(1398 مرداد 6، 3:04)پشتکار نوشته است: [ -> ] (1398 مرداد 4، 21:00)تـــواب نوشته است: [ -> ]در 5 سال گذشته هیچ پیشرفت قابل قبولی تو زندگی نداشتم
خود این پنج سال فاجعه ست
استاد تنلبی و وقت تلف کردن و سوزوندن زمان
----
ناراحتی فایده نداره
من خیلی خیلی اوضاع وخیمی دارم
و هیچ کس نمی تونه کمک کنه
حتی خودم
توی یه خلصه تاریک و بی انتها گیر کردم
بی زارم از خودم ...
سلام
این که آدم بدونه اشتباه داره خیلی پیشرفته .خیلی ها قبول ندارن که اشتباه می کنن.
این رو به عنوان یه نعمت در نظر بگیر.اولین کلید پیشرفت قبول اشتباهات هست.
ناراحتی خیلی فایده داره.ناراحتی یه رشده.تا ناراحتی نباشه حرکت به سمت راحتی نیست.
بیزاری از خودی که پراشتباهه وسیله ایه برای حرکت به سمت خودی که مطلوبه.
تو باید خوشحال باشی.و از این موقعیت استفاده کنی برای حرکت کردن.
نزار شیطون ناامیدت کنه و گولت بزنه.
کار ایشون از ناراحت بودن گذشته
اگه به پست های دیگه شون توجه کنید حتی با وجود تعداد روزهای پاک زیاد باز هم ناراحت بودن و دارن خودشونو اذیت میکنن
امیدوارم حالشون خوب بشه
اگه حالت بده بیخیال این پست شو، باشه؟ ادامه بدی فقط حال خودتو بدتر کردی. و دوست ندارم بخاطر احساس یه آدم سردرگم حالت بد بشه....
دیگه اون آدم قبلی نیستم
نه آدمِ بعد از ترک نه آدمِ قبل از ترک
با هر کی که میشناختم و نمیشناختم کات ( قطع رابطه ) کردم
یادم نمیاد از کِی، اما واقعا چرا انقدر زمانش برام مهمه؟ تویِ هفتههای گذشته روزی نبوده که برام بدونِ خ.ا و فیلمهای ناجور بگذره
نه حسِ عذاب وجدانی هست
نه حس گناهی
نه حتی اعتقاد به اون خدایی که عاشقش بودم
تمام باورهام پر پر شدن
از خوندن کتابهایی که آدم رو به سمتِ حقیقت نزدیک میکنن حالم به هم میخوره، انگار همین دیروز بود که با شور و هیجان خوندن اینطور کتابها رو شروع میکردم
نمیدونم دقیقا چرا زندهام چرا دارم نفس میکشم و چی داره منو وادار میکنه به این زندگیِ لعنتی ادامه بدم
شاید تنها دلیلش مادرم باشه، مطمئنم اگه مادرم نبود همون شب تصمیمم رو قطعی میکردم
به این باور رسیدم که سوختن تویِ آتیش جهنم یا هر باوری که شما دارین ( یا حتی خودم دارم ) بهتر از این سردرگمیِ بیانتهاست
" تنها چیزی که تورو به آرامش میرسونه مرگِ مکس - نیکول هورن، اولین اپیزود از مکسپین "
-----
" وضع آدمِ بیکار از این بهتر هم نمیشه "
جملهای بوده که توی هفتههای گذشته بارها و بارها از تمام اطرافیام شنیدم، نمیدونم چرا این جمله رو به من ارتباط میدن. آدمی که حتی وقتی برای سر خاروندن هم نداره... چرا نمیخوان واقعیت رو قبول کنن؟ چرا نمیخوان کوچکترین کمکی کنن؟ چرا دارن صورت مسئله رو پاک میکنن؟ چرا همیشه همه چی رو ربط میدن به مسائل اعتقادی؟ واقعا چرا؟
""
این بغضی که من دارم انقدر ادامه پیدا میکنه و بالاخره جایی میترکه... اون وقتی که بترکه دیگه کسی به این مشخصات وجود نداره....
چه توی دنیای مجازی، چه توی دنیای واقعی
( ممنون که تا اینجا همراهیم کردین. ممنون که توی این سه سال از هیچ کمکی برام دریغ نکردین. و معذرت بابت اینکه تهِ خط نشدم اون آدمی که باید... معذرت بابت تمـــــامِ بدیهایی بهتون کردم... )
نقل قول: ...Who cares if one more light goes out? In a sky of a million stars
چه کسی اهمیت میده وقتی یه نور توی آسمونی با میلیون ها ستاره خاموش میشه....؟
چیزِ دیگهای به ذهنم نمیرسه که جا انداخته باشم... هر چند دلم پرتر از این حرفهاست
بدرود آسمان پاکیها...
نقطه، سر خط
نمیدونم چ شده ک رابطم ب کل با کانون و دوستان کانون ب هم خورده......احساسم اینه ک از اون آتریسایی ک ی روزی وارد کانون شد دور شدم ک بقیه هم دور شدن ازم...نمیدونم ..شایدهم اینطور نیست...سعی میکنم از این ب بعد پست های متفرق زیادی بزارم تو کانون..از حال همه خبر بگیرم....اهمیت ندم ب تفاوت اعتقاد ها و فرهنگ ها....بیخیال همه چ...باید لبخند بزنم و لبخند بیارم رو لب دوستام
همه چ خوب میشه
پ ن:کسی هست ک اعتراضی داشته باشه ب آتریسا؟دلم ی نصیحت میخواد..احساس میکنم رفتارم از نظر دیگران درست نیست..نمیدونم..
پ ن2:حال مادربزرگم خوب نیست..همه دارن میرن تو روزهای آخرش ببیننش بهم میگن توهم بیا..من اما حتی سرسوزنی دلم نمیخواد ببینمش...برام مرگه برم ی پیرزنی ک روزی برام حرف میزد و میخندید و بی حال ببینمش:(خیلی ناراحتم:(
سلام خانم آتریسا
عمر دست خداست؟ نه؟ آره؟ یا .. محکم آره؟
برین و بخواین که خدا به عمرشون اضافه کنه ..
رفتن شما یه خوبی دیگه هم داره .. وقتی میبینینشون، از خودشون چیزی به شما میدن، که اون وقت از اون به بعد علاوه بر خودشون، شما هم زندگیشون میکنین ..
ما داریم پدرمون .. مادرمون .. برادرمون ک خواهرمون رو زندگی میکنیم .. امتداد میدیم .. همه عزیزانمون ..
درباره کانون هم .. دلتون رو بدین به خدا .. برای خدا بیاین .. یه مبارزه با نفس باحال، غلبه بر کدورتهاست ..
این شجاعت و بزرگواری شما که اینجا اومدین ندای صلح میدین .. یه قدم باحال و مومنانه است .. همین مسیر رو تا هممون ادامه میدیم مثل شما به لطف خدا .. راهمون و هدفمون مقدسه و همدیگه رو برای خدا میخوایم .. پس اینجا بوی بهشت میده ..
و اینکه .. نظر شخصیم رو بگم .. شما برای بنده یک خواهر پرتلاش و دوستدار پاکی هستین و میگم که بودن شما باعث خوبتر شدن اینجا شده ..
سلام به همه
من از علی معذرت میخوام؛ دیشب پستش رو ندیدم چون پشت پست خانم آتریسا بود؛
خلاصه که اگر پست بعدی رو جواب دادم قصد بی توجهی نداشتم به شخصه ..
ان شاء الله علی زود برمیگرده پیشمون
حالم خوب نيست.
اصلا واسه ادامه زندگيم هيچ انگيزه اي ندارم.
فقط دارم نفس ميكشم. عملا هيچ كار مفيدي نميكنم.
ديروز و امروز يه شَكي افتاده به جونم. به همه چي شَك كردم. به خودم به راهم به هدفم به اعتقاداتم
نميتونم اينجوري ادامه بدم
دو روزه نماز نخوندم. احساس ميكنم دارم سقوط ميكنم
دوست ندارم شرايطم از اين بدتر بشه. نياز دارم به خودم بيام
خدايا آينده خيلي مبهمه، من بايد چيكار كنم
دارم ازت دور ميشم باز
دارم تنها ميشم دوباره
خدايا كجايي گمت كردم
دوباره
فقط ۴ روز خوب!...
شکستم ... بدم شکستم
نگاه کردم دیدم تو این ۲۵ روز، ۱۵ بار شکستم بیشترین روز خوبمم ۸ بوده یعنی فقط ی هفته، چیشد ک اینجور شد
(1398 مرداد 10، 14:25)کامو نوشته است: [ -> ]دوباره
فقط ۴ روز خوب!...
شکستم ... بدم شکستم
نگاه کردم دیدم تو این ۲۵ روز، ۱۵ بار شکستم بیشترین روز خوبمم ۸ بوده یعنی فقط ی هفته، چیشد ک اینجور شد
بعضی موقع ها اینطور میشه...من از فروردین ماه ی مقوای بزرگ زدم ب دیوار و روزهارو یادداشت کردم ...تو ی ماه شکستی نداشتم اما تو ی ماه دقیقا نزدیک ۵۰ بار شکسته بودم اونم از تنهایی استرس ناامیدی بود...این روزشماری ها خیلی موثره...من روزهای خوبم و با ماژیک قرمز علامت میزدم اون روزهایی رو ک خراب میکردم با سیاه علامت میزدم..گاهی وقت ها آدم اصلا نمیتونه شروع ب ترک کنه و خ ا عادت میشه..عذاب وجدان دای ها ولی خب بیخیالش میشی و هم زجر میکشی هم خ ا ...
ببینید ک کجا و چرا شکست داشتین؟چ باعثش شده؟ذهن..فکر...نت...استرس...فیلم....حتما ی راهی هست ک جلوش و بگیرین...خودتون و با فکر عذاب ندین چون قطعا ی راه حلی هست و درست میشه...دوباره شروع کنین و این بار محکم تر...
اعلام وضعیت یادتون نره..چون اون موقع بعد خودتون چندنفر دیگه هم منتظرن تا ده روزو بیست روزو رد کنین و برسین ب ماهانه و براتون جشن بگیرن
خدایا فقط تو میتونی کمکم کنی
درسته بنده خوبی نبودم ونیستم
ولی دارم تلاشمو میکنم خوب بشم
خدایا نگاهتو ازم نگیر
تنهام نزار
فقط امیدم به خودته
راه نشونم بده
نزار دوباره گم بشم
خدایا من میترسم از بی تو موندن
تنهام نزار
دارم از استرس تلف میشم...