امشب حسابی اعصابم به هم ریخته
مامانم از دکتر برگشته بود و دکتر گفته بود باید عمل کنه
خیلی ریختم به هم
کلی حرف زدم به همه
با صدای بلند گفتم هیچوقت به فکر خودت نبودی که الان به اینجا رسیدی
همه فقط به فکر خودشونن این تویی که همیشه از خودت گذشتی همیشه تو حاشیه بودی که ما خوب باشیم خوش باشیم
من نمیتونم ناراحتی و مریضی مامانمو ببینم ...
و من اگر مادر بشم هیچوقت مثل مامانم نخواهم شد
و هیچوقت خودمو فراموش نمیکنم.....
شیدای من
ان شاءالله خوب میشه مادر..
مادر چراغ خونه اس...
شیدایی جان ایشالا خوب شن و جای نگرانی نی
یک موردمادرامون مادرهستند
یه مادر نمیتونه از خودش نگذره. تو الان مادر نیستی اینو میگی ولی میدونم روزی مادر شی مث مادرت مهربون و از خودگذشتگی میکنی. ما نبایدبخاطر از خود گذشتگیشون باهاشون دعوا کنیم. باید سعی کنیم ببهشون نشون بدیم ما خوبیم ما عالی هستیم حالا استراحت کن و برا خودت وقت بگذرون.
اوخی کی بشه شیدایی مامان بشه. من از الان گفتخ باشم بهت میگم ننه شیدایی
ممنونم خاله شادن عزیزم و شادبانوی مهربونم (ننه شیدایی؟من اجازه نمیدم کمتر از مامی بهم بگن
) و شقایق قشنگم
شادبانو درست میگی.مامانم همیشه بهم میگه بذار مادر بشی خودتم برا بچه ت همین کارا رو انجام میدی
ولی مامان من دیگه زیادی داره از خودگذشتگی میکنه
مثلا همیشه از تو خورشتش گوشتاشو برمیداره میده به ما ..انگار که قحطی زده ایم و بهمون نمیرسه
میگم مادر من ،ما که داریم میخوریم میگه نه شما هر چی بخورید کمه
اینو اینجا گفتم که آقایون گروهم بخونن
دخترا همیشه بیشتر حواسشون به این چیزا هست چون خودشون با مشکلاتی که یه زن میتونه داشته باشه آشنا هستن ولی آقایون فقط ظاهر کار رو میبینن و متاسفانه تا زمانی که یه علامت ظاهری خفن نبینن فکر میکنن مادرشون هیچ مشکلی نداره
و اینو در نظر نمیگیرن که اگه دم نمیزنه و همچنان کار میکنه برا اینه که عاشق بچه هاشه و نمیخواد بهشون سخت بگذره
منتظر این نباشین که علائمشو تو وجود ماماناتون ببینین مطمئن باشید اونا همیشه وقتی دیگه شرایطشون خیلی سخت میشه به فکر میفتن که هوای خودشونو داشته باشن یا برن دکتر
برا همین یهو از پا میفتن
خدایا همه مامانا رو سلامت نگه دار
وای شیدایی گفتی..
اصلا مامانم حواسش به خودش نیست..
من خیلی دختر بی مسئولیت و بی ملاحظه ام..:(
مامان من یه آدم منظم و به شدت وسواسه ، دقیقا برعکس من بی نظم و خونسرد و راحت بگیر..الان بهم گفت دیوونم کردی
بخدا من خیلی تلاش میکنم ولی حس میکنه کاری که میگه به اون شیوه ای خودش میخواد انجام نمیشه دارم لج میکنم ، بعدشم جر و بحث و دعوا و...بعدشم پشیمونی من چجوری برم از دلش درارم..
از طرفی جلو زبونمو نمیتونم بگم..الان که سرم خلوت شده میفهمم.
انقدر تو خونه بودم و کار نکردم و بهمم هیچ کاری نداشتن حس میکنم چقدر یه ادم میتونه یه نه بشنوه بعد همون موقع گارد بگیره؟ لوس نیستم ولی حس میکنم جواب یکی رو ندم فکر میکنه کم اوردم..
در حالی اگه جوابشو ندم اصلا نه دعوایی میشه تازه فکرمونم بهم نمیریزه
من خیلی دوسش دارم خـیلی..
خدا حفظ کنه همه مامانارو..
اخرش کار خودمو کردم و روشن بودن فیلتر شکنمم خوب بهانه ای دستم داد اما خودم خوب میدونم ک خودم خواستم.
دارم میپوکم از دست این زندگی مضخرف
درد دل یکی از دوستای امام صادق با امامش
==
مردی به آن حضرت عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت، من مستراح میروم، همسایههایی دارم که کنیزانی دارند، آواز میخوانند و تار میزنند، بسا میشود که در آنجا بیشتر مینشینم تا به آواز آنان گوش دهم، حضرت فرمود: این کار را مکن. مرد گفت: با پای خود که به سراغ آن نمیروم، بلکه به طور اتفاق، به گوش میخورد.
فرمود: مگر نشنیدی خداوند میفرماید: همانا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد. آن مرد گفت: چرا، به خدا سوگند، گویا تا کنون این آیه قرآن را از هیچکس نشنیدهام، به خواست خدا این کار را نخواهم کرد و از آن استغفار میکنم و از خدا آمرزش میطلبم، حضرت فرمود: بلند شو و برو غسل کن تا میتوانی نماز بگذار؛ زیرا به کار بزرگی اشتغال داشتهای. اگر بر همان حال میمردی، بدترین حالت را داشتی، خدا را سپاس گوی، توبه کن از آنچه او را ناگوار است؛ زیرا آنچه را خدا مکروه میدارد، زشت و قبیح است. زشتیها را به اهلش واگذار؛ زیرا هر کاری را اهلی باشد
دارم به این فکر می کنم که درمان من کجاست ؟
توی این شهرِ بی در و پیکر و بی هدف
امام زمان ما ، چقدر تنهایی
حتی 72 تا یارم نداری
صدای آواز گنجشک ها که می آید...
دلم پر میزند برای پریدن...
دلم میخواهد آنقدر پر بزنم...آنقدر پرواز کنم
که تنم... در لابه لای ابرها محو شود
گوش کن...
می شنوی...؟! صدای لالایی عاشقانه مادر برای بچه گنجشکش را؟
دلم لالایی عاشقانه میخواهد...
هنوز هم به تنهایی عادت نکرده ام!
هنوز هم لرزش شاخه درختِ زیر پایم، آزارم میدهد
می ترسم!
از شکستن و افتادن...
از سقوط می ترسم...
از تمام چیزهایی که لالایی عاشقانه تو را از من میگیرند می ترسم!
با من بمان! برای همیشه...
من از بی تو بودن ها عجیب می ترسم!
Hunter1
٨ صبح
سپاس می گذارم که طلوع خورشید را دوباره نظاره کردم
١۰ صبح
من در عالی ترین محیط زندگی میکنمو در زندگیم همه چیز کامل و تمام عیار است
١٢ ظهر
از شادمانی به شادمانی دیگر رهسپارم و کامیابی تقدیر الهی من است
٢ بعدازظهر
من جسمی شاد و باریک دارم
۴ بعدازظهر
خدا شبان من است محتاج هیچ کس نخواهم بود
۶ عصر
سپاسگزارم که میزان پول و درآمدم روزبهروز افزون تر می شود
٨ شب
خدا سلامت من است پس نمیتوانم بیمار باشم
١۰ شب
من بخواب میروم ولی خدایی که در وجود من است بیدار می ماند تا مسئله ام را به نظم الهی حل کند
امروز از عقب که به خودم نگاه کردم
فهمیدم که چقدر جاهلم
هم نسبت به گذشتگان وهم نسبت به هم عصر های خودم
حس عقب موندن دارم ،خیلی زیاد
"قلم خوردگی چه کم چه زیاد چک را از اعتبار می اندازد
مگر اینکه پشت نویسی شود؛
گناه نیز چه کوچک و بزرگ آدمی را از چشم خدا می اندازد
مگر اینکه توبه کند" (1)
خدایا خودت به داد دل خط خورده ام برس
کار از دست خودم خارج است
امیدی به خودم نیست
تنها امیدم تویی
دارد دیر می شود...
(1): نقل و قول است
(1395 مرداد 7، 22:13)smwarrior نوشته است: [ -> ]ایکاش پسر پسر بودم
خوش بحالتووون : )
چرا؟ چه فرقی میکنه؟ ما پسرا کم بدبختی نداریم
یادش بخیر چقدر اومدم اینجا درد و دل کردم
وقتی حالم داغون بودم اینجا دلمو خالی می کردمو راضی
خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت