سلام بچه هاي عزيز
قرار شده همه از تاريخچه اين كار بگن.منم اشاره اي مي كنم
قصه من از اينجا شروع مشه كه من تو سن 9-10 سالگي خيليييييييييييييييييي نسبت به اين مسائل كنجكاو بودم
بخصوص كه مي خواستم بدنم رو بشناسم
بعضي وقتا با خودم مي گم اگه راجع به مسئله ديگه ،انقدر كنجكاوي نشون مي دادم الان پروفسوري چيزي مي شدم
از شوخي كه بگذريم
وقتي مادرم با فاميل در مورد اينجور حرفا خيلي آهسته حرف مي زدن،گوش من تيزتر مي شد ،من فورا متوجه مي شدم،اين مسئله چون برام قابل هضم نبود
يكي نبود بهم بگه آخه بچه اين حرفا به تو چه
خيلي بهش فكر مي كردم،اين شد كه منم قبل از بلوغ اتفاقي پي به اين لذت بردم
بعد از بلوغ هم كه لذتش 1000 چندان شد
واييييييي حالا كه دارم از گذشته مي گم چقدر شرمنده مي شم
اما بذاريد بگم،بلكه يكم خجالت بكشم،آخه مي دونيد آدم با گذشته زمان خيلي چيزهارو فراموش مي كنه
كه در مورد مشكل ما به نظر من خيلي بده
هر جا كه خلوتي پيدا مي كردم اين كارو مي كردم
البته من تا اونجايي كه يادم مياد يه مدت خيلي كوتاه، افسردگي شديد گرفتم
نمي دونم چرا اينطوري شده بودم شايد خاص سنم بود
افسردگيم به اين شكل بود كه همش اظطراب داشتم
مدام فكر مي كردم مادرم مي خواد بميره خيلي حال و هواييييييييي بدي بود
يادم نمياد كي و چطور برطرف شد
بعضي وقتا مي گم شايد اين كار منو از اين مرض نجات داد شايدم اشتباه محض مي كنم
خلاصه اين كارو با نا آگاهي تمام انجام دادم
تا سن 17-18 سالگي
اصلا تا اون موقع نه فيلم بد ديده بودم نه تمايل به ديدن اينجور چيزها داشتم البته اين مسئله رو مديون خانواده خوب و دوستان خوبم هستم
يه روز با خودم گفتم اين كار چيه من انجام مي دم،گفتم شايد مثل مسائل ديگه اي كه همه انجام مي دن ولي راجع بهش حرفي نمي زنن
اون موقع هنوز به اينترنت وصل نشده بودم
رفتم تو لغت نامه ديدم كه اين كار مخصوص آقايون هستش
من بيچاره ،نه روم مي شد از كسي بپرسم،نه هيچ چيز ديگه،بلاخره از خداي خودم بارها خواهش كردم فقط يه راه پيش روي من بذاره
اون بزرگوارم بهتريننننننننننننننننننننننننننننننننن كمك رو بهم كرد
تا حالا به اتفاقاتي تو زندگيتون برخورديد كه واقعا حس كنيد،خدا خواسته كه اين كار انجام بشه،حالا با همه ي اگرها و اماهايي كه توش هست؟
بعد از اينكه به نت وصل شدم،چت كردم
توي چت كردن ها به يكي برخوردم كه ازم پرسيد تو رابطه اي با كسي داشتي
مي گفتم نه ،باورش نمي شد؟؟؟؟؟؟
ولي گفتم چيكار مي كنم،حتي تا اون موقع يعني 8 سال من نمي دونستم اسم اين عمل چيه؟
اول بهم گفت اين مشكل روحي و روانيه من به شوخي گرفتم
ولي بعدش بهم گفت جدي مي گم،خلاصه منو قانع كرد
منو بگيد انگار دنيا رو روي سرم خراب كردند
خيلي حس و حال بدييييييييييييييييييييييييييي بود
انگار بد جوري مورد غضب خدا قرار گرفتي
بدشم مي ديدم 8 سالم با نا آگاهي تباه شده بود
راستي بچه ها اين وسط كي جواب گو هستش؟
مگه خدا حساب كتابش دقيق نيست؟
من ميام حساب كنم نمي دونم كي مقصره
مي دونم وليييييييييييييييي دلم نمياد كه تقصيرو گردنه پدرومادرم بندازم اون ها هم به نوعي نا آگاه بودن
خلاصه از طريق نت خيلي بهم كمك كرد
بچه ها من وضعيتم از حد اعتيادم گذشته بود
تا جايي كه اين كار ديگه برام لذت نداشت
نيما خودش متاهل بود خيلييييييي بهم كمك كرد
هرروز مراقبم بود
هر روز منو امتحان مي كرد ببينه در چه وضعيتيم
من خيلييييييييييييييييي چيزها رو از اون ياد گرفتم
محبت كردنو
بخششو
اينكه درسته كسي رو نمي شناسي اما مي توني با تمام وجود بهش كمك كني
من معرفت اونو نداشتم
خلاصه اكثر كار توي ادارشو صرف نصيحت وكمك به من مي كرد
بچه ها من واقعا تا حالاآدمي مثل اون نديم
كسي كه واقعا مشكل من براش مهم باشم
همش مراقبم باشه
ولي همش بهش شك داشتم چون اون كه منو نمي شناخت چرا كمكم كرد؟
توي اين دوره زمونه آدم نمي تونه به هيچكي اعتماد كنه
خلاصه اين جرقه اساسي رو نيما زد
طوري كه من از وجود خدا واقعا ترسيدم
قبلانم گفتم من كه اين كارو در روز چندين بار تكرار مي كردم
يكدفعه براي 6 ماه اينكارو نكردم
واقعا باورنكردني بود
تا اون موقع فكر مي كردم فقط مشكل خودمه كه حتما بايد حلش كنم و مثل دوستاي ديگم خوب شم
اما بعدش كه برا نيما يه سري مشكلات بوجود اومد رفتم از كساي ديگه پرسيدم
دكترا كه مي گفتن موردي نداره
بقيم مي گفتم اگه تو حده اعتياد نباشه ايرادي نداره
بازم گرفتاريم شروع شد
اما ديگه نيما رفت الان با خودش فكر مي كنه ليلي كاملا خوب شده
و از اين بابت خوشحال
سرتونو درد نيارم
اما هنوز نتونستم از پس اين مشكل بر بيام
چون يادم رفته اين عمل چقدر زشته
چقدر گناه داره
حتي از س ك س هم بدتره چون از خودت سوء استفاده مي كني البته خيليا قبول ندارن
بچه ها جدا مي گم برام دعا كنيد
چون از دست خودم خيلي ناراحتم
من مي دونم كه حتما مي شه ترك كرد
توي اين دنيا همه چي ممكنه
اما براي كساني كه زودتر اقدام كردن تركش راحت تره