الان مدتهاس ذهنم درگیره،مدام سعی میکنم اطلاعاتی بدس بیارم،تلفنی با پزشک صحبت میکنم کلی به مشاورم سپردم که برام اطلاعات بدس بیاره،قبل از ای زندگیمو ویرون کردم الانم دارم ی راه حلی برا درمانش پیدا میکنم،اما سخته،پشتیبان ندارم،خدایا توبه اما عارضه جسمی رو چیکارش کنم
کاش فقط 1روز کامل از ذهنم پاک شه ببینم زندگی چه جوریه،دستو دلم به هیچ کاری نمیره،تنبل،عنق،بی مسئولیت،بی اراده،بی صبر،حتی جدیدا فهمیدم ثبات شخصیت ندارم،هه چه مسخره اینو همش ی هفته فهمیدم.عارضه جسمیم که دیگه نوبره
یعنی میشه منم ترک کنم یعنی تا آخر عمر بهش مبتلا نشم الان شده حدود 20 روز یعنی ادامه پیدا میکنه
این درست شد بیماریام که درمان نداره کاش همه چیز مثل خود ارضایی دست خود آدم بود و درمان داشت
91/11/25
شبی که باید تاریخش تو ذهنم حک بشه!
فصل تازه ای از زندگی کلید خورد!
خدایا چرا اینطوری شدم؟؟
دیگه عصبانی نمیشم
دیگه گریه نمی کنم یعنی اصلا حسش نیس
دلتنگ خونه نمیشم
درس نمیخونم
زیاد فک میزنم
بی خیال بی خیال
شدم یکی دیگه اصلا خودم نیستم
گاهى وقت ها
دلت مى خواهد یکى را صدا کنى
بگویى سلام....
مى آیى قدم بزنیم؟!
گاهى ..
آدم چه چیزهاى ساده اى را
ندارد...
سلام
امروز خیلی خیلی خوشحالم، من تا یادم میاد تابستونا میرفتم سرکار
و والده گرام تموم پولام رو میگرفت و میگفت بده من!!!! هی میگفتم چرا؟
میگفت میخوام واسه زنت ی چیز بخرم! پول کار دانشجویی، کمک هزینه دانشگاهی و....
کلا بیخ جیبم رو گرفته بودم، همیشه میگفتم واسه چی؟ حرفی نمیزد میگفت
میگفت واسه زنت میخوام ی چی بخرم
، امروز گفت پاشو بریم بیرون
ی بسته دستش بود، رفتیم ی راست رفت طلا فروشی، یه سرویس گذاشت رو پیشخون طلافروشی
گفت آقا قیمت کنید، حدودا 11 میلیون شد، گفت مامان بذار واسه زنت
دسترنج این مدت
همه پولات رو تو ارزونی طلا میخریدم چون میودنستم میره بالا
خب نمیدونید چقدر خوشحال شدم، خب منم پیشونیش رو بوسیدم و گفتم چی بگم
واقعا چی بگم
خداحفظشون کن
یاعلی
سلام
از دوتا بیماری دارم زجر میکشم هر روزم شکنجس میخوام آزاد زندگی کنم فکر نمیکنم با این همه دردی که میکشم خدا منو جهنم ببره
خود ارضایی رو هم ترک کردم
از تمام مدیرانی که مزاحمشون بودم این مدت معذرت میخوام
التماس دعا
خدا حافظ فکر کردید راحت شدید جدی نگیرید
خدایا انگار تپش قلب گرفتم .......
قلبم تند تند داره میزنه دستوپامم که میلرزه .....
آخه خداجون من که اون قضیه رو فراموش کردم و سپردم بخودت
نماز شب خودنم گفتم خداجون هرطور خودت صلاح میدونی اگه صلاحه دوباره پیش بیاد اگرم که نه .......
یعنی صلاحه که دوباره...!!!!!!!!!!؟؟؟؟
نمیدونم
باید برم اعتقاداتت مو محکم کنم تا صبرم بالا بره
و دنبال درمان باشم
از زجر بیماریام وقتی نماز میخوام بخونم میخوام مهرو بکوبم دیوار باید یه درمانی تو تهران باشه
خدایا من ناموستم بهت خیانت نمیکنم صبرم بده
دلم میخواد برم ی جایی که هیشکی صدامو نشنوه و تا میتونم هی داد بزنمو بلند بلند گریه کنم
امروز بدجور شکستم خدا کمکم کن