سلام
اینی که میخام بنویسم درد و دل نیست سر گذشته شایدم سالگذشت.
اینها رو می نویسم تا عین یه پتک بخوره تو سرم تا یادم نره چی بودم.:s:
درست 11 ماه و 5 روزه که عضو سایت شدم. از اولین دوره مسابقات شرکت کردم. حد اعتیادم هفته ای یک بار بود. همون موقع هم سعی می کردم عکس و فیلم کمتر ببینم. بعد از آشنایی با سایت که فقط با یه بار جستجوی " ترک خودارضایی" تو گوگل انجام شد تصمیم ام رو گرفتم و به پوستر تو اتاقم نگاه کردم و از خدا کمک خواستم و "ثبت نام " کردم. البته نا امید بودم چون چند بار خواسته بودم ترک کنم اما نشد. ولی به خودم گفتم اینم امتحان می کنم.
از اون روز شدم
"یک بار برای همیشه" . بیشتر گشتم. وبلاگ ها رو خوندم . مقاله ها ...و به قول داوود " اگاهی" پیدا کردم. ناآگاهانه شروع کردم و آگاهانه کنار گذاشتمش.آگاهی پیدا کردم که چی بوده و من خبر نداشتم. تا اون روز فقط احساس گناهش من رو رنج میداد و از اون روز به بعد همه ی مضراتش.
اوایلش برام سخت بود.
یادمه چقدر روز 31 اردیبهشت اذیت شدم. :smiley-yell:فقط یه روز گذشت و من اول خرداد دوباره تاریخ خوردم.
خلاصه اش کنم.
همین جوری ساعت ها رو با کانون و اینترنت و تفکر در مورد خودارضایی گذروندم . دقیق یادم نیست اما فکر کنم مرداد ماه بود که یه مطلبی من رو به فکر واداشت و از اون موقع
" از خودارضایی متنفر شدم".
نفرت رو خیلی شنیدم و گفتم و نوشتم. اما این درجه از نفرت رو تا حالا تجربه نکردم.
تکراریه ولی: ..
"22 سالمه و 9 شایدم 10-11 سال مبتلا بودم. بهترین سالهای عمرم و بهترین آرزوهام رو ندونسته از دست دادم."..
.
..
(چقدر نوشتن این چیزها آزاردهنده است. تازه امسال دیگه 23 سالمه)
البته الانم برای رسیدن به خواسته هام دیر نیست. اما خوب وقتش الان هم نیست.
بگذریم . داشتم می گفتم متنفر شدم. و این نفرت باعث شده که هرگز هیچ زمینه سمعی و بصری و خواندنی و ذهنی را برا حتی فکربهش فراهم نکنم. یه تصویر از "گیوتین" تیز و تمیز و براق و نو که گهگاهی جنسش از چوب و آهن و نقره و... تغییر میکنه، جایگزین هر تفکر چندش آوریه.
من این راه رو رفتم. اینها رو گرچه تکراریه و سخته برام نوشتنش اما اینجا نوشتم تا شما قدیمی ها یا کاربر جدید بدونی که میشه. اگه
1. بخوای و بدونی که ترک برات لازمه (مهم نیست هزارتا متخصص در مورد خودارضایی چی می گن . مهم اینه که خودت با شرایط خودت بهتر آشنایی و خودت در این مورد چی فکر می کنی . چه نسخه ای برای "خودت" می پیچی)
2. کمی از وقت و انرژِی ات بزاری.
منحرف شدم
داشتم می گفتم از روزی که متنفر شدم بازم تو مسابقات شرکت کردم چون هنوز می ترسیدم نکنه دوباره شروع کنم. بعد دو سه ماه تقریبا فهمیدم که دارم فراموش می کنم.
خودم،"همیشه " معتقد بودم امکان نداره برگردم به زندگی عادی. منظورم از -عادی- زندگی بدون خودارضایی هست. فکر می کردم هرگز حتی اگه ترک کنم نمیتونم مثل یه آدمی که خودارضایی نکرده باشم. اما شدم. اون دوران رو فراموش کردم. حالا ها وقتی یکی از خودارضایی حرف میزنه ناراحت میشم. یعنی حس بدی بهم دست میده. حالم بد میشه از اینکه یه نفر با خودش...
انگار نه انگار که تا همین دیروز خودم هم همین جوری بودم.
اینها غرور نیست. واقعیته (شایدم تلقین).
ننوشتم که بگین خوش به حالش. فقط میخام بدونین و چند لحظه بهش فکر کنین. مهم نیست من کیم و با چه شرایطی ترک کردم. مهم اینه که خدا یه راه پیش پاتون گذاشته و شما باید فکر کنین و تصمیم بگیرین و اجراش کنین.
وقتی اسفند ماه از مسابقات اسمم رو حذف کردم قصدم امتحان خودم بود. فقط همین. هنوزم تو همین امتحانم. دعا کنید تا موفق بشم. هنوزم می ترسم از اینکه دوباره شروع کنم. بعضی ها رو دیدم که بعد از یک یا دو "سال" دوباره شروع کردن. برا همین می ترسم. اما یه خدای خوب پیشمه که مواظبمه و من حالا می فهمم که مواظبمه. من یه عالمه تجربه حسی از یه عالمه همدرد دارم که کمکم میکنه. و یه عالمه دعا ازشون دارم که خودش به اندازه یه "ماهواره امیده"