امیر حسین خان دمپایی احتیاج دارید
همین الان می رید مسابقه ای که سرپرستشید و یه ارسال خوب و عالی اونجا می ذارید
بعدشم می رید تو امیدوار باش دوست من
کانونیا
چقدر به خدای مهربونیها اعتماد دارید؟
مگه خودش بهمون زندگی نداده؟
مگه خودش نیست که همه چیز رو اداره میکنه؟
ما کجای این زندگی هستیم؟
باید فرمانبردار بود و تلاش کرد
بقیش دست خودشه
و باور کنید اگر خواهان چیزی باشید که به صلاحتون باشه همه چیز درست میشه
اگر هم به صلاح نباشه جور دیگه ای جبران میکنه
بهش اعتماد کنید و ارامش وجودتون رو از بین نبرید
الله واژه مقدسیه و عجیب در عین ابهتش آرامش میده
دگرگون میکنه
یهو یادت میاره کی هستی کجایی و چکار میکنی و باید چکار کنی
باورش کن
ازش بخواه دلت رو روشن نگه داره
و پاک بمون
نذار بدیها و الودگی ها دل قشنگت رو اذیت کنه تسلیم بدیها نشو
ازاد باش و ازاده
راه رسیدن به خدا از عمق وجودت سرچشمه میگیره
ازش دوری نکن ، اعتماد کن
سلام امیرحسین خان
مدت پاکی خوبی از خودت به جا گذاشتی
اما خودتو ریست شده ندون
یعنی اینکه همچنان تو مسیر ترکی
خودتو نباز و سعی کن روندتو حفظ کنی
مثل کاری که تنهاترین سردار کرد
سعی کن رفع کنی دلیلی رو که به خاطرش لغزیدی
وقتی پوست موزی رو میبینی و میدونی که از روش رد بشی سر میخوری پاتو روش نذار