(1392 آبان 10، 11:33)حسن یوسف نوشته است: [ -> ]یه حرفای مهمی داشتم نمیدونم چرا یادم رفت...
بچه ها پرسیده بودن که چطوری سعی کنیم از دیگران ناراحت نشیم..من میخام بگم اینقد باید ازشون ناراحت بشی و ازین ناراحت شدنت ضربه بخوری تا یاد بگیری ناراحت شدن از دیگران هیچ دردی را دوا نمیکنه.جز اینکه اعصابت خورد تر میشه.اما خب این احساسات بد فقط با این حرفا و یک جمله ونصیحت من از بین نمیرن.زودرنجی بیش از حد میتونه علامت افسردگی باشه که فقط و فقط با دارو درمانی و روان درمانی حل میشه.
هرچی هم من بیام اینجا نصیحت کنم فایده ای نداره.
من توی خوابگاه پنج تا دوست دارم که خیلی پررو هستند.دوستی با اینا خیلی به من کمک کرد که دنده پهن بشم.یکم خوبه با آدمهای پررو و زرنگ دوستی کنیم تا ازشون یاد بگیریم که چطور ایقدر بی خیال هستند.بی خیالی اونا به منم سرایت کرده.
خطاب به پسر پاک و سولماز و بقیه
ولی من هنوز هم زودرنجم تو تاپیک اگه میخوای اجتماعی بشی یکسری مطلب دوستان نوشته بودن(بنظرم آدمهای زودرنج خودارضا میشن از دیگران میرنجن تنها میشن و با خودشون مشغول میشن)
همیشه گوشامو تیز میکنم ببینم کسی آخر حرفش و کارش به من نبنده حتی اگرم آروم بگه سعی میکنم گوش بدم
خیلی میرنجم از حرف و تیکه مردم انگار از همه احترام طلب کارم اخه منم به همه احترام میزارم
شاید اگه منم مثل اونا بشم کار درستیه منو راهنمایی کنید (من اصلن اهل فحش نیستم)
دلم عجیب برایت تنگ است. بیا و شب هجران سحر کن
نمیدونم چطوری بگم ! حالو روزم اصلا خوب نیس تو این موقعیت سیستمم خراب شده نمیتونم نت بیام الانم با گوشیم اومدم،فقط اومدم حلالیت بطلبم! شاید دیکه نباشم ک بیام
زندگیم از تلخی هم گذشته
هر چیو بتونم تحمل کنم دیکه رفتار خانوادمو نمیتونم
دیوونم کردن
بخدا ی چشم اشکه ی چشم خون....
فقط 3 تا راه دارم
1. یا دیگه خونه نیام ک این محاله از من از اینکارا بر نمیاد...
2. یا تحملشون کنم ک اینم محاله
3.خلاص کردن خودم....
خلاصه حلالم کنید...
چشمم روشن دارلینگ
نگی اینا ها
تو که عشق منی نباید این حرفا رو بزنی
روحیه تو خوب کن
تو که به همه روحیه می دی که نباید خودتو این طوری اذیت کنی
کاش اینقدر خراب کاری نکرده بودم الان برای دل مهربونت صلوات می فرستادم که اروم شی
(1392 آبان 10، 19:45)darling نوشته است: [ -> ]نمیدونم چطوری بگم ! حالو روزم اصلا خوب نیس تو این موقعیت سیستمم خراب شده نمیتونم نت بیام الانم با گوشیم اومدم،فقط اومدم حلالیت بطلبم! شاید دیکه نباشم ک بیام
زندگیم از تلخی هم گذشته
هر چیو بتونم تحمل کنم دیکه رفتار خانوادمو نمیتونم
دیوونم کردن
بخدا ی چشم اشکه ی چشم خون....
فقط 3 تا راه دارم
1. یا دیگه خونه نیام ک این محاله از من از اینکارا بر نمیاد...
2. یا تحملشون کنم ک اینم محاله
3.خلاص کردن خودم....
خلاصه حلالم کنید...
این حرفا از تو بعیده! :smiley-yell:
باید یاد بگیری بعضی موقعا یه گوشت در باشه یه گوشت دروازه !
متوجه میشی چی میگم؟!
دختر تو میتونی بهترین زندگی ها رو داشته باشی در ضمن قدر خانوادتو بدون نه بخاطر اینکه قراره خیری ازشون بهت برسه بلکه بخاطر اینکه
با احترام و خدمت بهشون پیش خدا عزیز میشی و هرچی ام سخت تر باشه ارج و قربت پیش خدا بیشتره
زودی بیا از خودت خبر بده /
(1392 آبان 10، 12:33)شیرین و فرهاد نوشته است: [ -> ] (1392 آبان 10، 11:33)حسن یوسف نوشته است: [ -> ]یه حرفای مهمی داشتم نمیدونم چرا یادم رفت...
بچه ها پرسیده بودن که چطوری سعی کنیم از دیگران ناراحت نشیم..من میخام بگم اینقد باید ازشون ناراحت بشی و ازین ناراحت شدنت ضربه بخوری تا یاد بگیری ناراحت شدن از دیگران هیچ دردی را دوا نمیکنه.جز اینکه اعصابت خورد تر میشه.اما خب این احساسات بد فقط با این حرفا و یک جمله ونصیحت من از بین نمیرن.زودرنجی بیش از حد میتونه علامت افسردگی باشه که فقط و فقط با دارو درمانی و روان درمانی حل میشه.
هرچی هم من بیام اینجا نصیحت کنم فایده ای نداره.
من توی خوابگاه پنج تا دوست دارم که خیلی پررو هستند.دوستی با اینا خیلی به من کمک کرد که دنده پهن بشم.یکم خوبه با آدمهای پررو و زرنگ دوستی کنیم تا ازشون یاد بگیریم که چطور ایقدر بی خیال هستند.بی خیالی اونا به منم سرایت کرده.
خطاب به پسر پاک و سولماز و بقیه
ولی من هنوز هم زودرنجم تو تاپیک اگه میخوای اجتماعی بشی یکسری مطلب دوستان نوشته بودن(بنظرم آدمهای زودرنج خودارضا میشن از دیگران میرنجن تنها میشن و با خودشون مشغول میشن)
همیشه گوشامو تیز میکنم ببینم کسی آخر حرفش و کارش به من نبنده حتی اگرم آروم بگه سعی میکنم گوش بدم
خیلی میرنجم از حرف و تیکه مردم انگار از همه احترام طلب کارم اخه منم به همه احترام میزارم
شاید اگه منم مثل اونا بشم کار درستیه منو راهنمایی کنید (من اصلن اهل فحش نیستم)
سلام
در ابتدا شما باید مطئن بشید زود رنج هستید،بعد آن رو خوب بشناسید تا بتونید با اون مقابله کنید.به شما پیشنهاد میکنم به سایت زیر برید ،انشالله با تلاش خودتون آرامشتون برمیگرده.
تالار همدردی(تالار آگاهی ها ،مهارتها و روشها)
(1392 آبان 10، 19:45)darling نوشته است: [ -> ]نمیدونم چطوری بگم ! حالو روزم اصلا خوب نیس تو این موقعیت سیستمم خراب شده نمیتونم نت بیام الانم با گوشیم اومدم،فقط اومدم حلالیت بطلبم! شاید دیکه نباشم ک بیام
زندگیم از تلخی هم گذشته
هر چیو بتونم تحمل کنم دیکه رفتار خانوادمو نمیتونم
دیوونم کردن
بخدا ی چشم اشکه ی چشم خون....
فقط 3 تا راه دارم
1. یا دیگه خونه نیام ک این محاله از من از اینکارا بر نمیاد...
2. یا تحملشون کنم ک اینم محاله
3.خلاص کردن خودم....
خلاصه حلالم کنید...
سلام دارلینگ عزیز
سری به تالار همدردی بزن، دردهای مردم رو بخون،
تالار همدردی
از امروز وارد دهه سوم زندگی شدم
دهه ای که قاعدتا باید بهترین دهه زندگی باشد
با این که در بیست سالگی ام
اما در حسرت بیست سالگی ام
انگار سال هاست پیر شده ام
ای سال هایی که زندگی تان نکرده ام به من بازگردید
سلام
تولدتون مبارک داداش هبوط
ایشالا وارد دهه ی دهمه زندگیتون بشین ( 100سالگیتونو ببینین)
همیشه امیدوار باشید
باید با انرژی تر 20 سالگیتون رو شروع کنید، حسرت قبل رو نخورید هنوز خیییییییلی وقت دارین
سهم کیک بچه ها یادتون نره
(1392 آبان 10، 11:29)شیرین و فرهاد نوشته است: [ -> ]صبرم کمه ......
تا زمانی که از خدا شاکی باشی صبرت کمه وقتی به مرحله رضا برسی اون وقته که صبرت بالا میره
مرحله رضا یعنی چی؟ یعنی از همه چی راضی باشی و همه چی رو از طرف خدا بدونی از روزیت راضی باشی از بیماریهات راضی باشی سعیتو بکنی برا درمان برا روزیت ولی بعدش هر چی بدست اومد راضی باشی از سختی ترک گناهان و انجام واجبات راضی باشی اونو قته که مرحله رضا رسیدی و آرامش پیدا کردی آروم شدی یه عارفی میگفت وقتی که آروم شدی آونوقت آدم شدی
رضایت که زوری نمیشه ، ببینیم واقعا و از ته قلب از خدا راضی هستم ؟ خدا که این زندگی رو برام ساخته ، و این شرایط رو درست کرده ، این رنگ ها ، این زندگی این شرایط
بعضی از بخش های زندگیمون مال ماست ، کودوم هاش مال خداست ؟
کودوم موفقیت ها ، شرایط ، آرامش ها ، نعمت ها رو مال خدا و فرستاده از توجه خدا میدونم
و کودوم تلخی ها ، شکست ها ، امتحان ها رو مال خدا و کودوم بخش از این ناگواری ها رو ناشی از خودم میدونم ؟
مگه میشه طعم سختی و تلخی ترک رو چشید و راضی شد از خدا ؟ و خدا رو دوست داشت ؟ نمیشه مگه این که کنار همه این سختی و تلخی ، یه عشقی ، یه آرامشی یه حس خوبی رو سعی کنم از همین شرایط حس کنم ، حس این که خدا دوستم داره ،
حس چشیدن لذت و پاکی ترک ، حس دیدن اثر پاکی ، احساس آرامش و حس این که خدا رو دوست دارم .. و کلن حس این که همیشه خدا رو پس همه ماجرا ها ببینم و بتونم عشقش رو درک کنم .
از وقتی رفتی..
هر شب به امید این چشمامو میبندم که تو خواب ببینمت
خیلی درخواست زیادیه خدا
فقط تو خواب مامان داشته باشم؟
سلام
خیلی بده آدم برا تنهاییاش یه اتاق برا خودش نداشته باشه که راحت بتونه گریه کنه....
خدایا محرم رو زودتر برسون که حداقل توی مسجد.....
ایشالا دل هیچ کدومتون هیچوقت نگیره
ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺗﺮﺍﻧﻪ ﻣیخوﺭﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ
ﯾﺎﺩﻡ ﺁﺭﺩﮐﺮﺑﻼﺭﺍ،ﺩﺷﺖ پر ﺷﻮﺭ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ،
ﮔﺮﺩﺵ ﯾﮏ ﻇﻬﺮﻏﻤﮕﯿﻦ،ﮔﺮﻡ ﻭﺧﻮﻧﯿﻦ،
ﻟﺮﺯﺵ ﻃﻔﻼﻥ ﻧﺎﻻﻥ،ﺯﯾﺮ ﺗﯿﻎ ﻭﻧﯿﺰﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ،
ﺑﺎﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧه
ﻭ ﺍﻧﺪﺭﯾﻦ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻥ،ﻣیدوﺩ ﻃﻔﻠﯽ ﺳﻪ
ﺳﺎﻟﻪ،پر ﺯ ﻧﺎﻟﻪ،ﺩﻟﺸﮑﺴﺘﻪ،پای ﺧﺴﺘﻪ،
ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ .... ﺧﻮﻥ ﯾﺎﺭﺍﻥ ....ﻗﻄﺮﻩ
ﻗﻄﺮﻩ ﻣﯽ ﭼﮑﺪ ﺍﺯ ﭼﻮﺏ ﻣﺤﻤﻞ،
ﺁﺥ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﯽ ﺑﺒﺎﺭﯼ ﺑﺮﺗﻦ ﻋﻄﺸﺎﻥ ﯾﺎﺭﺍﻥ؟
ﺗﺮ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔﻠﻮ ﺭﺍ . ﺁﺥ ﺑﺎﺭﺍﻥ.... ﺁﺥ ﺑﺎﺭﺍﻥ.......
کاش میشد یکی محکم میکوبید تو سرم
(1392 آبان 13، 23:35)می توانم نوشته است: [ -> ]کاش میشد یکی محکم میکوبید تو سرم
وا چرا عزیزم؟
بزرگترین انتقام از زندگی شاد بودن و شاد زیستن هست پس شاد باشید و شاد زندگی کنید.