یه وقتایی احساسات ادم بد جوری دست خوش تغییرات می شه می رسیم به بدترین احساسات و غم هایی که تو دلمون بوده و هست ناراحت کننده ترین خاطرات تو ذهنمون تداعی می شن و می بینیم به شدت باهشون درگیر شدیم در حالی که حتی شاید دیگه درباره ش کاری ازمون بر نمیاد در حالی که اگر دائم تو اون حالت بمونیم عملا فلج می شیم
واقعیت اینه که هر چقدر هم دلایل بی شماری وجود داشته باشه که ما ناراحت باشیم در نهایت بایدسعی کنیم به یه حال خوب برسیم
حالا تو این شرایط باید چی کار کرد؟
فقط یه سوال از خودتون تو این لحظه بپرسید ایا حقتونه که این همه زجر بکشید؟ می خواین این طور ادامه بدین ؟
اگه حقتون نیست و نمی خواین ... پس به در و دیوار بزنید تا شرایطتونو عوض کنید
اینو نگاه کنید :
خب حالا فرض کنید تو یه شرایط بد قرار داریم
بهش فکر می کنیم احساس بدی داریم و منجر می شه به انجام اعمال منفی
این چرخه دائم خودشو تکرار می کنه
چی کار کنیم ؟
باید این چرخه رو بشکنیم
نمی شه احساسات منفی تون رو نسبت به اتفاقات بدی که افتاده تغییر بدید
تغییر در طرز تفکر هم خیلی سخته و احتیاج به اموزش زیادی داره (اگه تسلط بر افکار رو با تمرین به دست بیاریم که دیگه نور علی نوره )
شما باید سعی کنید رفتارتون رو عوض کنید
وقتی این رفتارها تغییر کنن شما چرخه بالا رو می شکنید و اثر این شکستن چرخه باعث می شه احساسات و افکار بد تا حدودی کم رنگ بشن
حالا چطوری رفتار رو عوض کنیم؟
اول باید رفتار رو بشناسیم
خب ما اگر غمگین و ناراحت باشیم معمولا چی کار می کنیم؟
پناه می بریم به تنهایی و خود... می کنیم
حالا جای این رفتار رو با یه چیز دیگه عوض کنیم
مثلا پا شیم اتاق یا خونه رو مرتب کنیم و هم زمان یه ترانه شاد یا حد اقل غیر غمگین رو زیر لب زمزمه کنیم
یا مثلا معمولا عادت داریم وقتی خیلی تحت فشار عصبی هستیم اهنگ غمگین گوش می کنیم و باهش گریه کنیم یا بریم تو فاز غم
برای شکستن چرخه به جای این رفتار باید چی کار کنیم ؟
مثلا این که یه اهنگ شاد بذاریم و برقصیم (ممکنه به نظرتون رقصیدن کار دور از شانی باشهمی تونید به جاش ورزش کنید)
نکته : حتما همه اهنگ های غمگین رو شیفت + دلیت کنین
به نظر غیر عادیه که ادم تو شرایطی که قرار داره یه کار کاملا بر عکس انجام بده
مثلا ناراحته بعد بره برای مامانش جک تعریف کنه
ولی واقعیت اینه که یه جایی باید این چرخه شکسته بشه اگر شکسته نشه این چرخه دائم خودشو تقویت می کنه
در نهایت به جایی می رسیم که افکارمون پر می شه از گذشته و اصلا جایی برای حال و اینده تو فکرامون نمی مونه خلاقیت و میل به زندگیمون کلا حذف می شن . از طرف دیگه اندوهی که از اتفاقات بد و تلخ احساس می کنیم به علت تکرار خیلی زیاد دیگه از تعادل در میاد یعنی وقتی بابت یه مساله ای باید قد X ناراحت شیم (با توجه ارزش و اهمیت موضوع) حالا دیگه قدر 2X ناراحت می شیم حتی شاید بیشتر از این . دیگه اینکه عملکرد بدمون منجر می شه به شکست های بیشتر و این شکست های بیشتر هم باعث می شه افکار بد بیشتری به ذهنمون خطور کنن و احساسات بدتری رو هم تجربه کنیم و شکست پشت شکست سر برسن.
یکی از اسون ترین کارا برای شکستن این حلقه لبخند زدنه
کی وقتی خیلی ناراحته و تحت فشاره یا عصبانیه یا می خواد بشوته زیر دنیا لبخند می زنه ؟ هیچ کی!
دقیقا!!! پس وقتی لبخند می زنی خود به خود داری به خودت تلقین می کنی که نه بابا شرایط بد هست ولی نه اون قدرا!
سعی کنید لبخند رو همیشه روی لباتون نگه دارید
همین الان لبخند بزنید یه لبخند واقعی و بعدش ببینید احساساتون چقدر تغییر می کنه
قرار نیست معجزه شه!
حتی اگر قرار باشه که معجزه صورت بگیره احتیاج به یه موسی هست که با ایمان واقعی به امکان معجزه عصاشو به نیل بزنه تا از هم بشکافه !
موسی زندگی هر کدوم از ما خودمونیم .