خدایا آخه چرا
چرا هر وقت تصمیم جدی برای پاکی میگیرم با من هم چین می کنید
دقیقا چرا
خدایا اینجا یکی یه دعایی میگفت یادم نیست
ولی تهش این مدلی بود که کمکم کن علتش را بفهمم تا راحت تر بتونم درک کنم
خدایا من خیلی قوی نیستم
انقدر مرحله اش را از اول سخت نکنید
خدایا به گذر این روزا سرعت بده..
باشه؟
مرسی
(1399 فروردين 13، 12:50)bahar2 نوشته است: [ -> ] (1398 دي 25، 6:24)bahar2 نوشته است: [ -> ]به امید روزی که بیام اینحا و خبر ازدواجم رو بدم
یه مورد خوب پیدا شده !
خدایا دعامیکنم اگه به صلاحم هست بشه!
یه چیز دیگه اینکه ....
بهار امسال مصادف هست با سالگرد یه دهه شدن عضویت من تو کانون ترک!
کانون برای من خیلی عزیزه!
اینجا روزای خوبی رو تجربه کردم!
همین!
تصمیم دارم بررسی کنم این کیس رو ظرف یک سال آینده و بعدش تصمیم بگیرم
یه سال زمان خواستم تا شناخت کافی ایجاد بشه و مطمین بشم تصمیم از روی احساسات نیست
خدایا هرچی خیره امیدوارم برام اتفاق بیافته
خدا بزرگه، این روزام میگذره...
یعنی اشتباه کردم خدا
همه چی فردا معلوم میشه
امیدوارم اشتباه نکرده باشم
بعد از مدت ها اومدم کانون..انگار دوباره تنهام ..تو روزای اول کاری سرم خیی شلوغ بود و نمی رسیدم به کانون ولی روزای بعدش میتونستم و نیومدم..میتونستم و نیومدم که برم سراغ تفریحات مزخرفی مثل خ.ا...بیست روزیه که هیچ ارتباطی با خدا ندارم و نتیجه اش شده سه بار شکست..بهونه میوردن که خسته ام و حوصلا ی کانون رفتن رو ندارم و نمی تونم با این موبایل کوچیک برم تو کانون..همش بهونه بود..چطور با این موبایل کوچیک میشد ساعت ها پ.و.ر.ن نگاه کرد..خسته ام..و احساس می کنم مدت زیادیه دور شدم از هدفم..دست خواهشم به سمت شما بازه..امرز هم شکستم و می خوام دوباره پا شم..میخوام دوباره با خدا حرف بزنم و راز و نیاز کنم..میخوام بگم ضعیفم..بگم نا توانم..تا توان بهم بده..تا ضعف هام رو بپوشونه و دوباره بهم انگیزه بده..دوباره بهم انگیزه بدین..دوباره بهم بگین که جرا باید ترک کنم...سرنوشت آدم هایی رو که در خ.ا غرق شدن و زندگیصون فنا شد رو یادم بیارید..
سلام سعید جون
دوستت داریم
دلیل پاکیت هم همون همیشگیته .. چون خدا خیلی دوستت داره
راهی که دوست دارم برم سمت فلش آبیه است
راهی که دارم میرم سمت فلش قرمز است
تو همه چی
از نظر مذهبی
از نظر علمی
از نظر پاکی
از نظر هنری
از نظر همه چی
چرا هم چین شد
بدبختی اینجاست که تازه دارم میفهمم اصلا این راه فلشقرمز را خدا دوست نداره
اصلا دیگه نمیدونم خدا چی دوست داره چی نداره
خودم چی دوست دارم چی ندارم
کاش همه چی درست بشه
حالم از بد هم بدتره
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار
من کجای قصه وایسم خدا
دیشب کاری کردم که میدونم خدا بخاطرش تا یه ۱۰ روزی حتی محلم هم نمیگذاره
اوضاع بد شده
منم توانم کم
میدونم بهانه خوبی نیست
ولی خدا من تحمل سری جدید بدبختی را ندارم
خودت خوب میدونی ندارم
من دیگه نمیدونم خودت یه کاریش کن
اصلا چرا من اومدم رو این زمین
اینجا هیچی نداره جز بدبختی
مشارکت شادن
+ درونم: رولو می دیوانگی رو اینطور تعریف میکنه:
"اینکه کاری را بارها و بارها انجام دهیم و انتظار نتیجه متفاوت داشته باشیم"
خر درون: خبالا که چی؟
+ درونم: صبور باش و رفتار گذشته رو تکرار نکن مثه بچه آدم برو بخواب
خر درون:
راه نداره؟
+ درون: خیییر
...
برم بخوابم ..
دارم نقش آدم بد را بازی میکنم
تو خانواده خودم را تبدیل میکنم به آدم بد
اونم فقط با گفتن حرفای تلخی که واقعیت
من فقط میخوام آدما از توهمی که برای خودشون ساختن بیان بیرون
تقصیر من نیست که دنیا به کام ما نمی چرخه
تقصیر من نیست که اینجوری میشه
من فقط دارم میگم این اتفاق های بد قابل پیش بینی بودن
ما هممون میدونستیم نتیجه کارهامون چی میشه
از همیشه بیشتر احساس تنهایی میکنم
خودم تنها تنها دلم چو شام بي فردا دلم چوكشتي بي ناخدا به سينه دريا دلم
تو اي خداي مهربان تو اي پناه بي كسان به سنگ غم مشكن دگر چو شيشه مينا دلم
تو هم برو اي بي وفا مبر بر لب نام مرا دل تنگم بيگانه شد نميخواهد ديگر تورا
نشان من ديگر مجو حديث دل ديگر مگو دلم شكسته زير پا نميخواهد ديگر تورا
خدایا میدونم خیلی جاها اشتباه کردم
خراب کردم
سعی میکنم درست کنم
ولی هیچ وقت هیچی مثل اولش نمیشه
جای زخم ها میمونه
چی فرق کرده
چرا نمیشه
چرا یادم نمیاد قبلا چیکار میکردم
این همه درد ...
چرا فقط این ؟؟؟
چرا خدا ؟ چرا ؟؟؟