گاهی وقتا نفست بالا نمیاد...
لبریزی از گفتن...
اما دلت نمی خواد کسی صداتو بشنوه...
فقط دوست داری که بفهمنت!
گاهی وقتا شک می کنی به خودت...
خودت نیستی...
خودت، یه جور دیگس...
باید بگردی دنبالش...
باید خود فعلی رو تحمل کنی تا پیداش کنی اون اصلیه رو!
گاهی وقتا دلت چیزایی می خواد که نداری...
باید بسنده کنی به اونایی که داری...
همونایی که همچون همیشه قدر نمی دانی!
.
.
.
و گاهی عجیب دور میشی از خدا...
همونی که بیشتر از همه بهش احتیاج داری...
خدایا...
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد...
آقا مثل اینکه بعد ما، دیگه دل کسی به درد نیومد...
امیدوارم که دلتون نگیره هیچ وقت...
یا اگه گرفت، درست وا بشه...
حالا که این طور شد، پس اینم بقیه درد و دل ما:
شب من، تب زده و بارانی است...
قطرات باران اما...
با دلم می گویند...
سحری روشن و پاک در همین نزدیکی است...
سلام
قطعا سحري روشن و پاك در همين نزديكيست..
خودش گفته...
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا
﴿۵﴾
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا
﴿۶﴾
توكلتون ب خدا باشه و صبور باشين..
در پناه خدا..
ياعلي.
اقا باز هم جمعه اي ديگرررر امددد و رفت
ووو تو نيامدي .... دلم بد جور تنگ است
ساعت 6 عصر، گوشيم زنگ خورد،يكي از بچه هاي كارداني 87 بود، باهم رفيق بوديم، ولي چون بچه تهران ، كمتر ميبينمش،
حال و احوال پرسيد،
گفت جريانو شنيدي؟ گفتم جريان چي؟ گفت جريان محمدو ، گفتم چيه عروسي كرده؟
ساكت موند، گفتم حالش خوبه؟ گفت فوت كرده،
چي ميگي بابا، همين هفته قبل پيشش بودم، تازه ماشين خريده، تازه خونه خريده، تازه دماغشو عمل كرده، فوت كرد؟
بعد كارداني، منو اون ليسانسو هم باهم توو يه دانشگاه بوديم. بش ميگفتم ممد نمياي بريم دانشگاه، ميگفت حاجي ولم كن، انقدر اين دوسال توو اين جاده رفتمو اومدم، پدرم درومد.
از خودم چند سال بزرگتر بود،
باور كردني نيست.
پدر نداشت، مرد خونه خودش بود، بيچاره مادرش.
سلام اقا جان خیلی دلم گرفته
خیلی دلم گرفته
گیر گیرگیر کردم
حس می کنم سردرگمم
نمیدونم چیکارکنم؟
آقا جان شما از نیت های دلم آگاهید
به خدا توکل کردم ولی واقعا درموندم کم تحمل شدم نمیدونم چیکار باید کنم
دوست ندارم تو یه محیطی قرار بگیرم که از خدا غافل بشم
از یه طرفم انگار دست خودم نیست
اتفاقات پیش میان
از دنیا و آدمای گناهکار خسته شدم و بدم میاد
من دلم یه جای پاک میخواد با آدمای پاک آقا
من دلم شاد کردن پدرو مادرم و میخواد نه ناراحت کردنشون و
من دلم شما رو میخواد
خستم از همه چی از این همه دروغ نیرنگ و فریب از این همه نامروتی، ناجوانمردی ،خوشحالی کردن اطرافیان از ناراحتی بقیه و ناراحت شدنشون از خوشحالیشون
حالم از همه چیه این دنیا بد شده از اینکه همه دنبال پولن و نامردی به اطرافیانشون
از این که حرف خوبی ها نیست از این که اینقدر بد شده جهان
آقا کی میخوای ظهور کنی؟
آقابدجور دلم گرفته
از خدا بخواه ببرتم پیش خودش من میخوام مرگ مغزی شم و اعضامو اهدا کنم من اینجا رو دوس ندارم
کاش خدا ببخشتم خستم خسته ی خسته خسته
دیگه بریدم آقا
هیچی و دوس ندارم جز پاک شدن وپرواز سوی خدا
خدایا منو پاک پاک پیش خودت ببر به حق امام زمان
آقابیا پیشم
آقا به دادم برس آقا به دادم برس آقا به دادم برس
یا الله یا الله یا الله کمکم کن نمیخوام اینجارو
ربنا اتنا فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار
دارم له میشم..
خدا..
منو میبینی؟
قبول هرچی تو بگی.. تو بخوای قبول
اما دارم صدای خرد شدن استخونوما میشنوم..
تورو به مهربونیت قسم به دادم برس
من تو این دنیا غریبم..
باشه دم نمیزنم بازم..
من ک به حرف همه کردم..
من ک هر بار رفتم حمام غسل صبر کردم
من ک هر بار دلم تنگ نگاهاشه تنگ مهربونیشه والعصر خوندم..
کم اوردم
میشه کمکم کنی..
به خودت قسم خسته ام
من ک وقتی میخواستم بیام به این دنیا وقتی میترسیدم بهم گفتی برو مسافر..
نترس
من بهت اونجا یه نشونه از خودمو میدم که مهربونیش از جنس منه..
من اون نشونه اتو میخوام..
هیچ فک کردی من با این همه تنهایی چیکار کنم
قد همه ی دنیا داغونم
به خودت قسم جز تو هیچکی نمیفهمه من دارم چی میکشم
لطفا میشه نگام کنی..
درد ...
دل ...
دل گنهکار ...
درد گناه ...
خستگی ...
پژمردگی ...
خیرگی ...
درماندگی ...
بی معرفتی ...
عهد شکنی ...
خجالت ...
پریشانی ...
پشیمانی ... ؟
درد ..
دل ...
خوش به حال اون روزهایی که پاک بودم
چه روزهای تیره ای که نمیدونم اخرش چی میشه؟
دیگه بس کن مرد
به خودت بیا
چیکار میکنی
ندانمت در این دامگه چه افتادست
روزگار شب هجران کی به سر می آید؟
این همه اشک دمادم ... کی اثر می آید؟
ناز بر هر دو جهان داشتم و اینک لیک
هر دمم بار غمی از دو جهان می آید
بوی زلف تو مرا مست ره خود می کرد
خسته و مانده به راهم ... خبرم می آید؟
مهر پارسال دردهام در قالب این سه تا فوران کرد
ده یازده ماه گذشته
هنوز بدبختم
خیلی بدبخت
خیلی رو سیاه
خیلی داغون
خیلی گناهکار
خیلی بی معرفت و بدقول و بی مسئلیت
خیلی نامردم ... خیلی نامردم ... خیلی نامردم
آدم با دشمنش هم سزاوار نیست اینطور نامردی بکنه که من با خیر حبیب و محبوب کردم
خدایا!
خوبی از خودته
بدی از منه
نمیدونم دقیقا که کی میخوام آدم شم
یا میخوام بس کنم یا نه
ولی میدونم که کارام اشتباهه
میدونم سیاهم
میدونم ...
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
چی بنویسم که دلم خنک شه
سرم رو تو کدوم دیوار بکوبم که تلافی کنم سر به هواییم رو
که فراموش کنم تاریکی هام رو
چرا
اخه چرا باید به این روز بیفتم
درد تو را درمانی نیست؟
خریت بس نیست؟
بابا
همه پاک شدن رفتن
تو هنوز داری دست و پا میزنی
تو چقدر بدبختی که بعضیا توصیه های مبتدیانه ای بهت میکنن که انگار دیروز شروع کردی به ترک
حق دارن
کدوم آدم عاقل و آگاهی انقدر سر خودش بلا میاره
خدایا!
من خودم به اندازه ی کافی داغونم
خواهش میکنم از من بگذر
با عقوبتت ادبم نکن
و منو در حیله ات دچار مکر نکن
که همینطوریش هم قمرم در عقربه
تو بد مخمصه ای افتادم
بد کردم
یا لیتها کانت القاضیة
هلک عنی سلطانیه
میگن حرفی که از دل بیاد به دل میشینه
هر وقت مسافر کوچولو درد و دل میکنه با تمام وجود میخونم
حتی شاید پای بعضی از پستا هم یه چند قطره ای اشک ریختم
فقط و فقط از خدا میخوام صبر بهت بده
چون من یه دوستمو از دست دادم 6 ماه هر شب ساعت 1 نصفه شب میرفتم بهشت زهرا
شبا نگهبانا نمیزارن بری تو ولی با هزار تا ترفند و بدبختی جلوش گریه میکردم تا میذاشت برم تو
یه 1 ماهی گیر میداد ولی الان براش عادی شده منو میبینه
خوف اونجا اونموقع شب اصلا روم اثر نمیزاشت از ته وجودم گریه میکردم پیشش اخه دیگه با هم خونه یکی بودیم
خدا بیامرزش
خیلی سخت بود تا باور کنم بهش بگم خدا بیامرز
حالا حتی فکرشو میکنم که یه روز مادرم...
فقط میتونم بگم سخته.
نه یکم ....خیلی خیلی سخته
خدا بیامرزش
خواهرم از دست ما جز دعا کردن کاری برنمیاد...