منِ الان ؛ هیچی نیست بجز یه آدمِ
سردرگم+مدعی شکست خورده+پر از خجالت و تردید
از همه نظر یه Game over واقعی ( !_! )
خدایا از این برزخ نجاتم بده .
(1401 مرداد 21، 19:42)محسنین نوشته است: [ -> ]منِ الان ؛ هیچی نیست بجز یه آدمِ
سردرگم+مدعی شکست خورده+پر از خجالت و تردید
از همه نظر یه Game over واقعی ( !_! )
خدایا از این برزخ نجاتم بده .
به قول معروف اگه مقصدت بهشته و مجبوری از وسط جهنم به بهشت برسی به راهت ادامه بده
(1401 مرداد 21، 20:36)New fighter نوشته است: [ -> ] (1401 مرداد 21، 19:42)محسنین نوشته است: [ -> ]منِ الان ؛ هیچی نیست بجز یه آدمِ
سردرگم+مدعی شکست خورده+پر از خجالت و تردید
از همه نظر یه Game over واقعی ( !_! )
خدایا از این برزخ نجاتم بده .
به قول معروف اگه مقصدت بهشته و مجبوری از وسط جهنم به بهشت برسی به راهت ادامه بده
راستش راه بهشتو گم کردم ؛ تازه فهمیدم اصلا و هیچوقت پیداش نکرده بودم (:
تو برزخی گیر کردم که حتی جهنم نیست
بحث اینه چیزی نیست که به حرکت درم بیاره (:
وقتی فکر این به سرم میاد که ممکنه روز قیامت نزدیک باشه لرزه به تنم میافته
من چجوری با این همه گناه میتونم خودم را از خوب ها بدونم؟؟؟
اگر تا آخر عمرم خوب باشم شاید بتونم روز قیامت رو سفید باشم. اما اگر از همین الان شروع نکنم، نباید توقعی از خدا و امام زمان(عج) داشته باشم
گم شدم ، اینبار گم شدم .
حواسم نبود و تنها شدم .
ستاره میشمردم ، خواب شدم .
محو رویا و تماشاش شدم .
گاهی کویر گاهی دریا شدم .
اول زیبا ، بعد ویران شدم .
چراغی نبود و تار شدم .
محو تصاویر دنیام شدم .
خدا رو ندیدم بی راه شدم ؟
یا از بهر دل بیمار شدم ؟
البته که شاعر نیستم ، اومدم اینجا بداهه به ذهنم رسید .
خدایا شکرت
برای اولین بار غر نزنم تو تاپیک درد دل
یه روز خوب نمیاد ، یک روز خوب رو باید خودت بسازی خودش نمیاد .
آره ، انسان مدتها میجنگه بلکه لحظه ای در صلح و آرامش بتونه زندگی کنه ....
چرا دنیا این طوریه ؟
یه مدت همه کارات رو به جلوعه ، راه رفتن ، حرف زدن ، کار کردن ، درس ، دانشگاه ، کار ، همه پیشرفتِ
با خودت می گی به اون جا ها یی که می خوام برسم ، سرت بالاس ، امیدت زیادِ، قله ها رو می بینی ، می خوای بهش برسی ....
اما یکم که می گذره
یه جوری مشکلات زندگی دوره می کنه آدم رو، که دلت می خواد بری تو یه کویری که هیچکی نباشه ، زانو تو بغل کنی ، سر تو بندازی پایین و تو دلت فریاد بزنی ،
دنیااا، فکر کن من اصلا نیستم ، دست از سرم بردااار.....
حنیفا همون خدایی که همیشه تو اوج ناامیدی و مشکلات دستتو گرفت
همونجا که فکر میکردی دیگه هیچ معجزه ای حلش نمیکنه خدا دستتو گرفت
همون خدای بامعرفتی که وقتی اول از همه سراغ آدما رفتی برای حل مشکلت ، خدا زودتر از همه اومد به کمکت
همه چی حل میشه فقط نیاز داره وقت مناسبش برسه
حتی اگه حل نشه یه راه دیگه ای باز میشه
دلیل نمیشه کوچکترین تصمیمی بدون رضایت و مشورت برای فردی بگیریم و نظرشو نپرسیم
و با گفتن ما صلاحتو میخوایم مهر تائیدی بزنیم به تصمیمی که گرفتیم
صلاح هرکسو خدا میخواد و لاغیر...
صلاح بقیه آدمو رو نمیتونیم ما تشخیص بدیم
یه بنده خدایی بهم میگه ول کن حرص نخور صبور باش
تحمل کن
نمیدونم اینارو تحمل کنم بعدا تصمیمات خیلی بزرگتری که تصور میکنن به صلاحمه برام گرفته بشه و من اینو نمیخوام
دقیقا مقابله با بعضی آدما مثل این میمونه سوهان بکشی رو روح خودت حتما جاهای دیگه تلافیشم درمیارن که فلان جا گوش ندادی به حرف ما
پس ماهم الان گوش نمیدیم
حتی به روح و روان خودمم آسیب برسه و ناراحت و عصبیم کنه از همین الان زیربار حرف زور بقیه و تصمیمی که برام گرفته شه نمیرم
کلی از عمرم گذشت و اونجوری که خودم میخواستم زندگی نکردم از اینجا به بعد چه کم مونده چه زیاد
شکر خدا
ولی نمیتونم اجازه بدم جوری که بقیه میخوان زندگیمو پیش ببرم
من اصلا مخالف این نیستم شخصی نصیحتم کنه تجربه هاشو بگه اما منم دوتا حق دارم که یا قبول کنم یا نکنم
چند روز پیش خیلی فکرم درگیر این بود چرا رفتار یکی از دوستام این مدلی شده باهام چرا چیزی ازش میخوام قاطعانه میگه نه آدمی بود که اکثر اوقات باهاش مشورت میکردم ولی الان تازگیا درجواب همه چی یه نه بزرگ و قاطع میگه
و من داشتم بخاطر رفتار اون خودمو اذیت میکردم
تا به این نتیجه رسیدم مگه وظیفه ای درقبال من داره؟
مگه باید همیشه هرچی من بخوام و هرچی که من بگم اون قبول کنه؟
اونم یه آدمه و حق داره بی توضیح بگه نه
همینطور که من حق این کارو دارم
حس میکنم از شدت حرصی که دارم میخورم به ملکوت اعلی برم
اما ، چه بد قانونی دارد دنیا ، همیشه ساختن سخت و خراب کردن آسان است....
میشه نگام کنی راحت شه زندگیم
چشم برندار ازم می پاشه زندگیم
کیه که بتونه ادعا کنه همه چیزش عالیه و هیچ دردی تو دلش نداره؟
خدایا کمک بی منت و از سر مهرت رو از ما برندار...
یا منتهی کل نجوی