هیچی بدتر از این نیست صاحبکاری داشته باشی که
1- روش باز بشه بهت هر چی دوس داره بگه بهت
2- پول نداشته باشه و بهت فشار بیاره که ندارم و عله و بله و همش فاز منفی بده
لعنت به این زندگی
شب و روز میدوم
اخرشم هیچی
بازم با خونه دعوا کردم
میترسم از روزگاری ک درش زندگی میکنم خیلی میترسم وحشتناکه
خدایا عاقبتمون رو بخیر کن
.Which Way? Goals or Funs
خوبه امروزم فهمیدم جایگاهم کجاست
مهم نیست
میگذره اقا بچرخ تا بچرخیم
یادتونه بهنوش می گفت این وضع اعصاب منه؟
اینم وضع اعصاب منه
خدایا به همه آرامش عطا کن
خدایا همه خونه ها پر از شادی باشه
آه خدا جون.
به کجا دارم میرم؟
فکر، درس، نمره، کار، الان، فردا، دانشگاه، معدل بالا، بازار کار، خوندن، نخوندن...
یا خودمو آدم میکنم یا کانون بی کانون
چند وقت پیش بعد از هفتاد وچند روز پاکی
یه اتفاقاتی افتاد که به خوم گفتم که دیگه بیخیال ترک میشم
همون شب بابام داشت قرآن میخوند (با صدای بلند معنیش رو هم میخوند)
نمیدونم چی شد رفتم پیشش
اصلا هم گوش نمیکردم چی میخونه مشغول بودم با افکارم نمیدونم یهو چی شد انگار
توجهمو به یه آیه جلب کرده باشن
آیه 176 سوره اعراف بود
و اگر میخواستیم، (مقام) او را با این آیات بالا میبردیم؛ و او به پستی گرایید، و از هوای نفس پیروی کرد! مثل او همچون سگ است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون میآورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را میکند؛این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (برای آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند.
فک کردم باید یه هشدار باشه برای من
خدا عاقبت ههمونو به خیر کنه
سلام. امروز یه حالی داشتم و دارم که فقط میتونم بیام اینجا . درد دل کنم
ماجرا اینه که سر یه موضوع بسیار ساده و سر یه سو تفاهم
دوتا دوستم که خیلی باهاشون نزدیم بودم. به طور جدی با من قهر و قطع رابطه کردن
اونم این روزای دم عید..
که همه دلاشون رو از کینه خالی میکنن.
خیلی حس مسخره ایه.
بای
(1394 اسفند 10، 23:32)سها نوشته است: [ -> ]سلام
ی عزیزی میگفت از هر اتفاقی ک میافته ی درس باید بگیریم..
از اتفاق ها ساده رد نشو...میگفت بگرد ی چیزی پیدا کن ک متصلت کنه ب خدا و ...
امروز خیلی اتفاقی ب شدت زمین خوردم با دست اومدم روی زمین.. چادرم پاره و شدید خاکی شد..
توی نماز نمیتونستم سجده برم..
تنها کسی هم ک دید ی پسر بچه ی هفت هشت ساله بود..
خیلی ترسید.. اومد کمکم کرد.. حتی گفت پاتو ببین زخم شده یا نه.. و اگه من نخندیده بودم میزد زیر گریه...
فکر کردم.. خیلی............
یاعلی.
سلام
گاهی مسیر تفکر نادرسته...
گاهی به چیزهایی فکر نمیکنیم که باید بکنیم...
گاهی باید به آه هایی که دیگران نا خواسته کشیدن فکر کرد.
آه هایی که غرورمون نمیذاره ببینیم.چون خودمون رو خیلی قبول داریم.
گاهی باید به خودمون فکر کنیم به اینکه آیا تایید دیگران کافیه برای خوب بودن ما؟
یا خودمون رو با خدا محک بزنیم؟با روی خوش رسول، با مهر حضرت زهرا، با گریه های آقا برای دیگران...
گاهی مسائل خیلی ظریف هستن.
خیلی ظریف.
گاهی طوری فکر میکنیم که در انتها از خودمون خوشمون بیاد...شاید ...
خدا همه ما رو به راه راست هدایت کنه.راه راست حقیقی.
میگن مردم عیال الله هستند .شاید خدا از حق خودش بگذره اما از حق الناس؟
گاهی حق الناس خیلی ظریفه و حساس.در حد یک آه که عرش رو میلرزونه.
قبل از هرکسی به خودم میگم
گاهی باید برگردیم به خودمون نگاه کنیم...
آمور خان کاش مشکلو میگفتید
شاید به ذهن یکی چیزی می رسید
نشالله که خودشون به اشتباهشون پی ببرن
سلام
ممنونم مریم خانم..قطعا همینه ک تو میگی..باید ب خودمون نگاه کنیم..ممنون..
اما اون لحظه فقط همین اومد تو ذهنم..اتفاقی ک سالهاس تو فاطمیه برام تکرار میشه..
و
کاش محور زندگیمون درست تنظیم بشه..
و
همیشه از خدا میخوام همه ظلم های ک کردم رو تو دنیا باهام حساب کنه..
در پناه خدا..
یاعلی.
خدایا!
این سال جدید رو سال ظهور منجی عالم بشیریت (ارواحنا فداه) قرار بده!
همه ی امت های مستضعف رو از شر ظلم رهایی بخش!
ما رو در راه رسیدن به اهداف والامون یاری بفرما!
نمیدونم چرااون حرفا رو اینجا گفتم
فقط میدونم اشتباه محض بود پاکشون میکنم
و لال میشم از این به بعد