آقا محمد اولا تبریک میگم ورودتون رو
دوم اینکه فکر می کنید نمیشه و معجزه می خواد...
درسته البته...معجزه می خواد...ولی واقعا واقعا خوندن منظم نمازهاتون اول راه خودش یه جور خیلی بزرگ براتون معجزه می کنه...
من قول میدم بهتون
شک نکنید... فقط نمازهاتون رو مرتب بخونین... خیلی خیلی کمکتون میکنه
و بعد هم بیشتر اومدن به اینجا و آشنایی با بچه ها و شرکت توی مسابقاتش...عالی کمکتون می کنه
شاید اولش فکر کنید که نمیشه و کمی به این فکر کنید که شاید نتونید اصلا ترک کنید...ولی بهتون قول میدم که آروم آروم تاثیر خودش رو میذاره و یواش یواش میذارینش کنار...
خیلی ها این کارو کردن و اینجا پیروز شدن...پس شماام می تونین
پیشرفت قابل توجهتون قطعیه
ایشالا که زور زود به هدفتون برسین
الون جان خیلی ناراحت شدم
...تازه خوندم پستت رو
با هم ایشالا حرف بزنیم بعدا...خب؟
بچه ها برای من دعا کنید لطفا آخه هرچی به کنکورم نزدیک تر میشم تنبل تر میشم
... کسی راه حلی داره؟!!:(
سلام خدمت محمد اقای عزیز
ازینکه این سایت برای شروع ترک انتخاب کردی واقعا خوشحالم و بهت تبریک میگم
قبل از هر چیز یه سوال دارم:question:
تو واقعا تصمیم به ترک همیشگی گرفتی یا نه
واگه انتظار داری شب بخوابی و صبح پاشی و هیچ کاری و انسان پاکی بشی باید بگم همچین چیزی غیر ممکنه
اول بذار داستان ترک حودم برات تعریف کنم
من خودم 13 سال گرفتارش بود فکر کنم رکوردم باید تو کتاب گینس نوشت
از ماه رمضون پارسال توبه کردم و شروع به نماز خوندن کردم
حدودا 3ماه که بچه های کانون اشنا شدم و به کمک خدا و بچه های کانون و اراده خودم موفق شدم ترک کنم
و پیش روانشناسیم نرفتم چون بچه های کانون هرکدومشون برای خودشون یپا روانشناسن
قبل از هرچیز پیشنهاد میکنم یه سرچی تو اینترنت بکنی و در مورد عوارض ناشی از خودارضایی اطلاعاتی کسب کنی
من قبل اینکه نماز بخونم از خدا بخاطر اینکه انسان کثیفی شده بودم حتی صداش نمیکردم و ازش خجالت میکشیدم اما حالا جوری بهش وابسته شدم و اگه یه روز نمازم قضا بشه اونروز دیوونه ام
و اینم بگم که از زمانی که توبه کردم لطف و بخشش خدا با تمام وجودم احساس کردم و همش اتفاقهای خوب برام میفته
حالا فقط کافیه 2رکعت نماز بخونی و با تمام وجودت از خدا بخوای تا تورو ببخشه و راه راست نشونت بده
درمورد موفقیات منو بی اطلاع نذار
من تصميمما گرفتم فقط 1 مشكل حاد دارم اينقد سرعت اينكه فكراي بد مياد سراغم زياده كه خودم توش موندم اينقدرم خودما دعوا ميكنم كه حد نداره اما اصلا دست خودم نيست يكي بزور اينا را هل ميده تو ذهنم درمونده شدم راهنماييم كنيد
khaste shodam chera harchi minevisam type nemishe?
بچهها کمکم کنید من ترس عجیبی افتاده تو جونم که بیمار روانی میشم.یکی آرمم کنه.خدایا اگه من مریض بشم خیلی نامردی
omidvaram nakhandid
سلام من برگشتم
.نبودم چون سرم شلوغ بود کار داشتم کسی بهم خوش آمد نمیگه؟اسپم نمی زنم اما به این تاپیک علاقه ی زیادی دارم.
بچه ها دعا کنید بیماری روده ایم درست شه .دعا کنید اعتماد به نفس داشته باشم
دعام کنید.
مسعود جون چرا کسی نگه
خوش اومدی داداشم
ایشالا که خدا مشکلات همه رو حل کنه
ما رو هم دعا کن مسعود گل
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟
(1390 فروردين 9، 20:39)chakavak نوشته است: [ -> ]من تصميمما گرفتم فقط 1 مشكل حاد دارم اينقد سرعت اينكه فكراي بد مياد سراغم زياده كه خودم توش موندم اينقدرم خودما دعوا ميكنم كه حد نداره اما اصلا دست خودم نيست يكي بزور اينا را هل ميده تو ذهنم درمونده شدم راهنماييم كنيد
سلام چکاوک جان
ببین مهمترین چیز اینه که باید بدونی تا وقتی که بخوای که اون فکرا به ذهنت نرسه، بیشتر میرسه. یعنی مقاومت تو باعث شکستت میشه. بهترین راهی که الان به ذهنم میرسه اینه که ی جایگزین براش پیدا کنی (از خدا که پنهون نیست از تو چه پنهون من خودمم جایگزین دارم- البته برای وقتایی که وسوسه میشم برم توی سایت های اونجوری. جایگزینمم اینه که بیام کانون و توی تاپیکاش حتی به قیمت ارسال اسپم هم که شده مطلب بزار یا اینکه برم لینک دانلود جمع کنم برای آخر شب تا صب که ترافیکم رایگانه
) حالا دیگه این تو هستی که باید تصمیم بگیری که چیرو جایگزینش کنی والا غیر ممکنه (تاکید می کنم) غیر ممکنه که بتونی جلوی ذهنت رو بگیری. فقط با جایگزین میشه.
موفق باشی
دارم دچار دوگانگی شخصیتی میشم!
بعدا می آم میگم.
الان باید برم. فکر می کنم وجودم مفید نیست برای خانواده! می خوام مستقل بشم!
خوب بگم؟!
میگم.
چند وقت پیش رفتن سر کار افتاده بود مثه خوره تو تنم. می خواستم پول در بیارم. بعدش مامانم بی خیالم کرد. الانم وقتی با بعضی از دوستام صحبت می کنم میگم چرا من اینقدر عقبم از زندگی؟! چرا من هیچ در آمدی ندارم و چرا به فکر در آمد هم نیستم؟ واقعا که! به منم می گن پسر؟!
می خوام دستم بره تو جیب خودم. از بابام دیگه پول نگیرم. ولی باز با یک گروه دیگه صحبت می کنم می بینم که اینا هم مثه من فعلا آویزونه خانواده هستن! این چه روشی است تو این مملکت؟ تا 22 سالگی که لیسانسه بعدش تا 24 باید ارشد بخونی بعدش دو سال سربازی میشی 27 بعدش تازه می خوای بری سر کار!!! یعنی باید تا 27 سالگی به بابا جون آویزون باشی؟!
اینجا چند نفر کار می کنن؟
هم سن و سالای خودم رو میگم. تازه تحصیل هم که خرج داره دیگه. اونو نگفتم.
باز از طرفی مامانم مخالفه. میگه تو فعلا درست رو بخون. این داره یک کم عذابم می ده. اگه بخوام برم سربازی ترجیح میدم برم بورسیه ی وزارت دفاع بشم تا حداقل دیگه پول در بیارم اگر چه از کارای نظامی اصلا خوشم نمی آد؟
اینم از زندگی ما! عید دیدنی هم که می رفتیم می گفتن نمی خوای زن بگیری؟!
معرفی هم میکردن اینور اونورو! یکی نبود بگه من پول دارم آخه!؟ اینم داشت زجرم می داد. این یعنی اینکه دیگران توقع دارن من الان مستقل باشم تو این سن؟ حالا همه ی اینا به کنار. دیگه می خوام از چند ماه دیگه واقعا مستقل بشم. ولی می ترسم نشم! می ترسم اونقدری که بهم پول بدن کافی نباشه بعدش باز مجبور بشم از ددی جون
(مثل این دخترا هستن) پول بگیرم!
اینم درد دل پولی من!
یکی یه چیزی بگه
هادی یعنی درسهای خانوم معلم رو کامل یاد گرفتی که میخوای مستقل بشی
خیلی نامردی مگه قرار نبود جزوتو به ما هم بدی؟
---------------
ولی جدی من با موقوله پول درآوردن شدیدا موافقم
حتی برا تجربه هم شده یه کاری بکن